اندیشه ی کشورداری نزد فارابی (2)

آنچه که فارابی درباره ی شهریاری و سیاست فیلسوفان آورده است به اندیشه ی افلاطون نزدیک است و او مانند وی نبایستی میان زن و مرد جدایی بیندازد؛ چه خود افلاطون را دو شاگرد زن بوده: یکی نام لاسثنئا (Lasthenea) از
شنبه، 2 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اندیشه ی کشورداری نزد فارابی (2)
اندیشه ی کشورداری نزد فارابی [2]

 

نویسنده: محمدتقی دانش پژوه




 

آنچه که فارابی درباره ی شهریاری و سیاست فیلسوفان آورده است به اندیشه ی افلاطون نزدیک است و او مانند وی نبایستی میان زن و مرد جدایی بیندازد؛ چه خود افلاطون را دو شاگرد زن بوده: یکی نام لاسثنئا (Lasthenea) از شهر مانتینئا (Mantinea)، دومی به نام اکسیوثئا (Axiothea) از فلیوس (Phlius) که به گفته ی دیکئارخوس پوشاک مردانه در بر می گیرد و ثئوفرسطوس فیلسوف از این یکی آموخته و شنیده بود. این دو بانو شاگرد اسپوسپیوس هم بوده اند و دیونیسیوس بدو نوشته که ما می توانیم از زنی آرکادی هم بشنویم و فراگیریم که شاگرد توست. پلوتینوس نیز دو شاگرد زن داشته که تصویر او با این دو شاگرد و سه شاگرد مرد او در مدرس او با طوماری فلسفی که یک سر آن در دست یک زن است، در موزه ی واتیکان هست در زندگی پلوتینوس همراه با انئاد بند (9) نیز از زنان سرسپرده ی او یاد شده است.(2)
(دیوگنس لائرسیوس 46:3 و 2:4، ترجمه ی فرانسوی 177:1 و 199، ترجمه ی انگلیسی 317:1 و 375، ترجمه ی آلمانی، 170:1 و 201 - زندگی پلوتینوس از فرفوریوس چاپ 1982 در آغاز و ص 326 و 71 و 76).
فارابی در آراء (IV 12/7-8) می گوید که زن و مرد یکسان اند اگرچه در دو نیروی خشم و مهربانی از یکدیگر جدایی دارند؛ چه زن در نیروی خشم از مرد ناتوان تر است و در نیروی مهر از وی تواناتر؛ ولی هر دو در نیروهای حس و تخیل و خرد یکسان اند. او باز در جای دیگر می گوید که در هر کشوری دو دسته هستند: یکی داد و ستد کننده که زنان اند؛ دومی چیرگان که مردان باشند. (ترجمه ی انگلیسی 194-196 و 400 و 310 و 495، ترجمه ی فرانسوی 64 و 106، ترجمه ی آلمانی 64 و 126). فنلون در تاریخ فلسفه ی خود از زنان فیلسوف یاد کرده است (دیباچه ی من بر ترجمه ی تاریخ الحکماء شهرزوری ص 58).
عامری نیشابوری در السعاده و الاسعاد (ص 388-395) از جمهوری افلاطون (بند 451 و پس از آن) می آورد که زنان برای هر کاری شایسته اند و چیزی نیست که تنها از آن مرد باشد و بس، مگر اینکه در کارها توانایی کمتری دارند و برخی از آنان نیروی جنگاوری هم دارند و برخی از آنها هم از دوستداران دانش و خردپژوه به شمار آیند و کمتر می توان آنان را از پیشه ای باز داشت. او در این دفتر آنچه از «حکیمه فیثاغورس» آمده است سخنانی آورده نزدیک به آنچه دانشمندان ما گفته اند. در آن آمده که همین «حکیمه» می گوید که پدر و مادر دختر باید بدو بگویند که او تنها برای زادن و کمک و یاری شوهر در گشایش و آسانی زندگی خانوادگی آفریده شده است (ص 391).
ابن رشد در اینجا پا فراتر نهاده و در تلخیص سیاست افلاطون که تنها ترجمه ی عبری آن مانده و با ترجمه ی انگلیسی نیز چاپ شده است (ص 166) می نویسد که طبیعت، هر افزاری که برای جنگ و ستیز به کار آید، به مردان داده و به زن هم سپرده است. جانوران نر و ماده نیز در این زمینه یکسان اند. سپس می گوید که در این کشورها (سرزمین اندلس و باختر) شایستگی زنان را به فراموشی سپردند؛ چه آنها را تنها برای زایش و پرورش کودک و شیر دادن آن می دانند و ویژه ی کمک به شوهر، و همین خود نمی گذارد که آنان بتوانند به کارهای دیگر برسند. در این کشورها زن را شایسته ی کارهای مردانه نمی بینند و آنها را مانند گیاهان می پندارند و آنها باری اند بر دوش مردان، و همین هم خود مایه و پایه ی تهی دستی آنهاست، آنان نخواهند توانست به آنها کمکی کنند و به کارهای ناگزیر در زندگی برسند، مگر گاهی، آن هم در رشتن و بافتن.
در برابر گفتار روشن عامری و ابن رشد، از خواجه نظام الملک طوسی وزیر در سیرالملوک یا سیاست نامه (فصل 42) ساخته و پرداخته ی 484 و از امام محمد غزالی در نصیحه الملوک گویا ساخته ی 502-503 (باب هفتم) سخنانی می بینیم که در اخلاقیات ایران آقای فوشکور (ص 388 و 409) گزیده ی آنها را به فرانسه می خوانیم. پیداست که این دو از اندیشه ی ایرانی و اسلامی متأثرند و آن دو فیلسوف، اندیشه ی یونانی دارند.
2. مبادی الموجودات یا السیاسه المدنیه که به دو نام خوانده شده،‌ گویا برای آنکه مانند الآراء دو بخش در آن هست: نخستین بخش هر دو، هستی شناسی است و دومین بخش آنها درباره ی کشورداری و سیاست. اشتاینشنایدر آن را شناسانده (ص 60 ش 24) و مدکور (221) گفته است که آن گرچه مانند آراء است؛ ولی جز آن است. فوزی نجّار آن را دوباره در 1964 چاپ خوبی کرده و در دیباچه ی آن اندکی از آن سخن داشته و گفته که به گواهی آغاز تلخیص نوامیس افلاطون (چاپ بدوی در افلاطون فی الاسلام، ص 35) وی در آن از رمز و چیستان افلاطون و پرده پوشی او یاد می کند که از ترس فرمانروایان روزگار خود او بوده است.
فارابی هم چندان آزاد نبوده و ناگزیر آنچه می اندیشیده آشکارا نمی توانست بگوید؛ بلکه ناچار در پرده راز خود را نشان می داده است. چه او چنان که من در گفتارم درباره ی زندگی و اندیشه ی فارابی (ص 159-160) آورده ام در سالیانی پرآشوب می زیسته و در آراء از کشور و دستگاه هایی یاد کرده است که ناگزیر بایستی از جمهوری افلاطون گرفته باشد؛ ولی به نوشته ی والتسر (ص 13-17) و جاهای دیگر در نهان از روزگار آشفته ی خود یاد می کند و می خواهد مدینه ی فاضله ای را که خودش اندیشیده نشان دهد، شاید همان که در اندیشه ی شیعی شالوده ریزی شده است.
باری این دفتر جز مبادی الموجودات ابوسهل عیسی مسیحی در گذشته ی 401 ق است (اشتاینشنایدر 64) و در فهرست ما چهل و یک نسخه برای آن یاد شده است. من در فهرست دانشگاه (6764:3) نوشته ام که در آن به روش افلاطونیان و اسلامیان، درست مانند رساله های عملی و عامیه فقهاء و دفترهای کلامی، در آغاز از پیدایش جهان و خداشناسی یاد شده است.
دیتریسی در دیباچه ی ترجمه ی آلمانی آراء (ص 7) می نویسد که فارابی در سیاست مدنیه و آراء همچون افلاطون و ارسطو میان فلسفه و سیاست پیوند داده است.
باز می گوید که من سیاست مدنیه را از روی نسخه ی 193 لیدن نوشتم و در لندن آن را با نسخه ی 7518 آنجا سنجیدم و ترجمه کردم؛ و شاگردش برنلی می گوید که آن به چاپ خواهد رسید. (دیباچه ی ترجمه ی آلمانی سیاست 28) ولی او متن را چاپ نکرده و در 1903 درگذشت و برنلی شاگردش ترجمه ی آلمانی او را با دیباچه ای در سرگذشت او و با دیباچه ی خود استاد در 1904 چاپ کرده است. دیتریسی در همین دیباچه ی سیاست مدنی سرگذشت و اندیشه ی فارابی را آورده و در آن (ص 53) از آمونیوس یاد کرده که میان دو فلسفه ی افلاطون و ارسطو آشتی داده است؛ پس فارابی در الجمع باید از همو پیروی کرده باشد.
فارابی در سیاست مدنی (ص 87 و 104 و پس از آن) از «نوابت» سخن رانده و گونه گون آنها را برشمرده و آنها را «شلیم» در گندم یا خار رویان در کشتزارها و دیگر گیاهان که با کشت و درخت می رویند و نه سودی می بخشند و نه زیانی دارند، همانند دانسته است. دیتریسی در ترجمه ی آلمانی آن (ص 71 و 89) برای اینها Stellvetreter. Beamten in Frevelstaat گفته است.
فارابی در باب 15 فصل 5 بند 6 آراء (ص 254 چاپ والتسر) برابر آغاز فصل 29 چاپ دیتریسی درباره ی آنها «نوابت المدن» گفته است که در چاپ دیتریسی (ص 61) و دیگران، «نوائب المدن» آمده است. در ترجمه ی فرانسوی یوسف کرم (ص 86) Les representans des cites و در ترجمه ی آلمانی دیتریسی (ص 86) Stellvereter برای آن آمده است.
روزنتال در گفتار خود به انگلیسی درباره ی سیاست ابن باجه (ص 204 یادداشت 59) از نادرست گویی دیتریسی یاد کرده است.
در ترجمه ی والتسر (ص 254) که درست «نوابت المدن» می بینیم در ترجمه ی انگلیسی گفته شده:
The individual who make up the Common people individual citizen
ولی گزارشی نیامده و به سیاست مدنی (ص 87 و 104) بازگردانده شده است.
روزنتال در گفتار یاد شده (ص 170) از آن یاد کرده و گفته که از این گروه در اندیشه ی ابن باجه هم یاد می شود و «غربا و صوفیه» هم گفته می شود (تدبیر المتوحد، ص 11). گویا همان ها که سهروردی درباره ی آنها «الغربه الغربیه» ساخته است. در سیاست مدنیه (ص 8/9) نام «افاضل غرباء» را می بینیم.
او در گفتارش درباره ی سیاست ابن باجه (ص 203 و پس از آن) گفته است که «نوابت» یا «مفرد» و «متوحد» در همان تدبیر المتوحد (ص 11) هم هست. در جمهوری افلاطون (IX 580 b) از پنج دسته ای یاد شده که ابن باجه درباره ی آنها «سیر اربع» و «سیر خمس» آورده است. ماجد فخری در اثر الفارابی فی الفلسفه الاندلسیه (چاپ 1975) در مهرگان فارابی در بغداد (ص 11-13) از چهار گروه «متقنص» و «محرّف» و «خارجی» و «متخیّل» یاد کرده که در سیاست مدنی (ص 104-107) گزارش و برشمرده شده و ابن باجه نیز در تدبیر المتوحد (ص 11) اشارتی بدان ها دارد.
آقای فوشکور دانشمند فرانسوی در اخلاقیات (ص 369-373) از این دفتر یاد کرده و گزیده ای از بخش فلسفی آن را آورده و از بخش دوم که سیاسی است، هم کاوش کرده و بندی از آن را به فرانسه درآورده است.
3. فصول مدنی یا فصول منتزعه که بیش از شش نسخه ی از آن در دست هست با آنچه که در پایان بیان الحق بضمان الصدق لوکری گذارده شده است. دو چاپ دارد: یکی از دنلپ در 1961 در کیمبریج با ترجمه ی انگلیسی، دومی از فوزی نجّار در بیروت در 1971؛ فرانتس روزنتال در ارینس 15 (1962) گفتاری درباره ی این چاپ دارد که من آن را خوانده ام. همچنین محسن مهدی در مجله ی بررسی های خاورمیانه (به انگلیسی) در شیکاگو سال 1964 (140:23-143) چنان که در چاپ نجار (ص 11 و 20 دیده می شود) و من آن را ندیده ام.
نامی که به فصول مدنی داده شده، متداول بوده؛ چه آفریسموس بقراط را فصول خوانده اند. ابن ماسویه و رازی پزشک و ابن خردادبه و ابن میمون (4 و 11-1399) را فصول است و این یکی در این نگارش خود از فارابی یاد کرده است. عبداللطیف بغدادی را هم فصول منتزعه است، خود فارابی نیز فصول منطقی دارد (دیباچه ی انگلیسی دنلپ، ص 10 و 19 و 79).
باری فصول مدنی مانند آراء و سیاست مدنی است در کاوش از مسائل سیاست و اخلاق و به مسائل الهی در آن کمتر پرداخته می شود و می توان گفت که سیاسی ناب است. در آن (بند 57 و 61 نجار) از «آراء» مردم کشور درباره ی آغاز جهان و آفرینش آن و پایان کار مردمی که به سعادت برسند و آنچه میان آغاز و انجام مردمی که همان رفتار و کردار دوستانه ی آنان باشد و رساننده ی به سعادت یاد می گردد.
ابن باجه در تدبیر المتوحّد (ص 78 چاپ پالاسیوس) از هجرت «خردمند یگانه» یا «عاقل متوحد» (Solitario) به مدینه های فاضله یاد کرده است، همان که در همین فصول مدنی (164 بند دنلپ و ص 95 بند 93 نجار) می بینیم (دیباچه ی انگلیسی دنلپ 15 و 19) و شاید او از «متوحد» خودش را خواسته باشد.
در آراء و سیاست مدنی و فصول مدنی هر سه آمده که هدف دستگاه های سیاسی کشور یا سعادت و خوشبختی است، یا نیازهای ضروری و ناگزیر، یا ثروت و آسایش زندگی، یا بهره مند شدن از لذت ها و سرگرمی ها، یا شکوه و بزرگی و گرامی بودن، یا چیرگی و فرمانروایی و خودکامگی، یا آزادی و برابری همگانی.
نمونه ی دیگری از فصول مدنی (بند 63) که در نگارش های دیگر فارابی به این گستردگی ندیده ام، این است که جنگ و ستیز و نبرد با دشمن؛ یا برای راندن اوست از سرزمین کشوری که او به زور بدانجا درآمده است و یا برای اندوختن خواسته و دارایی که کشور شایستگی داشتن آن را دارد و در دست دیگران است و آن را باید از بیرون کشور فراهم آورد، یا وادار کردن گروهی بر به کار بردن آنچه برایشان سودمند است که به بندگی و بردگی در برابر کسانی که بهتر و شایسته ترند برای سروری تن در نمی دهند، یا با کسانی که از مردم کشور ستمی ندیدند و از آن چیزی از آنها نربودند ولی آنان با آنها سرِ ستیز دارند، یا برای واداشتن آنان به میانه روی و دادگری و یا برای اینکه بخواهند آنها را در گناهی که کرده اند به کیفر برسانند تا دوباره بدان باز نگردند و دیگران هم دلیری نکنند که چنین گناهی را به کار بندند، یا برای اینکه دشمنان ریشه کن شوند و دیگر نتوانند زیانی به آنان برسانند. پس اگر بخواهند بجنگند تنها برای اینکه آنها از سرور کشور پیروی کنند و او را بزرگ و گرامی بدارند، و یا تنها برای پیروزی بر آنان، و یا فرونشاندن آتش خشم خویش، و یا برای رسیدن به لذت پیروزی، چنین جنگی ستمگری خواهد بود.
من این سخنان را در نوشته های دیگر فارابی به این گستردگی نیافتم، مگر در بندهای 38 و 39 و 48 تحصیل السعاده که او در آنها از خداوند لشکر و هنر فرماندهی جنگ و از دلیری و سپاهی گری و به کار بردن افزارهای نبرد یاد کرده است. او در آراء بند 3 باب 15 فصل 5 (ص 107 فصل 28 چاپ نصری نادر و ص 252 و 447 چاپ والتسر) هم از پایداری در کارهای نبرد و هنر جنگ آوری یاد کرده است؛ و او را نیز رساله ای است درباره ی فرماندهی سپاهیان یا فرماندهان سپاهیان (قود الجیوش یا قواد الجیوش) همچنین «کلام فی المعایش و الحروب» (سخن درباره ی زندگی ها و جنگ ها).
خود دنلپ (ص 89) در این باره همین اندازه نوشه است که در سیاست ارسطو بند 1256 ب دفتر 1 بخش 3 از جنگ برای اندوختن خواسته و دارایی یاد شده است که در ترجمه ی عربی بر باره ص 24 و 25 و ترجمه ی فرانسوی اوبونه (Aubonnet) چاپ گیوم بوده (26:1 و 122) و ترجمه ی انگلیسی راکهام در لوئب (ص 37) و بنجامین جوئت (بی صفحه شماری) و ترجمه ی فارسی عنایت (ص 21) می بینیم.
من با راهنمایی برخی از این ترجمه ها دانستم که در جمهوری افلاطون بند 374 د (ترجمه ی فارسی لطفی ص 935 و ترجمه ی فرانسوی شامبری Chambry ص 72 و 73) و نوامیس افلاطون (6:756) و تلخیص نوامیس فارابی (ص 68) نمونه ای از این سخن هست. باز ارسطو در سیاست (13:7 بند 1333 ب و 1334 الف) سخنی دارد که در ترجمه ی فارسی عنایت (ص 317) و ترجمه ی عربی لطفی سید از ترجمه ی فرانسوی هیلر (ک 4 ب 3 ف ص 275) و عربی بر باره (ص 400) و ترجمه های دیگر اروپایی می بینیم. این بند ارسطو خواندنی است و گمان می کنم که فارابی آن را دیده و این سخنان را آورده و به گفته ی آل یاسین (ص 112) گویا چون سپاهی زاده بود، درباره ی نبرد چنین یاد کرده است.
گویند که البرّ و الاثم ابن سینا که در 544 در دو مجلد نزد امام ابوعلی محمد حارثان سرخسی در گذشته ی 545 ق بوده است گزیده ای است از فصول مدنی فارابی؛ افسوس که همه ی آن در دست نیست و آنچه که در دنبال اخلاق ابن سینا در مجموعه الرسائل 1328 مصر (ص 199-203) می بینیم با آن نزدیک نیست. در نسخه ی شماره ی 4894 نور عثمانی (201 ر) بندی که با عنوان «کلام فی الاخلاق» آمده است بدین گونه «ان السعاده الانسانیه لا یتم... تمامه یذکر فی موضعه» از البر و الاثم است و آن در آنجا (گ 490) باز هم دیده می شود. آغاز و انجام خود البر و الاثم (489 و - 491 پ) در آنجا چنین است: «و من ای الافعال... تمام یذکر فی موضعه» که می رسد به «فصل فی فائده العباده...» که در اخلاق (70-71) دیده می شود (مهدوی، 40). آغاز آن افتاده می نماید و گویا دنباله ی دفتری دیگر است.
گویا الاخلاق و البر و الاثم روی هم یک دفتر بوده است در دو مجلد و به دو نام و آنچه که البر و الاثم خوانده می شود میانه ی اخلاق است و آنچه که هست باید اخلاق را در آغاز گذاشت سپس همه ی البر و الاثم، مانند مجموعه الرسائل 1328 (ص 191-203) که دو تا با هم آمده؛ ولی دو فصل پایانی را ندارد.
در البر و الاثم آمده است: «و قد تقدم القول فی الاخلاق... کما ذکر فی موضعه، و لهذا الکلام تمام ذکر فی موضعه»؛ هم اینها خود می رساند که آن باید با اخلاق با هم باشد؛ و گویا هم که این نسخه ها کامل نیست.
فصل «للنفس صحه و مرض کما للبدن» در نیمه ی دومی البر و الاثم که در چاپی نیست، در فصول مدنی ش 1 و 4 و 7 در آغاز چاپ نجار و ش 53 تا 56 در انجام آن چاپ دیده می شود.
ابن باجه و ابن رشد هم از فصول مدنی بهره بردند، درست مانند ابوالعباس لوکری در پایان بیان الحق بضمان الصدق و خواجه ی طوسی در اخلاق ناصری که بندهایی از آن و سیاست مدنی و آراء و السیاسه را آورده است (چاپ استاد مینوی 989 و 395 و ترجمه ی انگلیسی آن از ویکنز (Wiekens) در فهرست نام ها ص 340). گویا هم آملی در نفایس الفنون از اندیشه ی سیاسی فارابی گرفته باشد. قطب شیرازی در قطب سیم خاتمه ی دره التاج لغره الدباج که در حکمت عملی است در تهذیب اخلاق و سیاست فصل یکم تا شصت و یکم (65 نجار) فصول مدنی و همچنین اخلاق ابن سینا را گزیده وار به فارسی آورده است.
شهرزوری نیز در رساله ی سوم الشجره الالهیه با اندیشه ی فارابی آشناست. بندی از آن در اثبات الواجب رجب علی تبریزی دیده می شود. در سده ی 15 م (9 ه‍) این دفتر را به عبری درآورده اند.
4. تحصیل السعاده که در تاریخ الحکماء قفطی (279) و برنامذج الفارابی شماره ی 884 نوشته ی 637، در دیر اسکوریال (ص 193 فهرست کازذیری که در فهرست محفوظ هم آمده است) از آن به نام نیل السعادات یاد شده است و آن جز تحصیل السعاده یا الحجج العشر ابن سیناست (ص 55، مهدوی). پانزده دست نویس از آن داریم و از روی دو نسخه در 1345 در دکن چاپ شده است (ص 46 و 47). جعفر آل یاسین آن را از روی چهار نسخه که به نسخ و نستعلیق ایرانی است در 66 بند، دومین بار در بیروت در 1983 چاپ کرده است. در دیباچه ای که بر آن گذارده (ص 17) در برابر سخنان اشتراوس و محسن مهدی و دیگران گفته است که این دفتری است جداگانه، نه اینکه بخش نخستین دفتری باشد که دومی و سومی آن دو فهرست فلسفه ی افلاطون و ارسطو به شمار آید؛ چه فارابی در پایان آن (ص 97 بند 66) از روش کار خود یاد کرده که می خواهد میان آن دو فلسفه آشتی دهد، همان کاری که در الجمع بین الرأیین کرده است، نه اینکه بگوید که آن بخش نخستین است و در 64 بند از یک دفتر سه بخشی، چنان که در دیباچه ی محسن مهدی بر فهرست فلسفه ی ارسطوطالیس (ص 2) و در ترجمه ی او از این سه به انگلیسی در 1969 می بینیم. در این ترجمه ی محسن مهدی، نخست تحصیل السعاده است، سپس دو فهرست فلسفه ی افلاطون و ارسطو و در پایان نسخه بدل های تحصیل السعاده است از روی چاپ دکن و نسخه های طوپقپوسرای و لندن با حرف های لاتینی و با سنجش با ترجمه ی عبری فلقیرا به نام «رشیت خکمه» و با کار دنلپ. باری دلیلی که آل یاسین در شکست سخنان مهدی آورده است چندان دندان شکن نیست. این دفتر را، گذشته از ترجمه ی عبری، ترکی هم هست.
مدکور می گوید که آن دفتری است آشتی نهنده یا سنکرتیک میان افلاطون و ارسطو. در بند 56 آن (ص 41 چاپ دکن و ص 91 و 114 چاپ آل یاسین) از تیمائوس افلاطون بندهای 51 c , 29 b و در بند 62 (بند 60 انگلیسی) از سیاست افلاطون بندهای 375 (دفتر 2) و 484 تا 490 (دفتر 6)، که آل یاسین (ص 95 و 115) و محسن مهدی (ص 48 و 141) بدان ها اشارت کردند همان که در آراء (ص 59 و 60 چاپ دیتریسی) دیده می شود، یاد می گیرد؛ همچنین از پیشوا و فیلسوف آیین گذار و آورنده ی ناموس (ص 92 و 94) و از گذاردن آیین و ناموس (ص 70 و 92 و 95) و از چگونگی رسیدن دانش های یونانی به دیگران و رسیدن آن به سرزمین خاوری (بند 53 و 54 ص 86-89) که در ظهور الفلسفه فارابی هم می خوانیم و مهدی (بند 53 ص و 43 و 139) گفته است که در طبقات الامم صاعد اندلسی (3:4) اشارتی به آن هست.
این دفتر با فصول مدنی در برخی جاها بسیار نزدیک است درست مانند نزدیکی المله با آراء و احصاء العلوم (ص 15 آل یاسین).
از این دفترهای سیاسی فارابی آشکارا درمی یابیم که دو فلسفه ی نظری و عملی با هم پیوستگی دارند و هم می رساند که اندیشه ی فلسفی او یکپارچه است و او در شالوده ای که برای کشورداری و سیاست ریخته در نهان می خواسته است که دستور کشورداری ویژه ی خود را که از اندیشه ی یونانی و ایرانی گرفته به مردم روزگار خود پیشنهاد نماید و در این باره با اندیشه ی سیاسی شیعی امامی و فاطمی بسیار نزدیک می باشد. شاید روی همین اندیشه بود که سرانجام زندگی خود را در دربار سیف الدوله در حلب به سر برده است همانجا که سرایندگان و نویسندگان شیعی مانند مبتنی و ابوفراس و ابن خالویه روزگار خویش را گذرانده اند (دیباچه ی آراء از والتسر).
عبداللطیف بغدادی در کتاب النصیحتین الی الناس کافه (نسخه ی حسین چلبی 823/5، فهرست فیلم ها 457:1) از گزیده ای از فلسفه ی افلاطون یاد می کند که به گفته ی محسن مهدی در دیباچه ترجمه ی انگلیسی از تحصیل السعاده (ص 7 چاپ 1969) همان بخش سوم تحصیل السعاده است (گفتار اشترن در I.S. 63:1 سال 1962).
5. التنبیه علی سبیل السعاده که هفده دست نویس از آن داریم و در دکن در 1366 (1927) و در بمبئی در 1354 و 1356 (1935 و 1937) و در قاهره 1368 (1948) چاپ شده و به آلمانی و لاتینی و عبری و روسی و ترکی هم درآمده است. - مدکور (ص 226) می نویسد که آن گرفته ی از نیقوماخیای ارسطو است.
گویا آن پیش درآمدی است برای الالفاظ المستعمله فی المنطق چنان که محسن مهدی گفته است (ص 24 دیباچه ی چاپ این یکی). در آن (ص 20، چاپ دکن) آمده است که فلسفه ی مدنی دو تاست:
یکی آنکه در آن، هم از کردارهای نیک و هم از خوی های پسندیده ای که پدید کننده ی آنهاست سخن می رود و هنر اخلاق و شناخت کردار و رفتار هم همین است که مردمی بر نیکو ساختن آنها توانا گردند.
دومی کاوش از آنچه شهروندان و کشوریان با آن نیکوکار گردند و بر کردارهای پسندیده توانا، که همان فلسفه ی سیاسی است آن هم که بر پایه ی شناخت سعادت و خوشبختی گذارده شده باشد.
این سخن درست همان است که کریستل هاین در «تقسیم و تحدید در دانشنامه های خاوری» به آلمانی (ص 226) درباره ی دو بخشی بودن فلسفه ی عملی نزد افلاطون از گفته ی الیاس و داود، از گزارش نگاران ارسطو، آورده است: یکی هنر داوری و شناخت نیک و بد خوی و رفتار (Rechtsprechenden) که در سه بخش کرگیاس افلاطون و در فایدن او و در ده دفتر سیاست یا جمهوری او می بینیم و دیگری آیین گذاری و شناخت ناموس (Gesetzgebenden) که در دوازده دفتر نوامیس دیده می شود و فارابی هم از آن گزیده ای دارد.
این بخش بندی دوتایی، در برابر فلسفه ی عملی سه بخشی ارسطاطالیس است که اخلاق و تدبیر منزل و سیاست باشد که دانشمندان ما بدان آشناترند. پس فارابی در اینجا افلاطونی است و از او دفتری هم در خانه داری و تدبیر منزل نداریم. اگرچه با ژرف نگریستن به اندیشه ی افلاطون و ارسطو، چنان که هاین نوشته است، این سه بخش هم به آن دو بخش برمی گردد.
بهترین چاپی که از این دفتر دیده ام از منشورات الجامعه الاردنیه است با عنوان «الفارابی، رساله التنبیه علی سبیل السعاده، دراسه و تحقیق الدکتور شعبان خلیفات» چاپ یکم عمان 1987 در 260 ص از روی نه دست نویس ایرانی و هندی و اروپایی.
این دانشمند برای این دفتر دیباچه ای گذارده (در 176 ص) و در آن در پنج فصل با بهترین راهی که می شد بررسی کرده است که آن را بسیار کم مانند می بینیم.
او می نویسد که در آن از چندین موضوع یاد می گردد و جای آنها را هم در دفترهای دیگر فارابی نشان می دهد (ص 14) بدین گونه: 1. تعریف السعاده (که در آراء مدینه ی فاضله و در فصول منتزعه از آن کاوش شده است) 2. سبیل نیل السعاده (در آراء و السیاسه المدنیه) 3. اللذه سعاده زائفه (آراء، فصول) 4. السمه الحیادیه للطبیعه البشریه (فصول) 5. الخلق عاده مکتسبه بالتکرار (تحصیل السعاده، فصول) 6. دور التکرار و العاده و الاخلاق و الکتابه (آراء، سیاسه مدنیه) 7. طرق تعلیم الفضیله (تحصیل السعاده) 8. منزله حس اللمس (فصول) 9. تقابل الطب و الاخلاق (فصول) 10. تحدید الوسط الفاضل و مقابلته بما یعمل الطیب (فصول) 11. ماهیه الفعل الفاضل (فصول) 12. الامثله علی الفعل المتوسط الفاضل (فصول) 13. افسام القوی الناطقه و العلوم (احصاء العلوم، سیاسه مدنیه، فصول). 14. معانی العقل (رساله العقل) 15. فائده علم المنطق (احصاء العلوم) 16. المنطق و النحو (احصاء العلوم) 17. الاوائل البدیهیّات (تحصیل السعاده).
در فصل دوم (ص 53) این دیباچه کاوش می شود از نگارش های فارابی، سرچشمه های عربی، گفت و گوی سیرافی، سرچشمه های یونانی، اخلاق ارسطو، ارزش سعادت، نکویی ها و خیرهای گوناگون، شناخت سعادت، آیا سعادت، تنها خود به خود بسنده است، برگزیدن سعادت، راه رسیدن بدان، کردار اخلاقی را چند شرط است، توانایی و کردار، آفرینش و توانایی، خوی گیری و تکرار، اثر خوی گیری در رفتار سیاسی یا اجتماعی، میانگین برتر کدام است، خود آن چیست و کدام است در اخلاق و پزشکی و ورزش، مفهوم کلی بر جزئیات چگونه بار می شود، چند گونه میانگین برتر، دهش، پرهیز، خوش رویی، خود را درست نشان دادن، چگونه می توان بدان میانگین رسید: با کمک اضداد آن و با کمک شیرینی و تلخی کردارها و با پرهیز از آنچه همانند آن است، خوشی های گوناگون و ناگزیری برخی از آنها و جایگاه آن در اخلاق و اثر آن در مردم گوناگون و سه هدف مردمی: زیبا، سودمند، خوشایند.
در ص 69 دیباچه از اثر اخلاق نیقوماخوس بر التنبیه یاد شده و گفته شده که آن گزارشی است از این اخلاق. او در الجمع از کتاب نیقوماخیا یاد کرده، و نوشته اند که او بخشی از نیقوماخیا را گزار کرده است.
در ص 83 یاد شده است از بهره برداری ای که دانشمندان از این دفتر کرده اند؛ مانند ابن عدی، ابوسلیمان منطقی، ابوالحسن عامری نیشابوری در السعاده و الاسعاد، ابوعبدالله خوارزمی در مفاتیح العلوم، راغب اصفهانی در الذریعه و تفصیل النشأتین، غزالی در یازده مسأله در المنقذ و احیاء و مقاصد الفلاسفه، ابن باجه در تدبیر المتوحد، شهرستانی در الملل و النحل در پیوند منطق و نحو، عبداللطیف بغدادی در مقاله فی جواب مساله التنبیه علی سبیل السعاده، شهاب الدین احمد بن ابی الربیع در سلوک الممالک فی تدبیر الممالک که از التنبیه بندی آورده است، ابن رشد در گزیده های جمهوری افلاطون و خطابه ی ارسطو.
فارابی در این دفتر کاوش می کند از: ارزش ذاتی، چگونگی رسیدن به سعادت، شرط های نکویی و زیبایی که عبارت اند از خواست و اختیار، آن هم از روی ارزش ذاتی آن، آن هم در همه ی جاها، توانایی مردمی و پیوند آن با کردارها، برترین میانگین و چیستی آن و چگونگی رسیدن بدان و یقین بدان و پرهیز از ماننده های آن، بخش بندی دانش ها و شناخت ها و هنرهای فلسفی و منطقی و مبادی نخستین منطقی (فصل پنجم دیباچه، ص 167-174).
6. کتاب المله که در آن از «مله» یا آیین یا همان فرهنگ اجتماعی مردم سخن می رود و همچنین از نیاز مردم به زندگی اجتماعی و آشنایی با نیکی و بدی و اخلاق و رفتار (ص 52 و 54 چاپی) و در آن مانا شالوده ی آراء مدینه ی فاضله ریخته شده (ص 44) و از این روی به دو فلسفه ی تاریخ و حقوق نزدیک است. آن را محسن مهدی از روی دو نسخه در 1968 چاپ کرده است. این رساله با آراء و سیاست مدنی پیوستگی دارد و بندهای بخش دوم آن (11-27) با احصاء العلوم بسیار نزدیک است (ص 11 دیباچه ی محسن مهدی).
7. جوامع السیر المرشیه فی اقتناء الفاضائل الانسانیه، نسخه ی آ در لیدن هست به شماره ی 1002/5 و از (986) در دو صفحه ی بزرگ 61 تا 62، که در فهرست آنجا (190:4 ش 1932) یاد شده است. اشتاینشنایدر (ص 12 ش 11) و محسن مهدی در دیباچه ی (16) چاپی که از المله در 1968 کرده است از آن یاد نموده، و گفته اند که شاید پاره ای باشد از السیره الفاضله، و در آن نخست از قوای نفس که مردمی را به فضایل می رسانند سپس فضیلت های بزرگ (عفت، شجاعت، حکمت، عدالت) و کوچک و راه های به دست آوردن آن فضایل یاد می گردد. در فهرست بغداد (ص 238) هم یاد آن هست. فارابی در آن گویا از فضایل النفس ارسطو بهره برده باشد. گویا نزدیک به این دفتر باشد الشافی فی الاخلاق ابوجعفر محمد بن موسی اردبیلی، پردازنده ی اسرار الحکمه و معادن الاسرار شاگرد ابراهیم مکی. او آن را برای شاگردش ابوالمکارم احمد بن سعد بن علی رازی ساخته و در پنج فصل است (فیلم ها 496:1، مجله ی ادبیات 3:4 ص 53). آن را ترجمه ای است به فارسی (منزوی 1568) که دو نسخه از آن در مجلس است (1393:10 و 212:13 ش 3456/36 ص 297 تا 306 و 4868/13 برگ 214 پ - 216).
8. جوامع السیاسه، الوصایا، الموعظه، نسخه های آن در آستان رضوی (425:6 ش 168/1، 3533) و ملک (4651/9 برگ 88-98 از سده ی 7) و دانشگاه قدیس یوسف (410 برگ پ - 51 ر نوشته ی پایان شعبان 737) و طوپقپوسرای (احمد ثالث 3195/2 نوشته ی 879 در پایان طهاره الاعراق مشکویه رازی) که روی هم دوازده نسخه از آن داریم (فهرست فیلم ها 236:3).
در نسخه ی 5412 فاتح در استانبول فراست امام رازی است و فارسی همین رساله و اخلاق ناصری و پرسش و پاسخ ارسطو و سرّ السرّ همان رازی به فارسی. در اخلاق ناصری طوسی فصل 5 و 7 مقاله ی سوم فارسی آن آمده است (ص 314 و 334 و 389 و 399 چاپ مینوی برابر با ص 335 و 338 و 327 و 333 چاپ بدوی).
متن را شیخو دو بار در بیروت، یکی در مشرق 54 در 1901، دومی با چند رساله ی فلسفی کهن در 1911 چاپ کرده است. معلوف هم آن را در 1908 و یوحنا قصیر در کتاب الفاربی در 1954 و بدوی در جاویدان خرد یک بار در بیروت در 1980 و دومی در تهران چاپ کرده اند.
گراف (G. Graf) آن را در 1902 به آلمانی درآورده است. به نوشته ی رشر (Rescher) کسی از آن بررسی ننموده است. دنلپ در دیباچه ی فصول مدنی (ص 7) از آن یاد کرده و گفته است که بهتر است آن را السیاسه بخوانیم.
آن در پنج بند است: نخست در شناخت آفریننده و آنچه برو بایستنی است؛ دوم گزیده ای است از خداشناسی نزدیک به روش کلامیان، همچنین شناخت جهان و روان و پیامبر و وحی و پاداش و کیفر تا اندازه ای به آنچه در فصل 33 آراء (ص 131- چاپ نصری نادر) می بینیم؛ در دومی تا چهارمی از رفتار مردمی با برتر از خود و با همتای خود و با فروتر از خود یاد شده است و در پنجمی از اینکه چگونه مردمی با خود رفتار کند. پس در این یکی هم، فلسفه با سیاست و اخلاق پیوسته است. با یزید بسطامی در دستورالجمهور فی احوال ابن یزید طیفورا ابن الخرقانی در باب چهارم مانند آنچه که در دوم تا چهارم این دفتر است گزیده وار آورده است.
9. مقال فی اصلاح اخلاق النفس (استانبول ایاصوفیا 1957 برگ 24 ر - 35 - دارالکتب قاهره 878 برگ 84-109 ر نوشته ی 772).
10. تلخیص نوامیس، در هشت گفتار؛ آن را والتسر در 1943 و بدوی در افلاطون فی الاسلام در 1974 چاپ کرده اند، نسخه ی دیگری از آن در افغانستان هست (فهرست فیلم ها 236:3) که آنها ندیده اند، ترجمه ی عبری و لاتینی و آلمانی دارد.
فارابی در تحصیل السعاده (70، 91-94) و تلخیص النوامیس (42 و 49 بدوی) و المله (48 و 51) از واضع النوامیس و الشریعه یاد کرده است. از این دفتر پیداست که او تا چه اندازه به نوامیس افلاطون پابند بوده و از آن بهره برده است.
گزیده ی دیگری از نوامیس داریم در سه مقاله، که نزدیک تر است به متن افلاطون تا به گزیده ی فارابی؛ و چندین نسخه از آن هست که در فهرست دانشگاه 2110/1 آنها را برشمردم. در مجموعه ی 27 عربی کتابخانه ی ملی (فهرست انوار 28:7 تا 29) پنج رساله است: اثولوجیا، همین گزیده ی دوم نوامیس، الهیولی و الماده هر دو از اسکندر افردویسی، مختصر النفس، این گزیده هم در افلاطون فی الاسلام (ص 197-234) گذارده شده است.
در آن از وحی و شریعت و قانون سخن رفته است. در نخستین مقاله ی آن یاد شده است از اینکه بنیاد نیاز مردم به ناموس، سر باز زدن فروتر از پیروی برتر است، نزدیک به آنچه ابن سینا در پایان شفا و نجات درباره ی نیاز به سنت و قانون گفته است. همچنین یاد شده است در آن از روان و خدا و شریعت در برابر سیاست که هر دو یکی هستند. در اینجا داستان مارینوس آمده است. در احیاء حکمت علی قلی خان ایروانی (گ 151 ر) نزدیک به این، بندی است.
در دومی از پیش بینی روانی مردمی از راه خرد؛ مانند ستاره شناسی و پزشکی و زجر و فال و جادو و خواب و کهانت و وحی که برتر از همه ی اینهاست و خود نیز آن را پذیرفته است، یاد می شود؛ نیز داستان اسقلبیوس و جدایی وحی و پیش بینی های دیگر و سود راز و نماز و رکوع و روزه و راستی، نیز داستان آرامیس.
در سومی یاد می شود از جسم و سطح و زمان و تناهی آنها در تجزیه و از دعاء و نبایح و اعیاد، و از دین و احتکار و ودیعه و از غسل ناکح و زناشویی و نکاح محارم و ارث دختر که کمتر از پسر است و از قصاص و میگساری و حرمت نبیذ و دردی و از مهربانی با پدر و مادر و از درخواست و خواهش چیزها و راه داشتن به دل و صدقه دادن. در آن از انباذ قلس یاد می گردد.
عامری در السعاده و الاسعاد و بیرونی در الهند و ابن المطران در بستان الاطباء از خود نوامیس نیز برگزیدند و در جاهای دیگر هم بندهایی به نام «نوامیس» هست که در افلاطون فی الاسلام دیده می شود.
11. شرح رساله زینون الکبیر الیونانی که در دکن در 1349 (1930) و در بمبای در 1354 چاپ شده و سی و شش دست نویس هم از آن داریم و به ترکی نیز آمده است. درست نمی دانیم که آن از فارابی هست یا نه، و چه اندازه آن هم از زنون الئائی یا زنون رواقی است. روزنتال در اورینتالیا در 1937 دفتر ششم گفتاری دارد درباره ی زنون الئائی در دفترهای تاریخ فلسفه ی عربی که بندهای عربی آنجاها را آورده و ریشه ی یونانی آنها را هم نشان داده است. او از این دفتر فارابی سخن گفته و نسخه ی چاپی را با دست نویس برلین شماره ی 2123 سنجیده و گفته است که آن با سخنان زنون الئائی پیوندی ندارد.
باری در این دفتر، شش بخش است و چهارم و پنجم آن درباره ی پیامبری و آیین و شرع است. در آن آمده که پیامبر آیین گذار است و دین آور و برانگیزنده و ترساننده و آگاه کننده (ص 8). فارابی در دعاوی قلبیه که سراسر فلسفه ی نظری است در پایان آن، او پیامبری را می پذیرد و آن را اندیشه ی ارسطو هم می داند.
لاهیجی در محبوب القلوب و صدرای شیرازی در رساله الحدوث که گویا از خفری گرفته باشد از آن نام برده اند. لاهیجی که از شهرزوری (245:1) و او هم از ابن فاتک (ص 40) گرفته است در آن می گوید که زنون را دو کتاب است، یکی درباره ی علم طبیعت، دومی درباره ی امور الهی و به زبان افریغیا (فریگیا) همان که فارابی بر آن گزارشی دارد (گتار روزنتال 30 و 31).
12. الافلاطونیات یا پلوتونیکا که گوتاس در سخنان چهار فیلسوف (ص 377) و من در دیباچه ی ترجمه ی نزهه الارواح شهرزوری (ص 7 و 2) از آن یاده کرده ایم و در فهرست استاد محسن مهدوی و من نیز وصف نسخه ی شماره ی 2821 ایاصوفیا از آن هست. آن را در این نسخه از فارابی پنداشته اند. در آن دوازده بخش است و مانا گزیده ای از جمهوری یا سیاست افلاطون با بندی از نوامیس او در آن گرد آمده و بسیار دفتر سودمند و ارزنده ای است و از سیاست اریستوکراتیک در آن گفت و گو شده است.
در بخش نخستین آن از اخلاق و سیاست و حکمت های عبادات سخن می رود و در دومی از آفرینش و زیباشناسی و طبیعت و اجتماع و در سومی از مسائل خلقی و طبیعی و ریاضی و در چهارمی از مسائل خلقی و منطقی و در پنجمی از شهریاری و در ششمی و هفتمی از سیاست و اخلاق و در هشتمی از آداب همنشینی و در نهمی از خوی و رفتار مردمی و در دهم و یازدهم و دوازدهمی از مسائل خلقی و سیاسی و دینی، و در پایان آن سخنان ارسطو و از نوامیس افلاطون دیده می شود.
باری فارابی روش دانشنامه نگاری هم دارد (مدکور، 6) و در احصاء العلوم که دانشنامه وار است و او در آن به نوشته ی گوتاس در گفتار خود با پاولس فارسی فیلسوف روزگار انوشیروان همانند است و گزیده ای از دانش های روزگار خود را در آن گذارده است (ص 8 و 9 دیباچه امین در چاپ 1949 قاهره). در آن از علم مدنی و فقه و کلام به نام فرهنگ اجتماعی به بهترین ساختی یاد کرده و سرچشمه ی آنها را در سیاست افلاطون و ارسطو نشان داده است. او در آن (ص 102 و 104 و 107) و در المله (ص 50) آیین شناسی و فقه را دو بخش می داند: آراء و اندیشه ها، افعال و کردارها. در آن (ص 99) الهی و خداشناسی را شناسانده و نشان داده است که بخش نخستین آراء مدینه ی فاضله با بخش سوم الهی پیوسته است. دانشمندان خاور و باختر از دیرباز از این دفتر آگاه بوده و بهره ها برده اند.
چنین بود سرگذشت نوشته های فارابی درباره ی کشورداری (شهریاری) و سیاست. امیدوارم در گفتاری دیگر نموداری از اندیشه ی او را در این زمینه بیاورم.
منبع مقاله :
دانش پژوه، محمد تقی، (1390)، فارابی شناسی (گزیده مقالات) به اهتمام میثم کرمی، تهران، مؤسسه انتشارات حکمت، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط