آنتونی گیدنز، تعامل اندیشی بین عاملیت و ساختار

نسل چهارم جامعه شناسان به چه می‌اندیشند؟ (1)

آنتونی گیدنز یا به تعبیر بهتر بارون آنتونی گیدنز را می‌توان یکی از مهم‌ترین جامعه شناسان نسل چهارم دانست. وی متولد 18 ژانویه 1938 ادمونتون لندن است. وی را می‌توان در عین حال یکی از شناخته شده ترین جامعه شناسانی
سه‌شنبه، 27 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نسل چهارم جامعه شناسان به چه می‌اندیشند؟ (1)
نسل چهارم جامعه شناسان به چه می‌اندیشند؟

 

نویسنده: زینب مقتدایی




 

مقدمه

آنتونی گیدنز یا به تعبیر بهتر بارون آنتونی گیدنز را می‌توان یکی از مهم‌ترین جامعه شناسان نسل چهارم دانست. وی متولد 18 ژانویه 1938 ادمونتون لندن است. وی را می‌توان در عین حال یکی از شناخته شده ترین جامعه شناسانی دانست که به این علم چیزهایی افزوده است و هر نظریه پرداز ی که بخواهد در این علم به نظریه پرداری بپردازد باید تکلیف خویش را با وی روشن نماید. بسیاری از ایرانی‌های علاقمند به علم جامعه شناسی بی شک با کتاب قطور وی به نام «جامعه شناسی» آشنا شده‌اند وگفتنی است که این کتاب از او در مقطع کارشناسی در دانشگاههای ایران تدریس می‌گردد. کتاب‌های انتشار یافته او به بیش از 34 عنوان می‌رسد و هم چنین در کارنامه وی بیش از 200 عنوان مقاله ثبت شده است. آنتونی گیدنز به دلیل لحن ساده و همه فهمش که پیچیده‌ترین مفاهیم را به ساده‌ترین شکل بیان می‌کند بهترین سخنران سال هم شناخته شده است.
او نخستین مدرک دانشگاهی‌اش را از دانشگاه هال، مدرک کارشناسی ارشدش را از مدرسه علوم اقتصادی و سیاسی لندن (LSE) و دکترایش را از کمبریج گرفته است. وی حضوری فعال در عرصه اجتماعی داشته است، چنان چه که در دوره نخست وزیری تونی بلر مشاور او بوده و هم چنان نیز بر این مسند نشسته است و البته به باور بسیاری از تحلیلگران نظریه راه سوم گیدنز جهت گیری سیاسی و اقتصادی بلر و هم چنین کلینتون را رقم زده است. او با حضورش در رسانه‌های دیداری و شنیداری و هم چنین با مقاله‌هایی که عمدتاً درNew Statesman نوشته به عنوان حامی جناح چپ میانه حزب کارگر شناخته شده و در سال 2004 به مقام اشرافی بارون دست یافته است و از آن پس از جانب حزب کارگر در مجلس لردهای اعیان بریتانیا بر کرسی نشسته است.
یکی از مهم‌ترین نظریات جامعه شناسی آنتونی گیدنز ساختار بندی یا ساخت یابی ( Theory Structuration ) است که در دهه هشتاد آن را به گونه ای کامل بیان کرد و در سال 1984 با کتاب «ساخت جامعه؛ رئوس نظریه ساختاربندی» نمایان شد.
سعی شده است در این مقاله به اختصار این نظریه به دور از هر گونه پیش‌داوری و برخورد انتقادی معرفی شود و مورد استفاده علاقمندان به حوزه جامعه‌شناسی قرار بگیرد.

دوران نظریه پردازی آنتونی گیدنز

دوره اول: وی در دهه 1970 به تلاش برای بازخوانی تئوریک و متدولوژیک تئوری‌های جامعه‌شناسی و نقد تفاسیر موجود کلاسیک پرداخته است. وی در نقد عقاید وبر، مارکس و دورکیم که در راستای تلاشش برای بازتدوین تئوری اجتماعی مدرن صورت گرفته است، وی معتقد است که با وجود تمام تفاوت‌هایی که این جامعه شناسان با یکدیگر دارند و لی در تحلیل جامعه مدرن برنامه کاری مشترکی را دنبال می‌کنند. او می‌نویسد که آن‌ها مانند هم تنها به دنبال کردن رابطه کاپیتالیسم و زندگی اجتماعی پرداخته‌اند.
دوره دوم: وی در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد به تئوری ساختاربندی و تحلیل رابطه عامل و ساختار در جامعه که به هیچ کدام برتری نمی‌دهد پرداخته است که این نظریه وی باعث شهرت جهانی‌اش گشت. گیدنز هم بر فرد و انگیزه‌هایش و کنش قابل تفسیر او در برابر ساختارها تاکید دارد و هم به دوگانگی ساختار اجتماعی در تعیین واقعیت اجتماعی پرداخته است.
دوره سوم: وی در دهه نود به مدرنیته، جهانی سازی و سیاست به ویژه تأثیر مدرنیته بر زندگی فردی و اجتماعی پرداخته است. او از طریق نقد پست مدرنیته و طرح بحث راه سوم به این مر حله وارد شده است.
جامعه شناسی آنتونی گیدنز را می‌توان دارای ویژگی‌هایی نظیر رهاشدگی از انحصار گرایی، پیوند با تاریخ، هدفدار بودن، مرتبط با پرسش‌های واقعی جهان امروز و ارتباط آن با مسایل واقعی زندگی شهروندان دانست.

ساخت یابی

می‌توان به جرات گفت که شناخته شده ترین و رساترین کوششی که در زمینه تلفیق مسایل خرد و کلان انجام گرفته، نظریه ساخت یابی آنتونی گیدنز است. در مرکز تلاش‌های نظری گیدنز، این نظریه قرار دارد که محور بحث‌های بعدی گیدنز را تشکیل می‌دهد. یکی از بلند پروازی‌های اصلی گیدنز در نظریه ساختاری شدن یا ساخت یابی به اعتقاد خود وی پایان ادن به امپراتوری نظریه‌های هرمنوتیکی ازیک سو و ساختار گرایی و کارکرد گرایی از سوی دیگر است (کسل، 1383: 137) . وی اعتقاد دارد که این نظریه برای نخستین بار حاصل بررسی و تعالی بخشی سه سنت فکری برجسته در نظریه اجتماعی و فلسفی بوده است: هرمنوتیک یا جامعه شناسی تفسیری، کارکردگرایی و هم چنین ساختار گرایی وی از همین منظر معتقد است که جامعه شناسی به بررسی توازن حاصل بین بازتولید اجتماعی و دگرگونی می‌پردازد. تحلیل جامعه شناسی در نظر وی ارتباطات ظریف و دقیق بین خصیصه‌های عمدی و غیر عمدی دنیای اجتماعی را کاوش می‌کند و عینیت جامعه شناسی نیز از طریق انتقاد متقابل توسط اعضای اجتماع جامعه شناسان بدست می‌آید.
در نظریه ساخت یابی، حیطه اصلی مطالعه علم اجتماعی نه تجربه فرد کنشگر و نه وجود هیچ شکلی از کلیت اجتماعی است، بلکه اعمال (فعالیت‌های) اجتماعی است که در طول زمان و مکان نظم یافته‌اند. گیدنز معتقد است که در هر بررسی تحقیقی در علوم اجتماعی یا تاریخ، باید کنش یا عاملیت را با ساختار مرتبط سازد. به همین جهت کار مهم گیدنز غلبه بر دوگانگی ساختار و عاملیت است.
نظریه ساختاری شدن (ساخت یابی) را آن گونه که کلارک خلاصه کرده می‌توان به صورت زیر خلاصه نمود:
1- موضوع اصلی نظریه اجتماعی نه کنش فرد و تجربه او (فردگرایی روش شناختی) و نه کلیت‌های اجتماعی بلکه اعمال (فعالیت‌های) اجتماعی است.
2- اعمال (فعالیت‌های) اجتماعی توسط عاملان انسانی که معرفت پذیرند انجام می‌شود. عاملان انسانی را نمی‌توان به سادگی محصول فرهنگ و نیروهای طبقاتی پنداشت. آن‌ها واجد قابلیت بازاندیشی در تعامل روزانه و دارای نوعی آگاهی ضمنی در مورد کنش خود هستند.
3- اعمال (فعالیت‌های) اجتماعی خودبه خودی و کاملا ارادی هم نیستند. بلکه در راستای زمان و مکان نظم یافته‌اند. به عبارتی آن‌ها قاعده مند و بازخوردی‌اند. در ایجاد اعمال اجتماعی که سازنده الگوهای قابل مشاهده‌اند و آن‌ها نیز سازنده و شکل دهنده جامعه‌اند، کنشگران بر اساس خواص ساختاری عمل می‌کنند که این خواص ساختاری، ویژگی‌های نهادینه شده جوامع هستند.
4- بنابراین، ساختار متکی و وابسته به اعمال است، ساختار هم میانجی و هم پیامد فرآیند ساختاری شدن – تولید و بازتولید اعمال در راستای زمان و مکان – است که این فرآیند را گیدنز هرمنوتیک مضاعف می‌نامد که درگیری دو سویه افراد و نهادهاست.
منظور گیدنز ازساختار، با آن چه که از کارکرد گرایی ساختاری یا مارکسیسم ساختار گرا بر می‌آید کاملا فرق دارد. او ساختار را بر حسب قواعد و منابع تعریف می‌کند (کرایب، 1378: 143 )
قواعد جزیی از قابلیت معرفتی کنشگران است. بر خی از این قواعد هنجارین اند که توسط کنشگران قابل بیان اند و می‌توانند بهآن ها رجوع نمایند، اما بسیاری دیگر از این قواعد به طور ضمنی درک می‌شوند و برای هدایت جریان تعامل به کار گرفته می‌شوند و به آسانی به کلام در نمی‌آیند (ترنر؛2003: 478 )
و منابع تسهیلاتی هستند که کنشگران جهت انجام امور از آن‌ها استفاده می‌کنند. گیدنز منابع را شامل چیزهایی می‌داند که قدرت را به وجود می‌آورند. بنابراین قدرت لازمه وجود بسیاری از ساختارهاست، وقتی کنشگران تعامل می‌کنند از منابع استفاده می‌کنند و وقتی از منابع استفاده می‌کنند، کنش دیگران را شکل می‌دهند (همان)
گیدنز تاکید می‌کند که قواعد و منابع بایکدیگر مر تبطند و شاخص‌ها و استفاده از آن‌ها، صرفا به لحاظ تحلیلی تفکیک شده‌اند و در جهان تجربی واقعی با هم هستند. از این رو قدرت، مجازات و وسایل ارتباطی متصل به یکدیگرند. همان گونه که قواعد و منابع ساختار اجتماعی این گونه‌اند
در مفهوم سازی گیدنز ساختار اجتماعی، گشتاری و انعطاف پذیر و جزیی از کنشگران در موقعیت‌های واقعی است و برای ایجاد الگو‌های روابط اجتماعی در پهنه مکان و طل زمان توسط آن‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد. در نگاه گیدنز تعامل اجتماعی و ساختار اجتماعی متضمن یکدیگرند. بنابراین ساخت یابی یا ساختاری شدن فرآیندی دو گانه است که در آن قواعد و منابع جهت سازماندهی تعامل در فضا و زمان مورد استفاده قرار می‌گیرند و در اثر این استفاده، بازتو لید یا دگرگون می‌شوند (ترنر، 2003، 479 )
گیدنز استدلال می‌کند که افراد از قواعد پیروی می‌کنند که در ساختار اجتماعی جای دارد و معرفت جمعی درباره قواعد اجتماعی شرط تعامل اجتماعی است. به اعتقاد او افراد تابع قاعده‌اند و هم خالق آن (تاکر، 1998: 81 )
گیدنز البته این واقعیت را نیز انکار نمی‌کند که ساختار می‌تواند کنش را تحت الزام خود قرار دهد اما چنین احساس می‌کند که جامعه شناسان درباره اهمیت این الزام غلو کرده‌اند. از این گذشته آن‌ها بر این واقعیت تاکید نکرده اند که ساختار همیشه از یک سو الزام‌آور است و از سوی دیگر توانایی‌بخش. ساختارذ ها غالبا به عوامل آنانی اجازه می‌دهند که بدون وجود این ساختار نمی‌توانستند فعالتی انجام دهند. هرچند گیدنز تاکید بیش از حد بر الزام ساختاری را رد می‌کند، اما این را نیز می‌پذیرد که کنشگران در راستای زمان و مکان ممکن است نظارت بر ویژگی‌های ساختاری نظام‌های اجتماعی را از دست بدهند (ریتزر، 1377: 705)
چنان چه در سطو پیشین اشاره شد نوعی اعتقاد به دوگانگی ساختار از سوی گیدنز و در نوشته‌های وی به چشم می‌خورد. در حقیقت منظور از این دو گانگی ساختار این است که خواص ساختاری نظام‌های اجتماعی و سیله و هم نتیجه اعمالی است که نظام‌های مذکور را تشکیل می‌دهند. بر اسا مفهوم دو گانگی ساختار، کنشگران در تولید کنش متقابل هم به قواعد و هم به منابع متوسل می‌شوند. اما بدین ترتیب همان قواعد و منابع از رهگذر همین کنش متقابل مجددا پی ریزی و بنا می‌شود. بنابراین، ساخت حالتی است که در؟ آن رابطه میان جز و کل در بازتولید اجتماعی متجلی می‌شود. به گونه ای دیگر می‌توان ارتباط دو گانگی ساختار را این گونه پنداشت که ساختار اجتماعی به وسیله کنشگران فعال مورد استفاده قرار می‌گیرد و با استفاده از مشخصه‌های ساختار، همین ساختار به وسیله آن‌ها متحول می‌شود. بنابراین فرآیند ساختاری شدن یا ساخت یابی مستلزم موارد ذیل است: نوعی مفهوم‌سازی از ماهیت ساختار، عاملینی که از ساختار استفاده می‌کنند و شیوه‌هایی که این موارد برای ایجاد انواع الگوهای سازمان انسانی، متقابلا در یکدیگر به کار گرفته می‌شوند (ترنر، 2003: 477)
می‌توان این گونه نوشت که گیدنز منکر آن دسته از اثرات اجتماعی که بر رفتار مردم تاثیر می‌گذارند، نیست اما معتقد است که مردم بر اساس طرز تلقی و دیدگاه‌هایی که دارند به گونه خاص عمل می‌کنند. به اعتقاد گیدنز عاملیت، محدودیت را مسلم فرض می‌کند، اما آن چه فهمش دشوارتر است، این است که محدودیت نیز عاملیت را مسلم فرض می‌کند. (پیرسون، 1384: 148)
گیدنز عاملیت را یک جریان می‌داند نه فقط انبوه ه ای از کنش‌های فردی، بنابراین زمان‌مندی با عاملیت انسانی گره خورده و لذا با فضا و مکان در ارتباط است، زیرا عامل انسانی بدون کالبد نمی‌تواند و جود داشته باشد. تاکید گیدنز بر عاملیت انسانی در ساختن جامعه و بازسازی آن منکر هر نوع تبین ساختاری و هر تصوری است که جامعه را دارای مو جودیتی علاوه بر افراد بداند. در عین حال گیدنز به شدت می‌کوشد تا عاملیت را از نیت‌ها جداسازد، زیرا می‌خواهد تاکید کند که کنش‌ها غالبا به نتایجی می‌انجامد که با آن چه نیت کرده‌ایم تفاوت دارد و در حقیقت کنش‌های قصد شده غالبا پیامد‌های نا خواسته ای دارند.
در کانون نظریه ساخت یابی که بر عملکردهای اجتماعی تاکید شده است، نظریه رابطه میان ساختار و عاملیت جای دارد. به نظر برنشتاین؛ «جان کلام نظریه ساختاربندی روشن کردن رابطه متقابل دیالکتیکی و دو گانه عاملیت و ساختار است» بدین سان عاملیت و ساختار را نمی‌توان جدا از هم تصور کرد، آن‌ها دو روی یک سکه‌اند و به اصطلاح گیدنز، عاملیت و ساختار یک پدیده دو گانه اند (ریتزر، 1378:702 )
گیدنز معتقد است که اعمال (فعالیت‌های) انسانی را کنشگران اجتماعی به وجود نمی‌آورند، بلکه این فعالیت‌ها از طریق همان راه‌هایی است که انسان‌ها خودشان را به عنوان کنشگران مطرح می‌سازند، پیوسته باز ایجاد می‌شوند عوامل انسانی از طریق فعالیت‌هایشان شرایطی را به وجود می‌آورند که این فعالیت‌ها را امکانپذیر می‌سازد بدین سان فعالیت‌ها را نه آگاهی ایجاد می‌کند، نه ساخت اجتماعی واقعیت و نه ساختار اجتماعی، بلکه انسان‌ها ضمن ابراز وجود به عنوان کنشگر درگیر فعالیت می‌شوند و از طریق همین فعالیت است که هم آگاهی و هم ساختار ایجاد می‌شوند (همان)
گیدنز با تاکیدش بر عاملیت، به عوامل انسانی قدرت بزرگی می‌بخشد. به عبارت دیگر عوامل مورد نظر گیدنز این توانایی را دارند که بر جهان اجتماعی شان تاثیر بگذارند (همان)
در حقیقت می‌توان گفت مفهوم ساختار بندی در نظر گیدنز بر این تصور است که «عوامل و ساختارها دو رشته پدیده‌های مو جود جدا ازهم نیستند بلکه وجود واحد دو گانه ای را به نمایش می‌گذارند ... صفات ساختاری نظام‌های اجتماعی هم واسطه و هم پیامد عملکردهایی اند که به گونه ای بازگشتی سازمان می‌گیرند و آشکار است که ساختار بندی مستلزم یک رابطه دیالکتیکی است (همان)»



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط