خاطره اي از يک رزمنده
مادرم شناسنامه ام را ،چندسالي بعد ازتولدم گرفت.مامورثبت احوال هم، تاريخ تولد وتاريخ صدور شناسنامه ام را يکي نوشت.اين ماجرا روي همه اتفاق هاي...
يکشنبه، 16 آبان 1389
خاطرات شهيد برونسي به نقل ازديگران
هنوزعمليات،درست وحسابي شروع نشده بود که کارگره خورد. گردان ما زمين گير شد وحال وهواي بچه ها،حال وهواي ديگري. تا حالا اين طوري وضعي برام سابقه...
شنبه، 15 آبان 1389
وصيت نامه شهيد جهان آرا
تو را شکرکه شربت شهادت اين يگانه راه رسيدن به خودت را به من بنده فقير و حقير و گناهکارخود ارزاني داشتي تو را شکر که اين تنها نعمت خدا پسنده خودت...
پنجشنبه، 13 آبان 1389
نماز در جبهه‌ها
ساختمان سپاه سوسنگرد، قبل از عمليات آزادسازي بستان، مقر گردان‌هاي اعزامي از كرمان شده بود يك روز در نمازخانه سپاه نمازجماعت مي‌خوانديم. به ركوع...
چهارشنبه، 12 آبان 1389
جنگ تحميلي دات کام
جنگ ايران و عراق درفضاي مجازي درمقايسه باديگر جنگ هاي مهم قرن بيستم جاي خيلي زيادي را به خود اختصاص نداده مساله جنگ چقدر براي يک جامعه اهميت...
دوشنبه، 10 آبان 1389
سنگرخوب و قشنگي داشتيم ...
اگرلابه لاي ذهنتان را چنگي بيندازيد يادتان مي آيد که روزگاري نواها و موسيقي هايي بوده که جنگ را به ما گوشزد مي کرده زمان جنگ موسيقي سر وشکل امروزي...
يکشنبه، 9 آبان 1389
تأثير انقلاب اسلامي ايران بر تحولات سياسي منطقه قفقاز
انقلاب اسلامي از حيث تأثير، نقطه عطفي درتحريک موج استقلال طلبي و آزادي خواهي منطقه قفقاز به شمار مي آيد. پس از فروپاشي شوروي و استقلال کشورهاي...
پنجشنبه، 6 آبان 1389
روشن‌تراز برف
سرما تا ريشه‌ى استخوان‌هايم نفوذ مي‌كرد. دست‌هايم يخ زده بود.نمي‌توانستم اسلحه را در دست بگيرم. برف مي‌باريد. تا چشم كار مي‌كرد همه جا سفيدپوش...
پنجشنبه، 6 آبان 1389
گوني را بگذاراين طرف
علاقه زيادي به درس خواندن داشت. درسش خيلي خوب بود.چند روز قبل از امتحان، مرخصي مي‌گرفت و از جبهه مي‌آمد. يك صندلي مي‌گذاشت زير درخت نارنگي وسط...
چهارشنبه، 5 آبان 1389
شب هجران
ماه در کمرکش مشرق خودنمايي مي کرد و شاهد فرو رفتن آرام آرام خورشيد، در پشت کوه هاي سر به فلک کشيده ي مغرب بود، اما آسمان هنوز روشن بود و مملو...
دوشنبه، 3 آبان 1389
گم شده در عرفات
شهيد آويني به جشن عروسي که مي رفت وقتي شيريني يا شکلات به ايشان تعارف مي کردند برمي داشت. شيريني و شکلات را نمي خورد و حتي به ميزبان مي گفت:...
پنجشنبه، 29 مهر 1389
دا،روايت مبارزه ايمان با توپ و تانك و تفنگ
گاهي چيزهايي مد مي شود،بد يا خوب و دا ازآن چيزهاي خوبي است كه اين اواخر مُد شده است دانه تنها پرفروش ترين كتاب دفاع مقدس،بلكه پرفروش ترين كتاب...
چهارشنبه، 28 مهر 1389
ازكرخه تا ليلي:
تاحالا به اين فكركرده‌ايد چرا اكثر جوان‌هاي اين مملكت حاج كاظم را مي شناسند؟ قبول نداريد؟ در جمع رفيق‌هاي خودتان بگوييد عجب فيلمي بود «آژانس‌شيشه‌اي»...
چهارشنبه، 28 مهر 1389
خاطرات جانباز گلعلي بابايي
در يگان هاي پياده کوچکترين واحد نظامي و رزمي«دسته» است. دسته يک، يکي از دسته هاي گروهان يکم از گردان حمزه از لشگر 27 محمدرسول الله(ص) بود که...
يکشنبه، 18 مهر 1389
عکست انگار لحظه اي خنديد...
پدرت بي صدا صدايم زد، پدرم گفت:روسپيد شدي عکست انگار لحظه اي خنديد، بعد ناگاه ناپديد شدي هشت سالِ سپيد آمد و رفت، موي من رنگ...
شنبه، 17 مهر 1389
پدرنبود
عاقد دوباره گفت: وکيلم؟... پدر نبود اي کاش در جهان ره و رسم سفرنبود گفتند:رفته گل...نه گلي گم...دلش گرفت يعني که از اجازه بابا...
شنبه، 17 مهر 1389
از درد تا بي دردي
پيرزن به ضريح خيره شده بود و من با نگاهم ، قطره هايي را دنبال مي کردم که پشت سر هم مي آمدند و بعد توي عمق چروک هاي صورتش ناپديد مي شدند.... آن...
شنبه، 17 مهر 1389
پرواز کبوترها
نگاهت کردم. نگاهت پر از راز بود. پرسيدم: «سفر درازي بود؟» لبخندي زدي: «چه مي شه کرد.»گفتم:«اونجا چه خبربود؟»گفتي:«سرشار از زندگي.»گفتم:«بچه ها...
شنبه، 17 مهر 1389
براي پاکي ها دعا کنيد
چراغ گردسوز روي ميزکنار عکس بابا مي سوزد. پشت سر مامان مي ايستم، حواسش به من نيست. ساعت، بيست دقيقه به دوازده است. مامان با تمام خستگي روز، باز...
شنبه، 17 مهر 1389
زنان، جنگ، ادبيات
جنگ، بخشي از حافظه تاريخي نسل ما را ازآن خود کرده است.پس طبيعي است که جاي پاي دوراني را که به نام «دفاع مقدس» مي شناسيم،در ادبيات ببينيم. نويسندگان...
شنبه، 17 مهر 1389