مسؤلیت پذیری فرزندان در خانواده

والدین باید مسؤلیت هایی را به فرزندان خود پیشنهاد کنند که با مرحله ی رشد و بلوغ فکری و عاطفی و همچنین با توانایی ها و محدودیت های آن ها متناسب باشد. شما نمی توانید به یک کودک 5 یا 6 ساله مسؤلیت رسیدگی به یک
يکشنبه، 3 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مسؤلیت پذیری فرزندان در خانواده
مسؤلیت پذیری فرزندان در خانواده

 

نویسنده: دکتر عبدالحسین رفعتیان




 

فرزندان چه مسؤلیت هایی را باید به عهده بگیرند؟

والدین باید مسؤلیت هایی را به فرزندان خود پیشنهاد کنند که با مرحله ی رشد و بلوغ فکری و عاطفی و همچنین با توانایی ها و محدودیت های آن ها متناسب باشد. شما نمی توانید به یک کودک 5 یا 6 ساله مسؤلیت رسیدگی به یک نوزاد را بسپارید. مسؤلیتی که از او می خواهید باید در توان او باشد و امکان انجام دادن آن را داشته باشد و همچنین بفهمد اگر کاری را که از خواسته شده انجام ندهد پیامدش چه خواهد بود.
جمع و جور کردن اتاق، درس خواندن و مسائلی که با سن فرد تناسب دارد، جزو مسؤلیت های اوست. ما از فرزندان مان می خواهیم و انتظار داریم که نقش مؤثر و مفیدی در محیط زندگی اش داشته باشد. این به آن معنی نیست که او مجبور است هر کاری را انجام دهد. ما مسؤلیتی را از او می خواهیم که هماهنگ با سن و توانایی های جسمی و روانی اش است، نه وظیفه ای را که دیگران از زیر بار آن شانه خالی کرده اند، مسؤلیت فرزندان باید همیشه نسبی و به گونه ای نمادین باشد نه کاری که اگر او نتواند انجام دهد زندگی اش مختل شود.
ممکن است کودکی به هر دلیل، ناگهان مجبور شود مسؤلیتی را بپذیرد که از توانایی های او خارج است؛ ولی وقتی والدین او حضور دارند نباید اجازه بدهند که این وضع پیش بیاید و مسؤلیت های سنگین بر دوش او گذاشته شود. رسیدگی به وسایل شخصی یا درس خواندن و یا سایر وظایف او وقتی مؤثر است که انجام دادن آن ها به او احساس هویت و رضایت از خود بدهد و به خاطر آن تشویق شود.
درصد زیادی از علت های درس نخواندن دانش آموزان، زیربنای روان شناختی دارد. کار متخصص این است که بفهمد چرا دانش آموزی درس نمی خواند و مشکلش چیست. اما بیشتر مواقع درس نخواندن ها، به علت مبارزه ی قدرت است، وقتی بچه ها متوجه می شوند که درس خواندن، برای پدر و مادرشان مهم است - یعنی پی می برند درس خواندن آن ها برای پدر و مادر، مثل یک دست لباس زیبا است، مثل درآمد و اتومبیل شان است - از آن استفاده می کنند تا خشمی را که از پدر و مادر دارند با درس نخواندن جبران کنند، گرچه ضررش به خودشان برمی گردد. نباید فقط سطح را نگاه کرد و گفت که او تنبل است. شاید این ابزاری ناخودآگاه باشد که با آن نظراتش را ابراز می کند. چون می داند با آن می تواند پدر و مادرش را کنترل کند. در موارد دیگر باید دید که آیا کودک افسرده نیست؟ یا شاید اصلاً به درس علاقه ای ندارد یا اصلاً درس خواندن برایش ارزش نیست. یا علل دیگری هست که به بررسی های بیشتری احتیاج دارد.

اگر فرزند مسؤلیت های خود را بیش از حد بداند، چه باید کرد؟

تمام اختلاف سلیقه ها و مخالفت هایی که در خانه پیش می آید، نوعی سوپاپ اطمینان خانواده است. اگر این اختلاف نظرها وجود نداشته باشد عجیب است، ولی این اختلافات وقتی مفید هستند که باعث شوند گفت و گوی تازه ای شروع شود و آدم ها اطلاعات جدیدی از همدیگر به دست بیاورند. اگر مسئله ی فرزند این است که چرا او را زودتر بیدار نکرده اند، این اعتراض شروع گفت و گویی سازنده است « از فردا ساعت را به جای هفت می گذاریم روی شش و سی دقیقه که شما نیم ساعت وقت داشته باشی.» این ها همه آزمون و خطاست. برای بزرگ کردن کودک قانون یا فرمول مشخصی وجود ندارد. شخصیت کودکان متفاوت است. پدر و مادری که چهار فرزند دارند طبیعتاً هر کدام با دیگری فرق دارد. این تفاوت ها، انتظارات متفاوتی به وجود می آورند. یکی می گوید چرا آماده نشدی؟ آن دیگری می گوید چرا من را زودتر بیدار نکردی؟
وقتی بچه انتظار دارد که پدر و مادر مسؤلیتش را انجام دهند، آیا اصلاً معنای مسؤلیت را می داند؟ مگر مسؤلیت بیدار شدن شما به عهده ی کس دیگری است؟ آیا مادر موظف است هر روز فرزند را بیدار کند؟ یا به بچه گفته اند که از سنی معین باید خودت ساعت بگذاری، تا دیروقت تلویزیون نگاه نکنی و زود بخوابی و صبح سر ساعت معینی بیدار شوی. این را بچه ی پنج ساله نمی تواند انجام دهد ولی از کودک هشت - نه ساله انتظار چنین کاری کاملاً سنجیده است. یعنی پدر و مادر باید به موقع این مسؤلیت را انتقال دهند. کارهایی را که تا حالا خودشان انجام می داده اند به تدریج به فرزندشان بسپارند نه این که تا سن پانزده سالگی به او چیزی نگویند و وقتی او به آن شیوه خو کرد، شکایت کنند که چرا خودش کارهایش را انجام نمی دهد. او کارهایش را انجام نمی دهد چون فکر می کند قرار نیست اصلاً کاری بکند.
کارها باید در زمان خودش انجام شود و اگر به اختلافی رسید گفت و گویی جدید آغاز شود. اگر این کارها به نظر فرزند زاید می آید باید به او گفت که هر وقت در فضای خانه ی خودت بودی می توانی این کار را انجام ندهی. « خدمت سربازی» را در نظر بگیرید. در آنجا فرد باید بپذیرد که صبح زود بیدار شود و تخت خوابش را جمع کند، وگرنه بازداشت و از مرخصی محروم می شود. هیچ کس دوست ندارد ساعت چهار صبح بلند شود و تختش را جمع کند. هیچ کس بدش نمی آید همیشه کس دیگری این کار را برایش انجام دهد. اما در آنجا به او می گویند اگر این کار را نکنی مرخصی آخر هفته را از دست خواهی داد. بنابراین خیلی ساده و مشخص است که او این کار را انجام خواهد داد.

چرا فرزندان مسؤلیت خود را انجام نمی دهند؟

فرزندان بعد از تولد و در دوره ی کودکی در وابستگی کامل به سر می برند و فقط دست گیرنده دارند. پدر و مادر از این دهندگی و کمک به فرزند احساس خوبی دارند؛ ولی اگر این دهندگی ادامه یابد، روند طبیعی رشد کودکان درست طی نمی شود و آنان به وابستگی عادت می کنند، در صورتی که فرزندان باید به تدریج از وابستگی کامل به سوی استقلال پیش بروند. بنابراین وظیفه ی پدر و مادر است که کمک کنند تا فرزندشان این مراحل را به درستی بگذرانند. مراقبت هایی که برای نوزاد یا کودک چند ماهه لازم است نه تنها برای بچه یک ساله، دو ساله، پنج ساله و ده ساله لازم نیست بلکه می تواند مخرب هم باشد. بنابراین پدر و مادر باید دائماً رفتارشان را متناسب با رشد فرزندشان تغییر دهند. مادر و پدر باید بتوانند به فرزندشان صبر کردن را یاد بدهند و به او تفهمیم کنند که قرار نیست خواسته هایش بلافاصله برآورده شود و او نبایستی فقط نقش آدمی غیرفعال و گیرنده را داشته باشد. در برابر نقش والدین، کاری هم هست که او باید انجام بدهد و انتظاراتی هم هست که او باید برآورده کند.
والدینی که همه چیز را برای کودک شان آماده و مهیا می کنند، به طوری که حتی قبل از آن که کودک چیزی بخواهد آن را در اختیارش می گذارند، فضای فکری خوبی برای او ایجاد نمی کنند تا او کمبودهای خود را حس کند و بفهمد که برای برطرف کردن نیازهای خود باید قدمی بردارد، حتی اگر این قدم فقط خواستن باشد. کسی که فضای خواستن را درک نکرده یا خواست هایش بدون این که قدمی در جهت آن ها بردارد، برآورده شده و به معنی واقعی مصرف کننده بوده، احساس می کند زندگی و اجتماع به او بدهکار است و فکر می کند پدر و مادر وظیفه دارند تا آخر عمر جور او را بکشند و هر چه او خواست برایش فراهم کنند. شخصیت چنین فردی رشد نکرده است و او خود را مسؤل هیچ چیز نمی داند و احساس نمی کند که باید در برطرف کردن نیازهای خود و خانواده نقشی داشته باشد، و یک نوع طلبکاری مزمن و مفرط از جامعه و بزرگترهایش پیدا می کند، و مثل یک نوزاد سه ماهه که هیچ مسئولیتی ندارد، فقط می خواهد بخورد، بخوابد و تفریح کند، و هر وقت جیغ زد نیازش فوری برآورده شود.
رفتار پدران و مادران، فرزند را طلبکار بار می آورد. این مسئله به نوع و شیوه ی زندگی والدین در دوران کودکی و هزار و یک محرومیت شان در آن دوران برمی گردد. آن ها می خواهند فرزندشان این محرومیت ها را نداشته باشد. نتیجه این می شود که هرگز انگیزه ی خواستن و تلاش برای کسب چیزی، در بچه ها ایجاد نمی شود. قبل از این که فرزندان چیزی بخواهند، برایشان فراهم می شود. و آن ها فکر می کنند زندگی همین است. برآوردن خواسته های فرزند یکی دو ساله ممکن است از نگاه پدر و مادر، خیلی راحت و بی دردسرتر باشد تا این که مجبور باشند گریه و نارضایتی و سروصدای او را تحمل کنند. والدین ترجیح می دهند فوری همه چیز را برای او فراهم کنند تا ساکت شود. ولی نتیجه اش این خواهد شد که بچه فکر می کند زندگی قرار است این گونه ادامه یابد. خواسته های نوجوان 16، 17 ساله مثل خواسته های بچه ی یکی دو ساله نیست و پدر و مادر حتی اگر هم بخواهند نمی توانند تمام خواسته های او را برآورده کنند بنابراین اگر پدر و مادر به کودک کمک نکرده باشند که مراحل مستقل شدن را پشت سر بگذارد و از حالت وابستگی بیرون بیاید، وقتی فرزندشان به سن نوجوانی برسد تازه متوجه می شوند که حاصل رفتارشان چه بوده است. نوجوان فکر می کند همان شرایطی که در یک سالگی وجود داشته، همچنان باید ادامه داشته باشد. یعنی تا چیزی را اراده کرده باید به طور خودکار و با سرعت برایش فراهم شود.
رفتار پدر و مادر باید متناسب با دوران رشد کودک و منطبق بر مرحله ی سنی او باشد. پدر و مادر باید انعطاف داشته باشند. قرار است پدر و مادر پابه پای بچه ای که به دنیا می آورند و بزرگ می کنند، رشد کنند و به بلوغ عاطفی برسند.

اگر فرزندان مسؤلیتشان را انجام ندادند چه باید کرد؟

باید دید فرزند به چه علت مسؤلیتش را انجام نمی دهد. آیا می خواهد همان موقع دوستش را ببیند یا امتحان دارد یا چیزهای دیگر؟ اگر کارش را پشت گوش انداخت و انجام نداد، آن وقت باید نشست و با او حرف زد و مشکل را پیدا کرد و از او خواست که اگر درباره ی زمان کار مشکل دارد یا اگر کار برایش سخت است و از عهده اش برنمی آید یا هر دلیل دیگری که دارد، عنوان کند. در اینجا بین فرزند و والدین گفت و گویی ایجاد می شود. در تعریفی که از مسؤلیت کردیم، گفتیم پیشنهاد انجام دادن کاری است که کودک هم می پذیرد. ممکن است چند بار انجام دهد، بعد نظرش تغییر کند و احساس بدی نسبت به آن کار پیدا کند و ترجیح بدهد کار دیگری انجام دهد. این مسئله هم قابل گفت و گو است. وقتی بچه از زیر کار درمی رود و از آن پرهیز می کند و فاصله می گیرد، یک جای کار عیب دارد. باید مسئله را بررسی و با او گفت و گو کنیم: « تو این کار را قبول کردی و گفتی بعداً انجام می دهم... اما نکردی، مشکلت چیست؟ اگر این مسؤلیت را با دلیل منطقی نمی پذیری در عوض از بین این چند مسؤلیت دیگر باید یکی را انتخاب کنی.» همه قبول داریم که قرار نیست کودکان در خانه، کارگر ما باشند. ما این مسئولیت ها را به کودکان می سپاریم تا مسیر رشد شخصیت آن ها درست طی شود. پس او باید از بین چند کار پیشنهاد شده، کاری را انتخاب کند. ولی اگر به این صورت هم مشکل حل نشد، پی می بریم که با مسئله ی عمیق تری مواجه هستیم؛ مشکل کودک یا خشم است یا طلبکاری یا این که احساس می کند او را به حساب نمی آورند. بنابراین وقتی چنین مسائلی پیش می آید، باید گفت و گو را آغاز کرد. همیشه فرصت گفت و گو، داد و ستد، چانه زدن و توافق کردن هست. ولی به هر حال اگر این رفتارها باعث شود که پدر و مادر حوصله شان سر برود و بگویند: « نه، اصلاً نمی خواهیم انجام بدهی، خودمان انجام می دهیم.» در این صورت فرزندشان بر آن ها پیروز شده و توانسته با کمترین رنج از زیر کار در برود. در حالی که والدین باید مانند یک آدم بالغ او رو به رو شوند. خیلی جدی بگویند: « اگر این مسؤلیت را دوست نداری ناگزیر باید کار دیگری را انتخاب کنی و راه دیگری نداری.»
در مورد فرزندانی که به هیچ عنوان زیر بار نظم نمی روند باید بررسی کرد که آیا این ایجاد بی نظمی نشانه ی چیز دیگری هست یا نه؟ در صورتی که او از این طریق دارد ابراز استقلال می کند، می توان این ویژگی را پذیرفت. فضا متعلق به خود اوست و تا جایی که به بهداشتش آسیبی نزند، اشکالی ندارد، ولی زمانی که دیگر بی نظمی و بریز و بپاش از فضای شخصی او بیرون می آید و تمام خانه را در برمی گیرد و به ابزاری برای ابراز خشم و آزار دادن دیگران تبدیل می شود، باید بررسی را آغاز کرد. اینجاست که می گوییم انضباط نسبی است. باید بفهمیم که آیا او توانایی مغزی برای برقراری نظم را دارد یا نه. ممکن است به هر علتی اصلاً نتواند نظم را بفهمد. در این صورت ممکن است به نوعی بیماری دچار شده باشد.
منبع مقاله:
رفعتیان، عبدالحسین، (1391)، مسؤلیت پذیری، تهران: نشرقطره، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط