آب، نوزایی، رجعت به اصل
غوطه زدن در آب، رمز رجعت به حالت پیش از شکل پذیری و تجدید حیات کامل و زایشی نو است (1)، در آب، همه چیز «حل می شود»، هر «شکلی» مضمحل و منحل می گردد. و هر «تاریخ و سرگذشت»ی ملغی؛ پس از غوطه خوردن، هیچ نقش و تصویر و «علامت» و «حادثه»ای که پیش از آنها وجود داشته است، باقی نمی ماند. فرو رفتن در آب، از لحاظ انسانی، برابر با مرگ است، و از لحاظ کیهانی، معادل فاجعه ای (طوفان) که به هر چند گاه، دنیا را در اقیانوس آغازین، غرقه و نابود می کند. رجعت به اصل، از طریق انحلال در آب، معادل بازگشت به دوران آمیختگی است، دوران مقدم بر وجود که در آن جسم، در حالت نامتعیّن قرار داشت، دوران پردیسی که یادآور بی مرزی و اختلاط جانهاست.
در بسیاری از ادیان، مبدأ و معاد انسان را آسمان پنداشته ا ند.
«و هیچ کس به آسمان بالا نرفته است مگر آن کس که از آسمان پایین آمده یعنی فرزند آدم که در آسمان هست.» (2)
در قرآن نیز جایگاه آدم و حوّا بهشت برین گفته شده که پس از سرپیچی از فرمان خداوند وخوردن میوه ی درخت ممنوعه به امر «اهبطوا» به زمین فرود می آیند تا رستاخیز، که دوباره از زمین خارج شده و به اصل خود باز گردند.
«فرمود: از (مقام خویش) فرود آیید، در حالیکه، بعضی از شما نسبت به بعض دیگر، دشمن خواهید بود. و برای شما در زمین قرارگاه و وسیله ی بهره گیری تا زمان معین خواهد بود، فرمود: در آن زمین زنده می شوید و در آن می میرید و (در رستخیز) از آن خارج خواهید شد.» (3)
در آموزه های زردشتی نیز درباره ی پیدایش زردشت گویند:
«چنان پیداست که چهل و پنج سال پیش از «آن» که زردشت به همپرسگی «اورمزد» آمده، «از» فرینی، مادر زردشت، که «دوغدو» خواندند، بزاد، (فره زردشت) به شکل آتش از آن اسر روشنی، (= روشنی ازلی که جایگاه اورمزد است، روشنی بی انتها) فرود آمد، به آن آتش که پیش او بود آمیخت. از آتش اندر مادر زردشت آمیخت.» (4)
روشنی ازلی که جایگاه اورمزد است فراتر از آسمان قرار دارد.
بهشت نیز که جایگاه بازگشت اشونان است در اوستا معادل کلمه ی آسمان آمده:
«آسمان بلند توانا، بهترین سرای (بهشت) اشونان، بخشنده ی روشنی سراسر خوشی» (5)
پس بازگشت انسان به اصل، از طریق غوطه وری در آب را به لحاظ مبدأیّت آسمان، می توان نزدیکی انسان به آسمان به وساطت آب دانست.
در بعضی از ادیان، آیین شستشوی پیکر مرده با آب صورت می گیرد، پنداری انسان برای گذر از گیتی (زمین) و پیوستن به مینو (آسمان) باید از این واسطه (آب) عبور کند.
«در مراسم تدفین آیینی مصر که جسد را مومیایی می کردند، نخست مرده را با آب نیل شست وشوی می دادند.» (6)
در ادیان اسلام، یهود و مسیحیت این مراسم به شکلی گسترده تر و آیینی تر برگزار می گردد.
جسم انسان با غوطه خوردن در آب، دچار انحلال و فروپاشی می گردد و آمادگی ترکیب شدن با عالم روحانی را پیدا می کند؛ این باورها در علم نمودی حقیقی پیدا می کند؛ درعلم شیمی، هیچ دو عنصری، در حالت جامد با هم ترکیب نمی شوند، عناصر تنها در حالت مایع و هنگامی که صورت متعیّن خود را از دست بدهند، قابل ترکیب شدن با یکدیگر می گردند.
«آب فشاندن برگور مردگان در پرتو همین مجموعه نظریات تبیین می شود؛ آب، «تشنگی مرده را فرو می نشاند» مرده را منحل و ریزنده و با تخم هم سرشت و هم سرنوشت می کند. «مرده را می کشد» و موقعیت بشریش را قاطعانه زایل می سازد.» (7)
«در مراسم آب پاشان (Hydro phoria) از شکافها (Chasmata) بر مردگان آب می ریختند، و یونانیان به وقت شکفتن گلها (Anthesteries) در آستانه ی بارانهای بهاری باور داشتند که مرگان تشنه اند.» (8)
«هدف از اهراق جرعه و فشاندن مایعات بر خاک، «آرام کردن» او، یعنی پایان دادن به درد و رنج و جان تازه یافتنش، از راه حل شدن کامل در آب است.» (9)
این باور به صورت شراب فشاندن بر خاک، در تاریخ و ادبیان ما نیز به چشم می خورد.
«اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک» (10)
نظیر این باور را در شاهنامه نیز به شکلی رمزی تر می توان دید؛ در پایان داستان پادشاهی کی خسرو، این پادشاه وارسته که رفتن به استقبال مرگ را می بسیجد به همراه یاران خود به تفرّجگاهی می رسد که چشمه ای در آن وجود دارد در کنار همان چشمه است که کی خسرو پس از شست و شوی تن خود، از دیدگان محو شده و برای همیشه به پردیس می پیوندد. این موضوع به نوعی یاد آور شستشوی پیکر مردگان پیش از مرگ است که در مورد کی خسرو چون مرگ را اختیاری و آگاهان برگزیده این شستشو نیز توسط خود او صورت میگرد.
«چو بهری ز تیره شب اندر حمید
کی نامور، پیش چشمه رسید
بر آن آب روشن، سرو تن بشست
همی خواند، اندر نهان، زند واُست
چنین گفت: با نامور بخردان
که باشید بدرود تا جاودان
کنون چون بر آرد سنان آفتاب
نبیند دیگر مرا جز به خواب» (11)
غوطه زدن در آب، رمز رجعت به حالت یپش از شکل پذیری شمرده می شود، هر شئ، پس از غوطه وری در آب پاک و مطهر و عاری از آلودگی، به اصل و ذات خود رجعت می کند.
آب نیز خود از این قاعده مستثنی نیست، قطرات آب از همان زمانی که از سرچشمه روان می شوند در حال چرخش و فراز و فرود هستند و در نهایت به مبدأ خود باز می گردند. اما زمان این بازگشت، برای آبهای مختلف یکسان نیست؛
«آبی که (در او) پلیدی کم و زوهر بیش آمده است، به سه سال باز به سرچشمه رود، آن که (در او) پلیدی و زوهر هر دو برابر است، به شش سال باز رسد، و آن که (در او) پلیدی بیش و زوهر کم است، به نه سال باز رسد.» (12)
«چنین است نیز، رویش گیاهان که بدین ترتیب نیرو به بن دهند.» (13)
سبب رجعت گیاه به بن را می توان وجود دو نوع آب در نباتات دانست، که یک نوع آن «زیر ساقه ی گیاهان است» (14) و دیگری «در گیاهان آمیخته است که آن را، آب تن تخمه خوانند.» (15)
بندهش، هفده نوع آب را یاد آور شده که صرف نظر از آن انواعی که خالص آب هستند، سایر آنها به گونه های متفاوت، در بشره و احشاء مردگان و گوسفندان و ساقه و بن گیاهان نهفته است. از آنچه در باره ی آبها و گیاهان گفته شده و وجود انواع متعدّد آب در طبیعت، می توان این فرآیند رفت و بازگشت به مبدأ را در تمام گیتی تعمیم داد.
برای گیاه و آب تنها یک بن وجود دارد. اما انسان را که وجود او آمیخته ای از جسم و روان است دو بن موجود است، یک بن جسمانی و یک بن روحانی. نویسنده بندهش گوید:
«چون مردم میرند تن به زمین، جان به باد، آینه به خورشید، روان به فروهر پیوندد.» (16)
پس انسان در انتها، به وساطت آب، به مبدأ خود که زمین و آسمان است پیوند می یابد و اینگونه، باز هم آب در فرآیند رجعت انسان به اصل خود، به عنوان عنصری که پیوند میان آسمان و زمین را برقرار می سازد ایفای نقش می کند.
بازتاب این فرآیند را در متون حماسی فارسی نیز می توان مشاهده کرد؛ در شاهنامه، متعالی ترین چهره ای که می توان با آن برخورد کرد کی خسرو است. پادشاهی وارسته، عادل و نژاده که صاحب فرّه ایزدی است، او تنها پادشاهی است که خود به جستجوی مرگ می رود و بازگشت به بهشت مینوی را پیش از موعد معین با ناله و استغاثه از کردگار سپهر طلب می کند. در تن کی خسرو، آن آبی جاریست که در آن «پلیدی کم و زوهر بیش آمده».(17)
«جهاندار شد پیش برتر، خدای
همی خواست تا باشدش رهنمای
همی گفت: کای کردگار سپهر
فروزنده ی نیکی و داد ومهر
از این شهریاری مرا سود نیست
گر از من خداوند، خشنود نیست
زمن نیکویی گر پذیرفت و زشت
نشستن مرا جای ده، در بهشت
چنین دید در خواب، کو را بگوش
نهفته بگفتی خجسته سروش
که ای شاه نیک اختر نیک بخت
بسودی بسی یاره و تاج و تخت
اگر زین جهان تیز بشتافتی
کنون آنچه جستی همی یافتی
به مسایگی داور پاک جای
بیابی، بدین تیرگی در مپای
چو بیدار شد رنج دیده، زخواب
زخوی دید جای پرستش پر آب
همی بود گریان و رخ بر زمین
همی خواند بر کردگار، آفرین
همی گفت: گر تیز بشتافتم
زیزدان، همه کام دل یافتم» (18)
در مقابل کی خسرو شخصیت دیگری در شاهنامه وجود دارد که نماد ژرفترین تاریکیها و عمیق ترین پستیهای درون یک انسان است، پادشاهی انیرانی و غیره نژاده که طلسم قدرت، او را به اژدهایی آدم خوار تبدیل کرده، بیور اسب مار دوش، آبی که در وجود این اهریمن آدم نما جاریست پلیدی اش آنقدر بیش و زوهرش آنقدر کم است که حتی مرگ نیز از او می گریزد؛ فریدون، بعد از دستیابی به ضحاک، «باریکه ای از پوست ضحّاک را جدا کرده و او را با همان بست و به کوه دماوند برد و در آنجا در چاهی زندانی کرد.» (19)
در روایات مغان که به عقیده ی ثعالبی خرد ناپذیر و نادرست است آمده است که: «ضحاک همچنان در کوه دماوند زنده است و همچون ابلیس از گروه مرگ رستگان است و تا روز رستخیز خواهد زیست.» (20)
«نزدیک به هزاره ی اوشیدرماه، ضحّاک از بند رها شود. بیوراسب، بس آفریدگان را به دیو کامگی تباه کند. در آن هنگام، سوشیانس، پسر زردشت، به پیدایی رسد. سی شبانه روز خورشید به بالای آسمان بایستد. نخست از جهانیان، مرده ی گرشاسب، پسر سام را برانگیزند، بیوراسب را به گرز، زند و کُشَد و از آفریدگان باز دارد.» (21)
این مطلب در شاهنامه ی فردوسی نیز چنین بیان شده:
«بیاورد ضحاک را چون نوند
بکوه دماوند کردش ببند
بکوه اندرون، تنگ جایش گزید
نگه کرد، غاری بُنَش ناپدید
بیاورد مسمارهای گران
بجایی که مغزش نبود اندران
فرو بست دستش بر آن کوه، باز
بدان تا بماند به سختی، دراز» (22)
این دو، شخصیتهای برجسته ای هستند که فرآیند بازگشت به مبدأ، به وضوح در مورد آنها قابل مشاهده است، اما کاراکترهای دیگری نیز در شاهنامه وجود دارند که بازتاب این فرآیند را در مورد آنها با وضوح کمتری می توان مشاهده کرد.
مثلاً سیاوش که یکی از مینوی ترین شخصیتهای شاهنامه است، ظاهراً برای فراز از نامادری هوس باز ولی در حقیقت به دلیل شیفتگی بازگشت به مبدأ، خود داوطلبانه از پدر تقاضا می کند که او را به جنگ افراسیاب گسیل کند و در جنگ نیز ظاهراً بخاطر شرمندگی از پیمان شکنی پدر و اینکه نمی خواهد به این پیمان شکنی تن در دهد ولی در واقع به این خاطر که روان او شیفته ی پرواز به بهشت برین است از میان پیمان شکنی و مرگ با آرامش خاطر و اطمینان، راه دوم را بر می گزیند و به آغوش دشمن دیرینه ی خود و مو طن پدری اش، افراسیاب، پناه می برد.
یکی دیگر از این شخصیتها، افراسیاب است که در طول جنگهای مختلف، بارها مرگ بر وجود او سایه می اندازد. اما به واسطه ی رخدادهای ناگهانی و یا ترفندهای زیرکانه از چنگال آن می گریزد.
البته در این پیش آمدها نقش آب را نمی توان نادیده گرفت، آب در این فرآیند، نقش یک کاتالیزور یا یک باز دارنده را بر عهده دارد، آن زمانی که کی خسرو از افراسیاب به تنگ آمده و می خواهد به ایران بگریزد به آبی می رسد که گذر از آن بدون کشتی مشکل است. اما گیو به کیخسرو می گوید:
«بدو گفت گیو: ار تو کیخسروی
نبینی از این آب، جز نیکوی
به بد، آب را کی بود بر تو راه
که با فرو برزی و زیب و کلاه» (23)
در اینجا آب به یاری کی خسرو می شتابد و گذر او را آسان می کند، در آخر داستان نیز او پس از شست و شوی در چشمه، از آب گذشته و به آسمان می پیوندد.
در داستان افراسیاب نیز، پس از آنکه افراسیاب از غار خارج می شود «با جادوگری» (شعابی/ ص 149) از دست هوم گریخته و به دریا پناه می برد و بعد به واسطه ی ترفندی که گودرز به کار می برد از دریا خارج می شود. این رفت و بازگشت او را می توان با «آنمیسم» آب توجیه کرد، در اساطیر ایرانی، آب، دارای روان است، در این صورت می توان رفت و بازگشت او را به دریا اینگونه توجیه کرد که آب او را نپذیرفته و در فرایند رجعت او به اصل مانع ایجاد می کند.
به این ترتیب آب در فرآیند رجعت کائنات به اصل، نقش اصلی را بر عهده دارد و در مورد انسان، که مبدأ واقعی او آسمان است در نقش پیونده دهنده ی میان این دو بن (آسمان و زمین) ظاهر می شود.
جمع بندی
آب عنصری دو سویه است که دستی بر آسمان و دست دیگر بر زمین دارد.آب و پرستش- در اساطیر دینی، یکی از لوازم پرستش و نزدیک شدن به آسمان، آب است. نمود این باور، فرآیند قدسی تطهیر به آب، وضو و غسل است که در ادیان مختلف با آب صورت می گیرد. این تقدّس را بیش از هر دین دیگری در آیین مهری می توان باز یافت، البته ردّ پای این تقدّس، در ادیان جدیدتری نظیر اسلام و مسیحیت نیز باقیست. انعکاس این باور را در حماسه های ایرانی، بخصوص در رابطه با شخصیتهای روحانی تر افسانه ها نیز می توان دید.
آب و جاودانگی- در اساطیر وافسانه ها، جاودانگی همواره مختص خدایان، الهگان و آسمانیان است. دستیابی به این آرزو برای انسان، مستلزم یافتن راهی به سوی آسمان است. وساطت قدسی آب در این رابطه، برای نزدیک تر کردن انسان به آسمان، مؤیّد نقش این عنصر به عنوان پیوند دهنده ی آسمان و زمین است. تقریباً در اساطیر تمام ملل به ارتباط تنگاتنگ آب با جاودانگی می توان برخورد، اما در این اساطیر، جاودانگی تنها برای قهرمانانی دستیاب است که بُعد آسمانی وجود آنها قویتر است.
دو مبحث «آب و پرستش» و «آب و جاودانگی» مبین نقش روحانی و قدسی آب در ارتباط میان زمین و آسمان است، در مبحث رجعت به اصل، نیز این وجه از عنصر آب به نوعی دیگر مطرح می شود.
آب و درمان بخشی- آب با داشتن پادزهر امراض، انسان را در مقابل انواع بیماری، مصون می کند و با داشتن این ویژگی، قادر است انسان را به مرز عمر طولانی (جاودانگی) برساند. آب از این جهت، با مار و ماه نیز ارتباط دارد.
گیاهان درمانبخش نیز در حقیقت، این ویژگی خود را از آب وام گرفته اند، نماد این درمانبخشی آب در اساطیر ایرانی، سیمرغ، پرنده ی افسانه ای شاهنامه است. سیمرغ، نه تنها به لحاظ ظاهری به ابر که بنکده ی آب است شباهت دارد، بلکه در اساطیر ایران نام او با «ثریت» پزشک دانا خلط شده و به همین دلیل، نقش او در شاهنامه، عموماً به پزشکی مربوط می شود. سیمرغ ویژگیهای دو پرنده ی اساطیری، چمروش و وارغنه، را در خود جمع دارد. پرندگانی با ویژگیهای سیمرغ را در اساطیر ملل دیگر نیز می توان باز یافت، این پرندگان، غالباً به ابر تشبیه شده اند.
آب، نوزایی، رجعت به اصل- غوطه زدن در آب، رمز رجعت به حالت پیش از شکل پذیری است، دوران مقدّم بر وجود، دوران پردیسی، که یاد آور بی مرزی و اختلاط جانهاست. در بسیاری از ادیان، مبدأ و معاد انسان را آسمان گفته اند. بازگشت انسان به مبدأش که آسمان است از طریق آب، یکی دیگر از مواردی است که یاد آور وساطت قدسی آب در ارتباط میان زمین و آسمان است. این تقدّس، بخصوص در مورد شستشوی نوزادان و مردگان در آب که رمز انتقال از عالمی به عالمی دیگر است نمود بیشتری می یابد. آب، در بازگرداندن آبها و گیاهان به بن نیز نقش واسطه را ایفا می کند. وساطت قدسی آب در بازگشت انسان به مبدأ را، در داستان زندگی شخصیتهایی چون کی خسرو، ضحّاک، سیاوش و افراسیاب به وضوح می توان مشاهده کرد.
پی نوشت ها :
1- رساله در تاریخ ادیان/ 190
2- انجیل یوحنا/ 3/ 13
3- نک. بقره: 36و 36- طه: 123.
4- گزیده های زادسپرم/ 21
5- سی روزه ی کوچک/ بند 27.
6- اساطیر مصر/ 210.
7- رساله در تاریخ ادیان/ 197.
8- همان.
9- همان/ 198.
10- حافظ/ دیوان
11- شاهنامه/ ج 5/ 413.
12- بندهش/ 77.
13- همان.
14- همان/ 76.
15- همان.
16- همان/ 48.
17- همان/ 77
18- شاهنامه/ ج 5/ 8 و 7و 3.
19- شاهنامه کهن/ 56.
20- همان.
21- بندهش/ 142، روایات/ 31.
22- شاهنامه/ ج 1/ 77- 8
23- شاهنامه/ ج 3/ 8- 227