شخصیت اصلی داستان
حاج آقا مزاری از استعداد بالایی برخوردار بودند و هوش و ذکاوت فوق العاده ای داشتند تا آنجا که تمامی دروسی را که فرا گرفته بودند با همان ظرافت...
چهارشنبه، 20 فروردين 1393
هر چه با سوادتر
«صیاد» بیشتر از هشت سال نداشت که به کار در کارگاه قالیبافی مشغول شد تا با دست های کوچک خود در امر معاش یار و یاور خانواده باشد. او روزها در کارگاههای...
چهارشنبه، 20 فروردين 1393
اول درس بعد ورزش
شهید «محمد فرخی» که قبل از اسارت، در دزفول معلم بود، در اردوگاه اسارت نیز دست از این شغل مقدس برنداشت و در گوشه ی اردوگاه، اسرای بیسواد را درس...
چهارشنبه، 20 فروردين 1393
درس بچه های مسجد
آنهایی که از محله «هفت تن» رد شده باشند، می دانند در بحبوحه انقلاب، تکبیر گفتن از روی پشت بام و از دست مامورین ساواک، پریدن و فرار کردن به پشت...
چهارشنبه، 20 فروردين 1393
دستانی پر از مداد و دفتر و کتاب
در یکی از جلساتی که داشتیم، ایشان مطرح کردند که در ارتباط با مسائل رزمی و جنگ، باید حوزه ای برخورد کرد. ما آن زمان نمی دانستیم حوزه ای یعنی چه...
چهارشنبه، 20 فروردين 1393
آگاهی و رشد نیروها
من از زمان کودکی در دبستان با مولوی آشنا شدم. با هم دوره ی ابتدایی را تمام کردیم بعد به حوزه علمیه رفتیم. ایشان در زنگیان سراوان درس می خواند...
چهارشنبه، 20 فروردين 1393
دانشگاه تمام عیار
- «ببین مادر! قبول دارم خطرناکه، می دونم منطقه نا امنه امّا بالاخره چی!! باید کسانی بروند تا آنجا را از وجود اشرار و خلافکارها پاک کنند یا نه؟...
چهارشنبه، 20 فروردين 1393
کتابخانه شخصی عمومی
- «آخه آموزش، در مرحله ی اوّله و ما هنوز در پله ی اوّلیم، هنوز به تربیت نرسیده ایم، اداره ی آموزش و پرورش باید روز به روز توأم با پیشرفت باشد....
چهارشنبه، 20 فروردين 1393
مطالعه در صف نانوایی و اتوبوس
اوایل سال 58 یک روز در روستای «ندام غربی» در منزل مشغول کار بودم که صدای ماشین به گوش رسید. آن زمان، جاده کم بود و خودروها به ندرت در روستاها...
چهارشنبه، 20 فروردين 1393
همت درس خواندن
سه سال بود مرتب می رفت جبهه. هر وقت هم که می آمد مرخصی، تمام وقت در پایگاه های بسیج بود. نگران استعدادش بودم. می ترسیدم سنش که برود بالا دیگر...
چهارشنبه، 20 فروردين 1393
مبتکر روش یادگیری
جمیل با همه گرفتاری هایی که داشت، دست از مطالعه نمی کشید و تشنه ی دانستن بود. مخصوصاً علاقه ی عجیبی به کتاب های تاریخی و ادبی داشت و هر جا که...
سه‌شنبه، 19 فروردين 1393
یک فولکس کتاب
در آن ایام، او دانشجو بود یا نه، در آستانه ی ورود به دانشگاه بود، دقیقاً یادم نیست، زیرا من دوران کودکی را سپری می کردم، نیمه شب از خواب برخاستم...
سه‌شنبه، 19 فروردين 1393
فکر درس
«حاج حبیب الله» که انتظار چنین حرفی را از «حاج ابراهیم» نداشت، لبخند ملیحی زد و گفت: «کجا تشریف می برید؟ ما تازه به شما عادت کردیم، به همین زودی...
سه‌شنبه، 19 فروردين 1393
فکر درس
«حاج حبیب الله» که انتظار چنین حرفی را از «حاج ابراهیم» نداشت، لبخند ملیحی زد و گفت: «کجا تشریف می برید؟ ما تازه به شما عادت کردیم، به همین زودی...
سه‌شنبه، 19 فروردين 1393
دوره‌ی کتابخوانی
موقعی که منصور در ورامین درس می خواند، پسر بزرگم ناصر، خانه ای پشت راه آهن برایش اجاره کرده بود و خودش نان و برنج و روغن برایش می برد. منصور...
سه‌شنبه، 19 فروردين 1393
عضو ویژه ی کتابخانه
یک روزی توی چادر نشسته بودم، بدجوری دلم برای «مرتضی» تنگ شده بود. نگاهم به کتابهای «مرتضی» که توی جعبه چیده شده بود افتاد. یاد روزی افتادم که...
سه‌شنبه، 19 فروردين 1393
خواستن، توانستن است
منصور، نه ساله بود که پدرمان را از دست دادیم. من شانزده سال داشتم و تقریباً سرپرست او به حساب می آمدم. سالی که منصور می بایست به دبیرستان برود،...
سه‌شنبه، 19 فروردين 1393
چی به خدا گفتی؟
مجروح شده بودم و در منزل استراحت می کردم. هر روز به دیدنم می آمد و خستگی بستر را از تنم خارج می کرد. یک روز به مادرم گفت: «خاله! محمد علی که...
دوشنبه، 11 فروردين 1393
حنابندان
برادر احمد متوسلیان از دست یکی از نیروها شدیداً عصبانی شده بود در حالی که زیر لب می غرید، سوار خودرو شد تا خودش را به محل استقرار او برساند....
دوشنبه، 11 فروردين 1393
موتور هوندای هزار
اولین بار که می خواست به جبهه برود، باید مصاحبه ای با او می کردند تا پای بندی او را به اسلام بفهمند از او پرسیده بودند: «انگیزه ی شما برای رفتن...
دوشنبه، 11 فروردين 1393