گلواژه های ولایت
خبر آورند که در جبهه مجروح شده است. با برادر بزرگترش سیّد علی به بیمارستان فیروزگر تهران رفتیم. از پرستار بخش، جویای حالش شدم. گفت: «هنوز عملش...
سه‌شنبه، 21 آبان 1392
امام خمینی (ره) در خاطرات شهدا
قاسمی می گوید: «معیار و ملاک من دستور امام است. به هر چیزی که علاقه ی بیشتری هم داشته باشم، امام دستور بده، نمی پرسم، چرا؟ برای چه؟، انجام می...
سه‌شنبه، 21 آبان 1392
ولایت مداری در سیره ی شهدا
وقتی سخنان امام از صدا و سیما پخش می شد از قرار گاه مرکزی با پیام های کتبی و تلفنی، فرامین امام را به لشکرها ابلاغ می کردند، سردار شهید حسین...
سه‌شنبه، 21 آبان 1392
عزیرتر از جان
سه ، چهار سالی مانده بود به پیروزی انقلاب، آن وقت ها یک مغازه داشتیم، عبدالحسین از طریق رفت و آمد به همان جا، مرا با انقلاب و انقلابی ها آشنا...
سه‌شنبه، 21 آبان 1392
شهدا و امام خمینی (ره)
قرار بود کمیته ای را برای سامان دهی وضعیت فوتبال شهرستان تشکیل دهیم. به طور معمول روزی نبود که جلسه برگزار نشود. حسین به شخصیت افراد خیلی اهمیت...
سه‌شنبه، 21 آبان 1392
امام (ره) و ولایت فقیه در خاطرات شهدا (2)
در یکی ازدفاترمجاهدین افغانستان در زابل بمب گذاری شده بود. آن روز افسر نگهبان سپاه بودم که صدای مهیب انفجار را شنیدم و روانه محل حادثه شدم. اما...
سه‌شنبه، 21 آبان 1392
امام (ره) و ولایت فقیه در خاطرات شهدا (3)
شهید غلامحسین قلی نژاد به شدت مجروح شده بود و از تمام بدنش خون می چکید. بالای سرش که رسیدم، به او گفتم: اگر کاری داری بگو تا برایت انجام دهم.
سه‌شنبه، 21 آبان 1392
امام (ره) و ولایت فقیه درخاطرات شهدا (1)
حاج سید محمد فولادی از برادران اهل سنّت بود و ارتباط تنگاتنگی با مولویها داشت. به روحانیت عشق می ورزید و هرجا روحانی شیعه ای را می دید با او...
سه‌شنبه، 21 آبان 1392
شهدا و ولایت فقیه (1)
آخرین خاطره ای که از ایشان دارم، مربوط به شب شهادتش می شود. آن شب، حال عجیبی داشت؛ چون از مسافرت آمده بود؛ زیارت حرم مطهر امام رضا علیه السلام...
سه‌شنبه، 21 آبان 1392
شهدا و ولایت فقیه (2)
شهید مقیّد بود که هرموقع به مسافرت می رفت، دست خالی به منزل برنگردد. برای مأموریتی به شیراز رفته بود و در مراجعت با یک جعبه شیرین و یک سوغاتی...
سه‌شنبه، 21 آبان 1392
شهدا و ولایت فقیه (3)
راننده ها خسته بودند. در مسیر تصمیم به استراحت گرفتند. توقّفمان طولانی شد زمانی که به جماران رسیدیم، همه از بازدید بر می گشتند. لحظه ی بسیار...
سه‌شنبه، 21 آبان 1392
در آرزوی شهادت (2)
جهت شناسایی منطقه عملیاتی والفجر4، درغرب مستقر بودیم. شب بعد از اقامه ی نماز، به اتفاق شهید زینلی و شهید صنعتکار، جلو رفتیم. زینلی چون مسئول...
دوشنبه، 20 آبان 1392
در آرزوی شهادت (3)
در پایگاه مقداد، سید را می بینم، سید موسوی، همان یاور و همکار قدیمی که در اعزام سال گذشته همسفر بودیم. دوباره مجروح شد و به تهران آمد و مجددا...
دوشنبه، 20 آبان 1392
در آرزوی شهادت (1)
« حسن صادق آبادی» با تجربه ای که در تخریب داشت، علاوه بر پاکسازی، در شناسایی میادین هم به علی کمک می کرد. وی خاطرات جالبی از آن ایام دارد:
دوشنبه، 20 آبان 1392
تا شهید نشوم بر نمی گردم!
یکی از بچّه ها که دستش ترکش خورده بود، به بیمارستان آمد. بعد از پانسمان دستش، به اتاق آمد تا عیادتی بکند. علی از او پرسید: « کجا دارین می رین؟»
دوشنبه، 20 آبان 1392
غواص دریا دل
شهید پاسبان در عملیّات والفجر 8، مسئول تیم و آرپی جی زن بود که هر تیم آر پی جی، دو کمکی و یک تیربارچی و سه- چهار نفر تک تیرانداز داشت. وقتی تیربار...
دوشنبه، 20 آبان 1392
جلوه های شهادت طلبی (2)
آخرین بار که او خود را آماده ی شرکت در عملیات کربلای 5 می کرد، بر خلاف دفعات گذشته، همسر و فرزندش را به منزل ما آورد و به ما سپرد و بعد برای...
دوشنبه، 20 آبان 1392
جلوه های شهادت طلبی (1)
شب بود و هوا هم سرد. هنوز پشت تیربارش ایستاده بود. خسته و مجروح با بند سفیدی که بر سرش بسته بود و غنچه ی خونی که زیر سفیدی باند نشست می کرد....
دوشنبه، 20 آبان 1392
یک قدم تا بهشت
همیشه دلم می خواست بدانم کجای بدنش شیمیایی شده، اما هر وقت کنارش می نشستم تا از او در این مورد سوال کنم، به بهانه ای مسیر صحبت را عوض می کرد....
دوشنبه، 20 آبان 1392
بی قرار شهادت
عملیّات مسلم بن عقیل ( علیه السّلام) بود. در سنگر فرماندهی به عنوان ربط تدارکات، امور مربوط به مخابرات را پیگیری می کردم. نیمه های شب، سه گردان...
دوشنبه، 20 آبان 1392