جامعه شناسي نهادها

برخي از روان شناسان مردمي توجه خود را به دنياي کار و مشاغل معطوف کرده اند. به عنوان مثال، باتون (1987) مصاحبه هاي استخدامي را مورد بررسي قرار داده است. او مصاحبه را به منزله ي نوعي گفتگوي چرخشي متوالي
پنجشنبه، 13 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جامعه شناسي نهادها
 جامعه شناسي نهادها

 

نويسندگان: جورج ريتزر
داگلاس گودمن
مترجمان: خليل ميرزايي
عبّاس لطفي زاده

 

مصاحبه هاي استخدامي

برخي از روان شناسان مردمي توجه خود را به دنياي کار و مشاغل معطوف کرده اند. به عنوان مثال، باتون (1987) مصاحبه هاي استخدامي (1) را مورد بررسي قرار داده است. او مصاحبه را به منزله ي نوعي گفتگوي چرخشي متوالي و به عنوان « دستاورد عملي و معين طرفين در آن فضا » در نظر مي گيرد ( باتون، 1987: 160 ). يکي از مسائلي که در اين بررسي مطرح شده است، شيوه هايي است که مصاحبه کنندگان از طريق آنها مي توانند پس از آنکه پاسخي به طور قطعي عنوان شد بلافاصله به پرسش ديگري بپردازند تا مانع از آن شوند که مصاحبه شونده به پاسخ قبلي خود بازگشته و احتمالاً آن را تصحيح کند. يک شيوه اين که، ممکن است مصاحبه کننده اعلام کند که مصاحبه به پايان رسيده است. دوم آنکه ممکن است مصاحبه کننده پرسش ديگري را مطرح کرده و مسير متفاوتي را براي روند مصاحبه مشخص نمايد. سوم اينکه، ممکن است مصاحبه کننده عنوان کند که پاسخ اول معيار ارزيابي است و بدين ترتيب از بازگشت مصاحبه شونده به پاسخ اعلام شده جلوگيري نمايد.
باتون از خود مي پرسد که چه چيزي موجب مي شود تا مصاحبه ي استخدامي به عنوان نوعي مصاحبه قلمداد شود. او مي گويد بي گمان تابلوي روي در يا تجمع تعدادي از افراد عامل اصلي اين قضيه نيست، بلکه عامل اصلي « کاري است که آن افراد انجام مي دهند و نيز اين قضيه که چگونه آنها کنش هاي متقابل شان را متناسب با يکديگر ساختار و سازمان مي دهند تا در برخي از شرايط اجتماعي ويژگي هاي يک مصاحبه را به دست آورند. اين عامل دقيقاً همان شيوه اي است که مشارکت کنندگان از طريق آن گفت و شنودشان را سازمان مي دهند و به تبادل نظر با يکديگر مي پردازند » ( باتون، 1987: 170 ). بدين سان، اين ماهيت کنش متقابل و گفتگوي اتفاق افتاده در جلسه ي مصاحبه است که مصاحبه ي استخدامي را به صورت نوعي مصاحبه در مي آورد.

مذاکرات هيأت مديره ها (2)

اندرسون، هيوز و شاروک (1987) ماهيت مذاکرات ميان مجريان کسب و کار را مورد بررسي قرار داده اند. يکي از يافته هاي آنها درباره ي چنين مذاکراتي معقولانه، بي طرفانه و غيرشخصي بودن آنهاست:
هر يک از امور به شيوه اي حساب شده، سنجيده و معقولانه انجام مي گيرند. هيچ گونه خصومت شخصي در تمهيدات شان دخالت نمي کند. کاري که آنها انجام مي دهند صرفاً بخشي از برنامه ي روزانه شان است... خصومت ها، ناسازگاري ها و اختلاف نظرها همواره وجود دارند، اما موقتاً مهار مي شوند. که اگر يکي از راه حل ها در زمان معيني به کار نيايد، ديگري در کار باشد.
( اندرسون، هيوز و شاروک، 1987: 155 )
اين نوع کنش متقابل مسائل زيادي را درباره ي دنياي کسب و کار به ما مي گويد.
نکته ي جالب اين که اندرسون، هيوز و شاروک استدلال مي کنند که آنچه در دنياي کسب و کار اتفاق مي افتد، هيچ تفاوتي با آنچه در زندگي روزانه رخ مي دهد ندارد. ما در بيشتر روابط اجتماعي مان به همان شيوه اي رفتار مي کنيم که مجريان کسب و کار به کار مي بندند. « زندگي شغلي در يک اتاقک در بسته روي نمي دهد، و از بقيه ي زندگي اجتماعي جدا نيست. زندگي شغلي در متن زندگي اجتماعي رقم خورده و با آن درهم آميخته مي شود ». ( اندرسون، هيوز و شاروک، 1987: 155 ).

تماس هاي تلفني با مراکز اضطراري

والن و زيمرمن (1987) تماس هاي تلفني با مراکز خدمات اضطراري را مورد بررسي قرار داده اند. به نظر آنها محتواي چنين تماس هايي به ساده سازي سرآغاز مکالمات تلفني منجر مي شود. در مکالمات تلفني عادي معمولاً مراحل احضار- پاسخ، شناسايي- به جا آوردن، سلام و « احوالپرسي » قابل مشاهده هستند. اما در تماس هاي اضطراري مراحل آغازين ساده تر شده و معمولاً به جا آوردن ها، سلام ها و « احوالپرسي ها » حذف مي شوند.
ديگر جنبه ي جالب تماس هاي تلفني اضطراري اين قضيه است که برخي از حوادثي که در مکالمات عادي مورد چشم پوشي قرار مي گيرند، در اينگونه تماس ها به صورت کاملاً جدي مورد توجه واقع مي شوند:
..... در وضعيت هايي که تلفن کننده بعد از پاسخ هاي تلفنچي گوشي را مي گذارد، يا سکوت بر ارتباط تلفني حاکم مي شود و يا صداهايي مانند پارس سگ، مشاجره، داد و فرياد و يا صداي آژير آتش سوزي به گوش مي رسد. تلفنچي هاي اين مراکز به رغم فقدان گفتگوي مستقيم، اساساً حوادث مذکور را به عنوان نشانه هاي احتمالي نياز به کمک و بنابراين به عنوان درخواست هاي واقعي يا مبتني بر وظيفه در نظر مي گيرند.
( والن و زيمرمن، 1987: 178 )
ماهيت ويژه ي مکالمات تلفني اضطراري به اين انطباق ها و انطباق هاي ديگر با ساختار گفتگوهاي عادي منجر مي شود.
در پژوهشي مرتبط، والن، زيمرمن و والن (1988) مکالمه ي تلفني اضطراري خاصي را مورد بررسي قرار داده اند که منجر به تأخير در ارسال آمبولانس و مرگ يک زن شده بود. گرچه رسانه هاي جمعي مسئول اعزام آمبولانس را مقصر اصلي اين حادثه اعلام کردند، اما نويسندگان مذکور مشکل را در ماهيت خاص اين گفتگوي تلفني اضطراري جستجو مي کنند:
بررسي ما آشکار ساخت که طرفين گفتگو ادراک نسبتاً متفاوتي از گفته هاي يکديگر و انتظارات متفاوتي نسبت به آنچه مي بايست در اين ميان اتفاق بيفتد داشتند. گفت و شنود تلفن کننده و پرستار مسئول ( و سرپرست او ) در سراسر جريان کنش متقابل در جهت گسترش و شديدتر شدن اين عدم هماهنگي عمل کرده است. اين عدم هماهنگي نيز موجب شده است که فعاليت طرفين گفتگو منحرف و دگرگون شود.
( والن و زيمرمن و والن، 1988: 358 )
بدين سان، اين قضيه نه ناشي از ناتواني فرد متصدي، بلکه ماهيت اين گفتگوي خاص بوده است که « موجب » اين اتفاق ناگوار شده است.

حل منازعات در شوراهاي حل اختلاف (3)

آنجلا گارسيا (1991) رفع تضاد در برنامه ي کاليفرنيا (4) را که به منظور ميانجي گري در منازعات گوناگون- از جمله منازعات ميان صاحب خانه و مستأجر بر سر مقادير ناچيز پول، و مشاجرات ميان اعضاي خانواده يا دوستان- طراحي شده، مورد تحليل قرار داده است. هدف نهايي او مقايسه ي حل اختلاف نهادمند (5) با آن چيزي است که در گفتگوهاي عادي اتفاق مي افتد. نکته ي اساسي بحث گارسيا اين است که ميانجي گري نهادمند از طريق حذف فرايندهايي که به سطوح فزاينده ي درگيري در گفتگوهاي معمولي مي انجامند، رفع اختلاف را آسانتر مي سازد. بعلاوه، گرچه در شوراي حل اختلاف نيز جر و بحث روي مي دهد، ما در اين شوراها رويه هايي وجود دارد که در گفتگوهاي عادي يافت نمي شود و همين رويه ها هستند که خاتمه ي نزاع را ممکن مي سازند.
گارسيا بحث خود را با تعلق مأنوس تحليلگران گفتگو به نوبتي بودن جريان گفت و شنود آغاز مي کند. شوراي ميانجي گري قيودي را براي طرفين مشاجره در مورد زمان صحبت کردن و نوع پاسخ ها تعيين مي کند. براي مثال، ابتدا شاکي ها حرف مي زنند و طرف هاي دعوا نمي توانند در طول اظهارات آنها خللي به اين جريان وارد آورند. يک چنين قيد و بندهايي در مورد تو حرف پريدن ها تا اندازه زيادي مي تواند درگيري ها را در منازعات ميانجي گري شده محدود کند. برعکس، قابليت طرفين منازعه براي قطع حرف هاي همديگر در گفتگوهاي عادي احتمال و شدت درگيري را تا حد زيادي بالا مي برد. همچنين اين واقعيت نيز مي تواند به کاهش امکان درگيري منجر شود که طرفين دعوا ملزمند براي صحبت کردن يا تقاضاي مجازات براي طرف مقابل از فرد ميانجي اجازه بگيرند. اين درخواست ممکن است از سوي ميانجي رد شود، و حتي اگر رد هم نشود، اين واقعيت بر سر جاي خود باقي است که يک درخواست در جهت کاهش احتمال درگيري مستقيم با طرف ديگر عمل مي کند. عامل مهم ديگر در کاهش احتمال درگيري اين واقعيت است که طرفين دعوا سخنان خود را بيش از آنکه خطاب به يکديگر بگويند براي ميانجي مطرح مي کنند. در زماني که يک منازعه مورد بحث مشترک قرار مي گيرد، فرد ميانجي، و نه طرفين دعوا، بر جريان بحث و بر کساني که با اين قضيه ارتباط مستقيم دارند و مورد سؤال واقع مي شوند، نظارت مي کند. بنابراين ميانجي هم به عنوان حائل و هم به عنوان کنترل کننده عمل مي نمايد و در هر دو حالت در جهت محدودتر کردن احتمال درگيري گام برمي دارد.
ميانجي بويژه در پي محدود کردن احتمال اتهامات مستقيم و طعنه آميز و اقدام به تکذيب آنها از سوي طرفين دعوا است. يک چنين « تهمت زني ها » به احتمال زياد به درگيري منتهي مي شود و از اين رو، ميانجي گران بر آن مي شوند تا به محض شروع چنين وضعيتي سريعاً از وقوع آن جلوگيري کنند. آنها ممکن است از طريق تغيير بحث، طرح يک پرسش ديگر و يا توبيخ طرفين دعوا در جهت متوقف ساختن تهمت زني ها تلاش کنند.
به طور خلاصه، « اظهارات مخالفت آميز آن گونه که به صورت مستقيم يا طعنه آميز عنوان شوند و معمولاً در جر و بحث هاي عادي وجود دارند، در ميانجي گري رخ نمي دهند » ( گارسيا، 1991: 827 ). گارسيا نتيجه گيري خود را با ارائه ي چهار ويژگي ميانجي گري خلاصه مي کند که به طرفين منازعه امکان مي دهند تا مشاجرات را کاهش داده يا حذف کرده و در عين حال، آبروي خود را حفظ نمايند:
1- در نظام نوبتي شوراي حل اختلاف، اتهامات و تکذيب ها به صورت طعنه آميز بيان نمي شوند و بدين ترتيب، احتمال دامنه دارتر شدن مشاجره کاهش مي يابد.
2- تکذيب ها مستقيماً در برابر اتهامات بيان نمي شوند، بلکه در جواب پرسش هاي فرد ميانجي عنوان مي گردند. در نتيجه، از آنجا که تکذيب ها از واکنش ها متمايز مي شوند کمتر احتمال دارند که واکنش هاي مشاجره آميز طرف مقابل را برانگيزند.
3- از آنجا که وقفه اي ميان اتهام و پاسخ رخ مي دهد، طرفين دعوا امکان آن را پيدا مي کنند که به اتهامات معيني که براي آنها پاسخي مبني بر مقصر بودن طرف مقابل ندارند، جواب ندهند. وقفه اين امکان را به دو طرف مي دهد که « از برخي اتهامات طفره بروند، اتهامات مهمتري را به طرف مقابل نسبت دهند، و يا اتهاماتي را که نمي توانند با اطمينان خاطر تکذيب کنند، نشنيده بگيرند » ( گارسيا، 1991: 830 ). در نتيجه، در اين شوراها با مسائل مشاجره برانگيز اندکي روبرو مي شويم.
4- اتهامات و تکذيب ها از طريق نظام ميانجي گري تخفيف مي يابند. براي مثال، ممکن است طرف مورد اتهام بيش از آنکه به صورت آشکار مورد خطاب قرار گيرد به طور تلويحي متهم شود؛ يا اينکه ممکن است طرفين دعوا اظهارات خود را به صورت جمعي و با استفاده ضمير « ما » مطرح کنند که در نتيجه ي آن خود شاکي نيز شريک جرم تصور مي شود و يا اين که ممکن است به واسطه ي کاربرد واژه ها و عبارت هايي همچون « من فکر کردم » و « ممکن بود » از اهميت و شدت اتهامات کاسته شود.
برخلاف بررسي کلايمن در مورد خجالت کشيدن، گارسيا استدلال نمي کند که ساختار کنش متقابل در ميانجي گري، همانند سازمان کنش متقابلي زندگي روزمره است. در واقع، نکته ي اساسي او اين است که اين دو عرصه نظام هاي کنش متقابلي متفاوتي هستند. با وجود اين، گارسيا نيز به مانند کلايمن و ديگر تحليلگران گفتگو، کليد فهم آنچه را که در کنش متقابل و به ويژه در کنش متقابل جاري در شوراي ميانجي گري اتفاق مي افتد، در « خود نظم کنش متقابلي ميانجي گري » جستجو مي کند تا در ساختار اجتماعي يا هنجاري ميانجي گري.
اخيراً گريت بچ و دينگ وال (1997) مشاوره ها و ميانجي گري هاي ده موسسه ي انگليسي را در زمينه ي طلاق مورد بررسي قرار داده اند. برخلاف مطالعه ي گارسيا، در اين نمونه ها طرفين طلاق مستقيماً با يکديگر صحبت مي کنند و اغلب به مشاجره مي پردازند. گريت بچ و دينگ وال با توجه به اين قضيه به بررسي شيوه هايي روي آورده اند که چنين مشاجراتي در قالبت آنها به وجود مي آيند. گرچه ميانجي گران از کنش هاي گوناگوني مي توانند استفاده کنند، اما تمرکز اساسي اين مطالعه ي بر روي مواردي است که طرفين دعوا مي توانند براي خروج از بن بست مشاجره انجام دهند؛ از جمله واگذار کردن فرصت صحبت به طرف ديگر، پيش قدم شدن و خطاب قرار دادن ميانجي و نه طرف ديگر اختلاف، اعلام اين حرف از سوي يکي از طرفين که از مشاجره کنار مي کشد، و ارائه ي توضيحات آشتي جويانه ( مانند « من مقصرم » ) با اين همه، در بيشتر نمونه هاي بريتانيايي طرفين اختلاف مستقيماً با يکديگر صحبت نمي کنند؛ آنها بيشتر ميانجي ها را مورد خطاب قرار مي دهند. شايد اين واقعيت مهمتر از تفاوت هاي خاص ميان دو مطالعه ي مذکور باشد که گريت بچ و دينگ وال ( 1997: 164 ) با اين استدلال گارسيا مخالفت مي کنند که آنچه در يک چنين فضايي اتفاق مي افتد، با زندگي روزمره مشابه نيست: « شيوه هاي تخفيف کننده اي که در اينجا توصيف شدند خاص ميانجي گري نيستند؛ آنها شيوه هاي صحبتي عامي هستند که از گفتگوهاي عادي مشتق شده اند ». به سخني ديگر، اقداماتي که طرفين براي خروج از مشاجرات انجام مي دهند مشابه همان شيوه هايي است که ما از طريق آنها مي کوشيم خود را از شر بگومگوهاي روزانه رها سازيم.

پي‌نوشت‌ها:

1. Job interviews
2. Executive negotiations
3. Mediation hearings
4. California program
5. Institutional

منبع مقاله :
ريتزر، جورج؛ گودمن، داگلاس جي. (1390) نظريه جامعه شناسي مدرن، ترجمه: خليل ميرزايي و عباس لطفي زاده، تهران: انتشارات جامعه شناسان، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط