زن، زمین، کشاورزی

پیش از کشف برزیگری توسط انسان بدوی و پی بردن او به تناسب و تطبیق میان اعمال جنسی و باروری با مراحل مختلف برزیگری و رویش گیاه، انسان اینگونه می اندیشید که جنین پیش از جایگزینی در بطن مادر، مدتی را در طبیعت
پنجشنبه، 22 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زن، زمین، کشاورزی
زن، زمین، کشاورزی

نویسنده: فائقه سرخوش




 

پیش از کشف برزیگری توسط انسان بدوی و پی بردن او به تناسب و تطبیق میان اعمال جنسی و باروری با مراحل مختلف برزیگری و رویش گیاه، انسان اینگونه می اندیشید که جنین پیش از جایگزینی در بطن مادر، مدتی را در طبیعت پیرامون (زمین مادر) بالیده و سپس در مرحله پیشرفته تری از رشد، بر اثر تماس زن با یکی از عناصر طبیعت پیرامون به بطن او منتقل می شود. پس، از دیدگاه انسان بدوی، زمین، مادر بزرگ طبیعت است و همین اندیشه سبب می شود تا الهگان و خدایان بسیاری منسوب به مام زمین- که غالب آنها نیز مؤنّث هستند در ذهن خلاّقه بشر نخستین بوجود بیایند. اما تدریجاً «مام زمین به طرز نامحسوسی به مادر بذر و دانه تبدیل می گردد.» (1) و زن ایزدان زمین، جای خود را به الهگان بذر و تخم می دهند. در حقیقت بعد از کشف برزیگری، توسط انسان نخستین و آگاهی او از علل فیزیولوژیک بارداری، زمین که تا آن هنگام در جایگاه مادر طبیعت قرار داشت، در روند تطبیق میان برزیگری و بارداری جای خود را به مادر بذر و دانه دارد. بنابراین در اساطیر برزیگری، دیگر زن تنها نقش یک واسطه و نگهدارنده ی جنین را بازی نمی کرد. بلکه دارای نیروی بردهی و پرورندگی نظیر زمین پنداشته می شد. «از سوی دیگر زن چون با دیگر مراکز باروری کیهان- زمین و ماه- همدست بود، خود از شأن و منزلت توانایی تأثیر بر باروری و قدرت پخش و نشر آن، برخوردار می گشت.» (2)
اما نقش مرد در فرایند باروری و زایش، حتی بعد از کشف برزیگری همچنان از دیدگاه بشر نخستین، کمرنگ می نمود. چرا که در انطباق میان مراحل مختلف برزیگری، با بخشهای زایش و باروری، نقش مرد، تنها بذر افشانی و شخم زدن بود. و سایر مراحل یعنی نگهداری و پرورش نطفه و تبدیل آن به نوزاد و پرورش و تغذیه او د رداخل و خارج از بطن مادر که برابر با مراحل داشت و برداشت کشاورزی است، توسط زن صورت می گرفت، ارتباط تنگا تنگ زن و زمین در اساطیر زایش و باروری به گونه ایست که نمی توان بدرستی تعیین کرد، از دیدگاه این اساطیر کدامیک تأثیر پذیر و کدامیک تأثیر گذارترند.
«بنا به باوری دیگر در او گاندا، زن نازا را برای باغ و بوستان خطرناک می دانند، و شوهر می تواند فقط به همین دلیل اقتصادی تقاضای طلاق کند و یا در Nicobarمعروف است که اگر زن آبستنی بذر افشانی کند، محصول پر بارتر خواهد بود.» (3) در جوامع برزیگر، عملاً نیز مرد نقش کمرنگتری را ایفا می کند و غالب اعمال کشت و زرع توسط زنان صورت می گیرد. «زنان بورنئو در مراسم و تشریفات و کارهای مربوط به کشت Paddy (برنج) نقش اساسی دارند. از مردان فقط برای علف کنی و کمک به اتمام بعضی کارهای نهایی، استفاده می شود. انتخاب و نگهداری بذر بر عهده زنان است. چنین می نماید که بین آنان و بذر و تخم که به گفته زنان باردارند، مشابهتی احساس می شود. سرخ پوشان Orenoque کار افشاندن تخم ذرت و کاشتن ریشه های بعضی گیاهان را به زنان واگذار می کردند، زیرا همانگونه که زنان بار می گیرند و می زایند، تخمها و ریشه هایی که آنان می پاشند و می کارند از تخمها و ریشه هایی که به دست مردان افشانده و کاشته می شود بیشتر بر می دهند.» (4) اعتقاد به همبستگی میان زن، زمین، کشت و بذر را در اساطیر ایرانی نیز می توان باز یافت:
«زمینی که دیر زمانی کشت نشده بماند و بذری بر آن نیفشانند، ناشادکام است و برزیگری را آرزو کند؛ همچون دوشیزه ای خوش اندام که دیر زمانی بی فرزند مانده باشد و شوهری خوب آرزو کند.»(5)
به طور کلی«همبستگی سرّی میان باروری زمین و قدرت خلاّق زن، یکی از اشراقات بنیادین ذهن و وجدانی است که می توان آن را «ذهن و وجدان برزیگری » نامید.(6)
تداوم چنین باورهایی در جوامع نخستین و گسترده شدن دامنه ی آن به سایر بخشهای اجتماعات برزیگری، سبب بوجود آمدن دورانی سیاسی- اجتماعی موسوم به زن سالاری و مادر سالاری در این جوامع شد. دوران موسوم به مادر- زمینی و ادامه آن تحت عنوان دوران مادر- کشاورزی تأثیر چشمگیری در تاریخ اساطیری و ادبیات حماسی سرزمینهای مزبور داشت.

مام زمین، مادر بذر و دانه، افسانه های حماسی

در دوران «مادر بذر ودانه» خیش و شیار نمادهای جنسی مرسوم بودند. «در قصه ها و افسانه ها، هر بار که ذکر زیرزمین، غار و دخمه، چاه، صندوق، برج و جاهای بسته یا محصور به میان می آید که در آن زن قهرمان داستان، زندانی است، مقصود «مناسک گذر» و کمال یابی است. این زن، مظهر جان و روح نوع بشر است که از تناسخی که تناسخ دیگر می رود. و ازمرگ به زندگی و از کودکی به سن بلوغ، از درجه ای دانی به مرتبه ای عالی در راز آموزی و غیره می رسد.» (7) شیار نیز که از نظر ظاهری بی شباهت به دخمه و مغازه چاه نیست رمز نو شدن، زندگی دوباره و انقلابات و دگرگونیهای طبیعی است. در بسیاری از داستانهای حماسی ایران، زن یا زنانی درکاخها و قلعه ها و... زندانی هستند که آزاد سازی آنها به دست شاه، قهرمان یا پهلوانان داستان صورت می گیرد. این زنها همانطور که در سطور بالا نیز گفته شده در پاره ای موارد نماد جان و روح بشر هستند که از مرحله ای پایین به درجه ای بالاتر منتقل می شود و در پاره ای دیگر از موارد نماد نبات و گیاهی که در پایان سال کهنه و آغاز سال نو از دل زمین بیرون می آید و با خود نوید آغاز دوره ای نو را می آورد.
در داستان هفتخوان اسفندیار، اسفندیار پس از آنکه شش خوان نخست را که نماد شش مرحله ی اول سلوک است، پشت سر می گذارد در خوان هفتم خواهران خود را که نماد جان او هستند و در رویین دژ توسط ارجاسب به اسارت گرفته شده اند آزاد کرده و به اتفاق سایر زنان شبستان ارجاست، نزد پدرش گشتاسب، روانه می کند. به این ترتیب اسفندیار- این تنها رویین تن حماسه های ایرانی- با ارتقاء جان خود به مرتبه ای عالی به چهره ای مقدس، دینی و خاص در اساطیر ایران مبدل شده که به منظور گسترش دین مزدیسنان به جنگ و لشگرکشی متوسل می شود. این قداست تا حدی پیش می رود که ریختن خون او نزد مردمان «تابو» تلقی می شود:

«چنین گفت سیمرغ کز راه مهر
بگویم کنون با تو راز سپهر

که هر کس که او خون اسفندیار
بریزد، ورابشکرد روزگار

همان نیز تا زنده باشد ز رنج
رهایی نیابد نماندش گنج

بدین گیتی اش شور بختی بود
وگر بگذرد رنج و سختی بود» (8)

داستان دیگری که در شاهنامه، بسیار جالب توجه است و قابل تطبیق با اسطوره ی «مادر بذر و دانه»، افسانه ی دختران زیباروی جمشید است؛ مطابق این افسانه، دختران جمشید که نماد الهه ی بذر و دانه و باروری هستند مدت هزاران سال را در قصر جمشید سپری می کنند. پس از تصاحب حکومت جمشید توسط ضحاک، دختران او نیز توسط ضحاک تصاحب شده و در قصر او محبوس می شوند:

«دو پاکیزه از خانه جمشید
برون آوریدند لرزان چو بید

که جمشید را هر دو، دختر بدند
سربانوان را چون افسر بدند

زپوشیده رویان یکی شهرناز
دگرپاکدامن به نام ارنواز

بایوان ضحاک بردندشان
بر آن اژدهافش سپردندشان.»(9)

زیبا رویان دربار جمشید، هزاران سال را محبوس در قصر ضحاک سپری می کنند. در پایان دوره ضحاک، فریدون، دوران رنج و حبس آنان را پایان بخشیده و دختران جمشید را به همسری خویش برمی گزیند. حاصل این ازدواج سه پسر است. دو پسر از آن شهرناز و یکی از آن ارنواز:

«ز سالش چو یک پنجه اندر کشید.
سه فرزندش آمد گرامی پدید

ببخت جهاندار، هر سه پسر
سه خسرو نژاد از در تاج زر

ببالا چو سرو و بِرُخ چون بهار
بهر چیز ماننده شهریار

از این سه دو پاکیزه از شهرناز
یکی کهتر از خوب چهرارنواز» (10)

در این داستان دختران جمشید که نماد مادر بذر و دانه والهه ی باروری هستند، سه دوره متفاوت را زندگی می کنند. مرحله ی اول دوران حکومت جمشید و زندگی با اوست. تولد شخصیتهای زن داستان در این دوره و طراوت و شادابی آنها و نیز فراخی و فراوانی نعمت در دوره حکومت جمشید در تطبیق با فصول سال برزیگری، یادآور فصل شکوفایی رستنیها و تولد و به وجود آمدن دانه است. مرحله دوم یعنی محبوس شدن زنان در ایوان ضحاک، نماد مرحله ی بذر افشانی و محبوس شدن دانه در زیر خاک است. اما خاک و زمین همیشه نزد ایرانیان مقدس بوده، اینکه چرا شخصیتی مانند ضحاک که نماد پلیدی و پلشتی است در این دوره گنجانده شده، بی ارتباط با وضعیت جغرافیائی کهن ایران نیست، آنگونه که از متون کهن دینی و روایات مختلف پهلوی برمی آید، زمستان همواره نزد ایرانیان یادآورد دیو سرما و یخبندان است. از این روست که در اساطیر ایران بنکده ی زمستان را اپاختر که کنام اهریمن و دیوان و دروجان است و بنکده تابستان را نیمروز که سمت و سویی اهورایی و ایزدیست می دانند. (11) در نگاه جامعه ی برزیگیری ایران، زمستان که از «ماه آبان، روز هرمزد بهیزگی» آغاز شده و تا «ماه سپندار مذبهیزگی» (12) ادامه دارد مقارن است با فصل داشت برزیگری، که دانه در زیر یخ زده به سر برده و خوی فسردگی و سرمای زمستان با آن می آمیزد. در داستان ضحاک نیز، دختران جمشید که نماد بذر و دانه هستند، پس از خروج از قصر جمشید و محبوس شدن در ایوان ضحاک، خوی و سرشت ضحاک را که دروج سرما و زمستان است به خود می پذیرند:

«دو پاکیزه از خانه جمشید
برون آوریدند لرزان چو بید

بایوان ضحاک بردندشان
بدان اژدهاش سپردندشان.

بپرودشان از ره جادویی
بیاموختشان کژی و بدخویی» (13)

مرحله فرجامین که رهایی دختران جمشید، توسط فریدون و زندگی در قصر او و زایش و باروری آنهاست، یاد آور رهایی دختران بذر و دانه از چنگال دروج سرما و شکافته شدن زمین و شکوفایی رستنیهاست. فردوسی وورد فریدون به ایوان ضحاک و برخورد او با دختران جمشید را به گونه ای توصیف کرده که ناخود آگاه، خروج رستنیها از بطن زمین را به ذهن متبادر می کند:

«نهاد از برتخت ضحاک پای
کلاه کئی جست و بگرفت جای

برون آورید از شبستان اوی
بتان سیه موی و خورشید روی

بفرمود شستن سرانشان نخست
روانشان از آن تیرگیها بشست

ره داور پاک بنمودشان
ز آلودگی پس بیالودشان

که پرورده ی بت پرستان بدند
سراسیمه برسان مستان بدند» (14)

در حقیقت فریدون، ایزد باران آوری است که وجود دختران جمشید را چون گیاهی نورسیده را با خود به همراه دارند، شتشو داده و زمینه ی بالندگی وپرورش آنها را فراهم می کند. نکته جالب در باره دختران جمشید عمر طولانی و قدرت باروری آنهاست.
آنها مدتی را با جمشید زندگی می کنند، زمانی را نیز در قصر ضحاک بسر می آورند، بعد با فریدون جوانسال می آمیزند و از او صاحب فرزندانی می شوند. در حقیقت به دنیا آمدن فرزندان، نماد مرحله ی نهایی برزیگری و بار آمدن محصول است. علت عمر طولانی دختران نیز، تداوم بقای نمادین آنها در اشکال مختلف است. دختران، در قصر جمشید دوران طفولیت و دانگی خود را بسر می برند، در ایوان ضحاک از دانه به جوانه مبدل شده و در دربار فریدون چون درختی بالغ به بر می نشینند. در شاهنامه بعد از به دنیا آمدن سه فرزند فریدون، دیگر سخنی از دختران جمشید به میان نمی آید.در حقیقت نقش آنها درهمین جا به پایان می رسد. سخنی از مرگ آنها نیز به میان نمی آید. چون زندگی آنها در وجود سلم و تور و ایرج تداوم می یابد.
نظیر اینگونه داستانها درحماسه های ایرانی فراوان است. اما به دلیل ظرفیت محدود این جستار، به ذکر این دو نمونه بسنده کردیم. آنچه در پایان این مقاله می توان استنباط کرد، اهمیت ارتباط میان زمین و زن در مراح مختلف تکامل اسطوره ی زایش و باروری و تأثیر این مهم در آفرینش حماسه های ملی جوامع باستانی است.
در اسطوره ی پیوند میان آسمان و زمین همواره به دلیل نزدیکی به انسان و قابلیت دسترسی آسانتر، از بار اساطیری بیشتری برخوردار بوده است. و این در حالیست که آسمان همواره با دور نمایی، کلی و مبهم در ذهن بشر نخستین پدیدار گشته. اکنون با علم به این ویژگی بر آنیم تا به بررسی اسطوره ی آسمان- پدر بپردازیم.

اسطوره ی آسمان پدر

آسمان صرفنظر از نمادهای جنسی به لحاظ اقتدار و حکمرانی، یاد آور نقش مرد در اجتماع و نقش پدر در خانواده است. در اجتماعات بدوی، مرد بواسطه دارا بودن ویژگی قدرت جسمانی وارتباط بیشتر با طبیعت وحشی (شکار) از اقتدار بیشتری برخوردار است، اما از دیدگاه انسانی ابتدایی آسمان به لحاظ تقسیم بندی جنسی نیز در ردیف عناصر مذکور قرار می گیرد:
«آسمان، فلز، باد و آتش نرند و هرگز جز این نباشد.» (15)
در دورانی که اندیشه ی بشر، پیرامون مسئله زایش و باروری حول محور «مادری زمین» می چرخید، با این تصور که جنین در کیهان پیرامون، پرورش یافته و سپس به بطن مادر منتقل می شود، «پدر نیز ممکن بود در سراسر عالم صغیر یافت شود» (16) اما پس از کشف علل فیزیولوژیک بارداری توسط بشر، آسمان به واسطه ی ویژگی باران زایی در جایگاه پدر قرار گرفت و باران برابر با نطفه تلقّی شد. آیین ها و آدابی که در جوامع برزیگری مرسوم است، مؤیّد چنین نظری است؛ «در بسیاری جاها، زنان به هنگام خشکسالی، برهنه بر کشتزارها می دوند تا مردانگی آسمان را بر خیزانند و بارش برانگیزند، باید در زمین حیاتی نو دمیده و آسمان را برانگیخت تا وصلت مینویی کیهان- بارندگی، گرما- به بهترین نحو و در نیکوترین شرایط، انجام گیرد تا غلات برویند و بر دهند، تا زنان پسر بزایند و جانوران بیشتر شوند.» (17) از دیدگاه اساطیر، اولین آفرینش از آن آسمان و زمین است. سپس آسمان، زمین را در آغوش گرفته و با باران باردار می کند، سایر موجودات از آمیزش این دو، حاصل می شوند. بندهش نیز ترتیب آفرینش را اینگونه روایت می کند:
«او نخست آسمان را آفرید برای بازداشتن (اهریمن و دیوان)، باشد که (آن آفرینش را ) آفرینش آغازین خواند؛ دیگر آب را آفرید برای از میان بردن دروج تشنگی، سدیگر، زمین را آفرید همه مادّی.»(18)
ترتیب آفرینش آسمان و زمین روایت آفرینش انسانهای نخستین را به ذهن متبادر می کند. مطابق اغلب اساطیر دینی از جمله دین یهود، خداوند ابتدا آدم را آفرید و سپس حوّا را از دنده چپ او بوجودآورد، سایر انسانها از آمیزش این زوج نخستین به وجود آمدند:
«خداوند خدا از استخوان پهلویی که از آدم گرفته بود زنی ساخت و او را به آدم آورد» (19)
در اسطوره ی آفرینش آسمان و زمین، آسمان نقش مرد را ایفا می کند. بارش باران و جای گرفتن آن در بطن زمین، برابر با انزال آب پشت و انعقاد نطفه است و زمین در جایگاه مادر پرورنده قرار میگیرد.
در بندهش موجودات از لحاظ تخمه به دو دسته تقسیم می شوند: «آب تخمه» و «آتش تخمه» (20) آتش عنصری سماوی است و آب نیز اگر چه عنصری مؤنث و منسوب به زمین است، ولی از آسمان فرود می آید. پس می توان اینگونه استنباط کرد که تخمه ی همه موجودات، آسمانی است و در زمین پرورش می یابند. در بندهش آنجا که سخن از آفرینش گاو و کیومرث به میان آمده این مطلب تصریح می شود:
«او کیومرث را با گاو از زمین آفرید. او از روشنی و سبزی آسمان، نطفه مردمان و گاوان را فراز آفرید.»(21)
اعتقاد به امّهات اربعه و آباء علوی که بعدها در فلسفه ی اسلامی مطرح می شود و بازتاب این عقیده در متون نظم و نثر فارسی باز مانده ی چنین اساطیری است:

«عناصر،باد و آب و آتش و خاک
گرفته جای خود در زیر افلاک

ملازم هر یکی در مرکز خویش
که ننهد پای ذرّه پس و پیش

چهار اضداد در طبع و مراکز
به هم جمع آمده چسبیده هرگز؟

مخالف هر یکی در ذات و صورت
شده یک چیز در حکم ضرورت

موالید سه گانه گشت زیشان
جماد، آنگه نبات، آنگاه حیوان» (22)

اساس این اعتقاد بر آن است که هستی از آمیزش چهار عنصر (مادران) با هفت آسمان (پدران) ترکیب و آفرینش یافته است و در پی آن موالید ثلاثه (جماد، نبات، حیوان) به وجود آمده اند. به اعتقاد استاد بهار، در اساطیر کهن ایران، موالید ثلاثه با عناصر چهار گانه خلط شده اند.(23) فردوسی نیز این موضوع را در کتاب خود آورده. مطابق سخن او، آفرینش اربعه (امّهات) و هفت فلک(آباء) به خلق جماد و نبات و حیوان منجر می شود:

«از آغاز، باید که دانی درست
سرمایه ی گوهران از نخست

سرمایه ی گوهران این چهار
بر آورده بی رنج و بی روزگار

یکی آتشی بر شده تابناک
میان، آب و باد از بر تیره خاک

چون این چار گوهر به جای آمدند.
زبهر سپنجی سرای آمدند

گهرها، یک اندر دگر ساخته
زهرگونه گردن برافراخته

پدید آمد این گنبد تیزرو
شگفتی نماینده ی نو به نو

ابرده و دو هفت تن کدخدای
گرفتند هر یک سزاوار جای

بیالید کوه آبها بردمید
سررستنی سوی بالا کشید.

گیا رُست با چند گونه درخت
به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت

وزان پس بگذری مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید» (24)

بدین ترتیب آسمان نه تنها در تجربیات ذهنی بشر به لحاظ جنسی همواره در ردیف عناصر مذکر قرار می گیرد، بلکه پس از کشف علل واقعی بارداری و تطبیق آن با برزیگری، نقش پدر خانواده ی بزرگ کیهان نیز به آسمان تفویض می شود. بازتاب این اسطوره ها را در ادوار بعدی در ناخود آگاه جمعی مردمان جوامع برزیگری به طور اعم، و در ذهن و زبان هنرمندان این سرزمینها به طور اخصّ، می توان باز یافت:

«گفته ای بی پدر چه کس باشد
پدر آسمان نه بس باشد»

پی نوشت ها :

1- رساله در تاریخ ادیان، 254.
2- همان، 251.
3- رساله در تاریخ ادیان، 251.
4- همان، 252.
5- مجموعه قوانین زرتشت یا وندیداد، فرگرد 3، بند 24.
6- رساله در تاریخ ادیان، 314.
7- رساله در تاریخ ادیان، 105.
8- شاهنامه، ج 6، 298.
9- همان، ج 1، 82.
10- همان.
11- بندهش، 106.
12- همان، 15.
13- شاهنامه، ج 1، 51.
14- همان، 69.
15- بندهش، 85.
16- رساله در تاریخ ادیان، 241.
17- همان، 333.
18- بندهش، 39.
19- تورات، سفر پیدایش، باب 21، آیه 22.
20- بندهش، 39.
21- همان، 41.
22- لاهیجی، علی شمس الدین، محمد، گلشن راز، محمد رضا برزگر خالقی، عفت کرباسی، انتشارات زوار، تهران 1381، 162- 63، 249- 53.
23- پژوهشی در اساطیر ایران، 36.
24- شاهنامه، ج 1، 16- 14.

منبع مقاله: سرخوش، فائقه؛ (1389)، اسطوره‌ی آسمان و زمین زمین و آسمان در باور ایرانیان، تهران: ترفند 1389.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط