بهاری تلخ
رو سوی خیمه‌ها، بهاری تلخ جاده‌‎ای سرنگون، سواری تلخ تن‌اش از دست‌ها جدا برخاست داشت با تشنگان قراری تلخ
چهارشنبه، 24 آذر 1395
به نام عشق
...ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان مثل تیری که رها می‌شود از دست کمان خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
چهارشنبه، 24 آذر 1395
به لحن ماهِ شب توفان
به لحن ماهِ شب توفان، لب سپیده سخن می‌گفت به لحن خون جوانمردان، سرِ بریده سخن می‌گفت غروب بود، کبودی‌ها به روی سنگ شتک می‌زد صدای روشن آیینه...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
به خون خدا
شام و خرابه و سرهفتاد و دو شهید «خورشید روی نیزه» کسی تا ابد ندید انبوه خیمه‌ها، که به آتش کشیده شد در دشت خون قیامت کبرایی آفرید
چهارشنبه، 24 آذر 1395
به پاس گلویت
نیزارها می‌نوازند، محزون به پاس گلویت عمری است لب تر نکرده است هامون به پاس گلویت زخمی نشسته است شاید، مردی شکسته است شاید باید که ماتم بگیرد،...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
بوسه خیزران
روی خاک افتاد خورشیدم، جهان را تب گرفت عالمی را ناله‌های ممتدد یارب گرفت آب‌ها آتش گرفتند آسمان بی تاب شد لاله‌ها پرپر شدند و غنچه‌ها را تب گرفت...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
بغض گلو
امشب که می‌آید، خدا اعجاز خواهد کرد جبریل هم، بال و پرش را باز خواهد کرد این لحظه ها را، ای خدا! رحمی به حالم کن زخمی‌ترین بغض گلو، لب باز خواهد...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
برگشته‌ام از کربلا
منکه برگشته‌‎ام از کرب و بلا هست در صحن دلم روضه به پا منکه بی یار و حبیب آمده‌ام به مدینه چه غریب آمده‌ام دیده‌ام داغ همه همسفران
چهارشنبه، 24 آذر 1395
برج بردباری
کجاست آخرین روز و شب شماری ما؟ چقدر طول کشیده است بی قراری ما دگر تحمل درد فراق ممکن نیست کجاست مرهم این زخم، زخم کاری ما؟ اگر چه زلزله یأس...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
برای امام حسین
دیرگاهیست که اوضاع حیات آرام است! باد نسیان زده آن سوی فرات آرام است! دیرگاهیست که احوال زمین بد نشده است گویی از خواب زمین قافله‌ای رد نشده...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
بانوی انتظار
بر صفحه‌های خالی تقویم : سارها (یعنی دوباره شکل گرفته بهارها) از صخره‌های روشن، از شانه‌های ماه وقتی که آمدند فرود آبشارها
چهارشنبه، 24 آذر 1395
بانو...مباد
بانوترین! مبادا که تنها گذاری‌ام در ازدحام شهر به خود واگذاری‌ام جاری است جای پای حضورت، ولی مباد چشم انتظار مژدۀ شن‌ها گذاری‌ام می‌ترسم از تزاحم...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
بال خیمه
پردۀ خیمه را نزن بالا... من برای رباب می‌ترسم لرزه بر کائنات افتاده، من از این اضطراب می‌ترسم من چه‌ام می‌شود خداوندا... زانوانم چرا چنین سست‌اند...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
باغ، سرمست و رها سرو و صنوبر در باد
باغ، سرمست و رها سرو و صنوبر در باد ای خوشا رقص درختان تناور در باد ای خوشا رقص جنون، هلهله درآتش و خون پیرهن چاک و غزل خوان و شناور در باد
چهارشنبه، 24 آذر 1395
باغ دامن
چنان خون می‌چکد از رنگ و روی دامن بانو! که گل شرمش می‌آید از گل پیراهنت بانو! بگو بر چهره‌ات خون کدامین لاله پاشیده؟ چه پاییزی گذر کرده ز باغ...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
باران در باد
می‌دود اسبی با یال پریشان در باد پشت زین خشم دگر داد توفان در باد مرد اگر داد زند صاعقه آسا اینک از تب حنجره‌اش سوز میدان در باد تیغ اگر در کف...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
باد
باد ته مانده‌ی لبخندها را جارو می‌زند و ترک می‌پاشد بر بستر لب‌هایی که تا خدا امتداد دارند فصل بارش کلاغ‌هاست و عنکبوت‌هایی که پروانه‌ها را
چهارشنبه، 24 آذر 1395
باب الحوائج
ای آبروی عالم جان خاک پای تو ای کرده جان به دوست فدا، جان فدای تو عقل بشر چگونه به گرد رهت رسد ای ماورای خلوت افلاک، جای تو کونین نیست قیمت یک...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
با کاروان نیزه
می‌آیم از رهی که خطرها در او گم است از هفت منزلی که سفرها در او گم است از لابه لای آتش و خون جمع کرده‌‎ام اوراق مقتلی که خبرها در او گم است
چهارشنبه، 24 آذر 1395
این بار آسمان آن‌قدر نبارید
این بار آسمان آن‌قدر نبارید تا کشتی بالا بگیرد حتماً آن‌قدر هم نه که عطش فرو بنشیند این نوح که پسر کافری هم نداشت خدا برایش گوسفندی نفرستاد
چهارشنبه، 24 آذر 1395