شهدای نماز عاشورا
در این مطلب راسخون به شعری درباره نماز - شهدای نماز عاشورا از رضا شیبانی و چند اثر دیگر از این شاعر می پردازیم .
دوشنبه، 29 آذر 1395
شولای آتش
پلکی بزن که چشم بچرخاند بر این کویر تشنه‌ی بی پایان از لابه‌لای پلک شما خورشید، از گوشه‌ی دو چشم شما باران بانو صدای شیونتان در باد دیگر امان...
دوشنبه، 29 آذر 1395
شوق تبسم
سپید و سرخ کجا پر زدی کبوتر من؟! کجا شکفته‌ای یاس پر پر من؟! چقدر دامنم از عطر گریه‌ات خالی است بهشت کوچک من! غنچه‌ی معطر من!
دوشنبه، 29 آذر 1395
شعر عاشورا
در امتداد آتش درخیمه‌های عشق، درلحظه‌های کرب و بلا شعله می‌کشید دیروز در سقیفه و امروز کربلا، تاریخ زخم‌تان به کجا شعله می‌کشید؟ سر تا به پا...
دوشنبه، 29 آذر 1395
شعر بلند زمانه
خورشید می‌تابد از دور با حالتی غمگنانه بر خیمه‌هایی که دارند از کوچ سرخی نشانه این قرص سرخ مدور انگار یک تشت خون است وز سینه‌اش می‌تراود هرم...
دوشنبه، 29 آذر 1395
شجاعت مطلق
میان صاعقه‌ی نیزه‌ها کسی به روشنایی شهید آب فکر می‌کند به معصومیت کوچک گهواره‌ای که جسارت سایه‌های سمج را تاب نیاورد به سایه‌ی لرزان دخترکی
دوشنبه، 29 آذر 1395
شب بود و ستاره‌های خسته
شب بود و ستاره‌ها خسته بر خیمه‌ی مه دخیل بسته اندیشه‌ی خواب باغ را برد تا ریزش برگ‌های خسته این موج نگاه آرزو را
دوشنبه، 29 آذر 1395
شام بی ستاره
مشتاق و دل سپرده و ناآرام، زین کرد سوی حادثه مرکب را چون دوست داشت کشته ببیند دوست، آن جان از شعور لبالب را در هرم آفتاب شکیبایی، آن روح باطراوت...
دوشنبه، 29 آذر 1395
سیراب
آنک ز عمق فاجعه سیراب از عطش برگشت دل شکسته و بی تاب از عطش ای کوه، دل شکسته و بی تاب از چه‌ای؟ با من بگو چگونه شدی آب، از عطش
دوشنبه، 29 آذر 1395
سهمی از آسمان
خیمه گاه آرام و خاموش است، دل‌ها روشن اما ماه بغضی دارد و خورشید قصد گفتن اما عشق می‌بارد به پای سروهای در تلاوت سوره سوره آیه‌های سرخ فام رفتن...
دوشنبه، 29 آذر 1395
سمفونی آب
گاه به آتش کشیده می‌شوی خیمه، چادر وزنی که ایستاده به قامت خورشید
دوشنبه، 29 آذر 1395
سکه‌ی آفتاب
امشب ای کوفه یاری ندارم خسته‌ام، غمگساری ندارم همچو آتشفشان می‌گدازم جز دل شعله باری ندارم کوفه فتنه امشب دگر من
دوشنبه، 29 آذر 1395
سفیر صبح
در آن دیار که شب حاکم و هر که بود شب آیین بود سفیر صبح رسید اما طلوع واقعه خونین بود چه شد شکوه سحرگاهی که آفتاب وفاداران نشست در شفقی خونین...
دوشنبه، 29 آذر 1395
سری بر نیزه
خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها خبر داغ است و در آتش می‌اندازد جگرها را غروبی تلخ بادی تلخ‌تر از دور می‌آمد که خم می‌کرد زیر بار اندوهش کمرها...
دوشنبه، 29 آذر 1395
سربازهای کوچک من!
سربازهای کوچک من!... از جلو نظام آماده باش... ایست، خبردار... احترام دقت کنید... عرش خدا گر گرفته است از شدت محاصره... از روز ازدحام
يکشنبه، 28 آذر 1395
سر کوي تو
ز بس در گلو عقده دارد دلم به زانوي غم سر گذارد دلم چنان داغدار توام روز و شب که خونابه از ديده بارد دلم تو را اي خدايي ترين آرزو
يکشنبه، 28 آذر 1395
سر سلامتی
سلام زهرا جان! خون شده چرا جگرت؟ مدینه پر شده از کربلای دور و برت برای مادر عباس چیست بهتر از این خبر بیاوری از لاله‌های در سفرت
يکشنبه، 28 آذر 1395
ستاره‌ی تشنه لب
دست‌های عشق و غیرت می‌چکید از دوش ماه همچو اشک مشک زخمی مانده در آغوش ماه ماه در دامان خورشید ولایت خفته است می‌چکد آب و عطش از دیده‌ی خاموش...
يکشنبه، 28 آذر 1395
سایه بان دشت
پیچیده است عطر حضورت میان دشت وقتی وزید سمت غزل، آسمان دشت هی پیچ و تاب خورده و خود را نشانده است در امتداد صبر زمین، ناگهان دشت
يکشنبه، 28 آذر 1395
سایه‌ی همایون
تویی که غلغله افکنده در جهان، خونت هزار بادیه لیلا شده ست مجنونت تو، عاشقانه‌ترین خلقت خداوندی چگونه دست عبارت رسد به مضمونت
يکشنبه، 28 آذر 1395