نقش قدرتهای سیاسی در گسترش اختلافات مذهبی

میزان آسیب پذیری قدرت های سیاسی از مذهب و همچنین انگیزه های تضعیف یا تقویت مذاهب توسط قدرت های سیاسی، موضوع بحث در نوشتار حاضر است که پس از بیان مقدمه ای درون دینی مشتمل بر ضرورت اتحاد مذهبی و تبیین معادله...
شنبه، 22 آذر 1399
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سهیلا قصیل زاده
موارد بیشتر برای شما
نقش قدرتهای سیاسی در گسترش اختلافات مذهبی
تردیدی نیست که مفهوم مذهب ( مذهب به معنی روش و طریقه و همچنین به معنی شعبه ای از دین است)(1) از مفاهیمی است که در شمار «نگرانی های امنیتی» دولت های سکولار قرار دارد. در دولت ها و حکومت های غیر سکولار نیز، «مذهب» حاوی بیم و امید است. وجود چنین ظرفیتی در مذهب موجب می گردد که از آن به مثابه یکی از موضوعات اساسی ای نام که قدرت های سیاسی برای اعمال فشار به واحدهای سیاسی رقیب، از آن بهره گیرند .
 
یکی از کارهای ویژه دولت و حکومت (با تلقی مفهوم امروزی آن)، شناخت، تحلیل و بررسی نیروهای گریز از مرکز در جامعه برای حفظ و تداوم امنیت ملی است و بدون شک، در ادبیات سیاسی و امنیتی دولت های سکولار، از حامیان متعصب مذاهب به عنوان نیروهای واگرا و گریز از مرکز، یاد می شود.
 
همگرایی یا واگرایی حامیان مذاهب به ویژه مذاهبی که دارای پیروان فراوانی هستند، می تواند نقش تعیین کننده ای در تفرقه یا اتحاد ملی ایفا کند و به همین اندازه نیز می تواند ابزار تضعیف یا تقویت قدرت های سیاسی باشد. بدین سان قدرت های سیاسی- اعم از«حکومت های مرکزی»، «احزاب سیاسی»، «قدرت های منطقه ای و همجوار» و «قدرت های استعماری» - هر یک با اهداف مختلف، نقش تعیین کننده ای در ایجاد شکاف بین پیروان مذاهب خواهند داشت. میزان آسیب پذیری قدرت های سیاسی از مذهب و همچنین انگیزه های تضعیف یا تقویت مذاهب توسط قدرت های سیاسی، موضوع بحث در نوشتار حاضر است که پس از بیان مقدمه ای درون دینی مشتمل بر ضرورت اتحاد مذهبی و تبیین معادله تناظر مذهب - قدرت در حوزه سیاست؛ بدان خواهیم پرداخت.

نقش قدرتهای سیاسی در گسترش اختلافات مذهبی
 

ضرورت اتحاد مذهبی

اختلاف مذهبی به هر شکل و به وسیله هر عاملی که ایجاد گردد در بسیاری از موارد به نزاعها و جنگ های ویرانگری تبدیل شده اند و بعضا به شکل گیری قدرت های سیاسی تازهای منجر شده اند، در ویرانگرترین مورد به زوال و نابودی یک تمدن انجامیده است. عدم توفیق مذهب یهود در گسترش آن و عدم توفیق مسلمانان در جهانی ساختن دین اسلام به شکل ملموس محصول نزاع های درون دینی در قرون اولیه ظهور اسلام است. در تداوم همین منازعات بود که قدرت دنیای اسلام رو به ضعف نهاده، تمدن نو پای اسلامی یا ((عصر زرین اسلامی)) به ورطه نابودی افتاد.
 
بنابراین همان گونه که «وحدت مذهبی» از نعمت های بزرگ و مایه تعالی پیروان دین است؛ « تفرقه و تشتت» نیز به همان مقدار، عامل نابودی و ضعف آنان خواهد بود. در نصوص دینی ما نیز اهتمام فراوانی به موضوع اتحاد کلمه و هم صدایی پیروان مذاهب شده است، از جمله در قرآن کریم خطاب به مسلمانان توصیه شده است:
 
«همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید، و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهای شما، الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید. و شما بر لب حفره ای از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد ...»(2) و در این آیه کریمه از ((الفت میان قلوب)) و ((اعتصام بحبل الله)) دو بار با عنوان ((نعمت)) یاد شده و نتیجه این نعمت را ایجاد ((اخوت و برادری)) و نجات از قرار گرفتن در لبه ((پرتگاه آتش)) یاد کرده است. در مقابل، خداوند متعال، تنازع و اختلاف را مایه تضعیف قوا و ایجاد کسالت و ضعف بیان می کند.
 
«وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ»(3) «و (فرمان خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید و نزاع و کشمکش) نکنید که سست شوید، و قدرت و شوکت شما از میان برود»؛ همچنین سوره انعام : « إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کَانُوا شِیَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ»(4) «کسانی که آیین خود را پراکنده ساختند، و به دسته های گوناگون ((و مذاهب مختلف)) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه ای با آنها نداری، سر و کار آنها تنها با خداست؛ سپس خدا آنها را از آنچه انجام می دادند با خبر می کند.»
 
حضرت علی (علیه السلام) نیز در خطبه قاصعه در بیان عوامل پیروزی و شکست امتها، دو عامل تفرقه و اتحاد را مورد تأکید قرار می دهند. «و آنگاه که در احوال پیشینیان می اندیشید، کاری را برگزینید که مایه عزت و سربلندی آنان شد و دشمنان را از سر راهشان کنار زد و سلامت و عافیت زندگی آنان را فراهم آورد و نعمت در اختیارشان نهاد و پیوند کرامت آنان را استوار و از تفرقه برکنارشان ساخت. این ها به سبب آن است که آنان از تفرقه دوری نمودند و بر همدلی با یکدیگر پایداری کردند و یکدیگر را به آن فراخواندند و سفارش نمودند. و بپرهیزید از هر چیزی که ستون فقراتشان را در هم شکست و نیروهایشان را تحلیل برد از کینه یکدیگر در دل داشتن و بذر نفاق و دشمنی در سینه کاشتن و از هم بریدن و دست از پاری یکدیگر کشیدن»(5)
 
حضرت امام على (علیه السلام) در بخش های مختلف خطبه قاصعه با توجه دادن مردم به سرگذشت امت های پیشین و تفکر در خوب و بد اعمال آنها، مردم را به عبرت آموزی در علل ضعف و یا تعالی آنان فرا می خواند و در پی آن به دو عامل ((تفرقه)) و ((اتحاد)) به عنوان عوامل اصلی تعالی و سقوط نظام های سیاسی و اجتماعی امم سابق اشاره می کند.
 
در احوال مؤمنان پیشین بیندیشید که چه سان در حال آزمون و ابتلا بودند. آیا دشواری هایشان از همه مردمان بیشتر نبود؟ آیا بیش تر از همه، در رنج نبودند؟ آیا روزگار برایشان سخت تر از همه مردم دنیا نمی گذشت؟ فرعونها آنان را برده خویش کردند و به رنج و شکنجه سخت افکندند. تلخیها را جرعه جرعه در کامشان ریختند .... شما بنگرید که این مردم هنگامی که با یکدیگر متحد بودند خواسته هایشان یکی، دل و دیدگانشان به یک سو نظاره گر و تصمیم هایشان یکی بود. آیا وقتی چنین بودند در زمین سروری و آقایی نداشتند و بر جهانیان حکومت نمی کردند؟ و نیز بنگردید به سرانجام کارشان که به چه حالی افتادند وقتی که میان آنان تفرقه حاکم شد و همدلی آنان به پراکندگی و وحدت کلمه به اختلاف و جدایی دلها بدل گشت و گروه گروه شدند و به نبرد با هم پرداختند. در این هنگام، خداوند جامه کرامت را از اندامشان بیرون آورد و نعمت فراوانش را از آنان گرفت و داستان های زندگی آنان در میان شما باقی ماند تا مایه عبرت عبرت گیرندگان باشد».(6)

نقش قدرتهای سیاسی در گسترش اختلافات مذهبی
 

اضمحلال و نابودی قوم یهود

نابودی و اضمحلال قوم یهود و فرزندان اسحاق و یعقوب در کلام حضرت علی (علیه السلام) در خطبه قاصعه محصول تفرقه و جدایی میان پیروان دین یهود بیان شده است که در پی آن حکومت و سلطه کسراها و قیصرها بر آنان میسر شد. قوم یهود در سایه حکومت اکاسره وقیاصره به حدی از ذلت و خواری و درماندگی افتادند که: «این چنین حالشان پریشان و نیرویشان پراکنده و نفراتشان جدا از هم بود، گرفتار بلایی بزرگ و جهالتی انبوه، دخترانشان را زنده در گور می کردند، بت ها را می پرستیدند، از خویشان بریده و به غارت یکدیگر پرداختند».(7)
 
سپس حضرت به بیان نعمت بزرگ الهی یعنی بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اشاره کرده که در سایه دعوت او : «...دل های آنان را الفت بخشید ... امور زندگانی آنان در سایه حکومتی نیرومند شکل گرفت... و کارهایشان در بلندای حکومتی استوار، سهل و هموار گشت. آنان بر جهانیان حاکم گشتند و پادشاهان عزل و بر کنار شدند. امور کسانی را به دست گرفتند که پیش تر آنان، صاحب اختیارشان بودند و بر کسانی حکم راندند که در گذشته، آنان بر ایشان حکمرانی می کردند. نه کسی توان در هم شکستن آنان را داشت و نه جرأت مبارزه علیه ایشان».(8)
 
به این ترتیب در بیان امیر المومنین (علیه السلام) ، هرجا که بلای الهی تفرقه، دامنگیر افرادی شد، آنان تحت سیطره قدرت حاکمان زورگو قرار گرفته، به انواع گرافتاریها دچار آمدند و آن جا که اتحاد و همدلی حاکم شد؛ نعمت ازرشمند ((ظل سلطان قاهر)) و ((کنف عز غالب)) نصیبشان گردید.
 

تناظر مذهب - قدرت در حوزه سیاست

در بیانات حضرت على (علیه السلام) در خطبه قاصعه، معادله کلی «رابط دو جانبه وحدت و انسجام با قدرتمندی و تعالی حکومت ها» از یک طرف و « رابطه دو جانبه تفرقه و تشتت با ضعف و زوال» از طرف دیگر، استنباط می شود.
 
در پس این رابطه می توان نوعی تناظر» را میان «مذهب» و «قدرت های سیاسی» مشاهده نمود. وجوه نزاع مذهب و قدرت و همچنین کیفیت تناظر این دو و سرانجام آن را در قالب دو مقدمه و یک نتیجه پی می گیریم.
 

مقدمه اول

مذهب و قدرت در تنازع با یکدیگر (چه با نیت بقای حکومت و قدرت و چه با نیت حاکمیت آموزه های مذهبی) سعی در نفی دیگری دارند. باید توجه داشت که این معادله، عمدتا در حکومت های سکولار اتفاق می افتد؛ چرا که در حکومت های دینی یا مبتنی بر آموزه های دین، روابط قدرت و حکومت، تابع دانش برگرفته از دین است. البته قابل انکار نیست که بخشی از نزاعها و اختلافات مذهبی در سطح دنیا، زاییده رقابت های قدرت بین پیروان دروغین مذاهب است .
 
نیز باید توجه داشت که اتحاد مذهبی و ثبات قدرت سیاسی، رابطه دوجانبه ای با یکدیگر دارند، از یک طرف گسترش اختلافات مذهبی در یک واحد سیاسی موجب تضعیف قوای قدرت سیاسی می شود، و از طرف دیگر گسترش مشروعیت و مقبولیت سیاسی حکومت مبتنی بر ایجاد وحدت مذهبی است و بالتبع رشد علمی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و نظامی آن نیز در گرو کاهش تنش های مذهبی و ایجاد وفاق دینی است.
 
اما تردیدی نیست که از دیرباز تنش های جدی میان قدرت های سیاسی و مذاهب وجود داشته است. در برخی موارد حکومت ها به دلایل مختلف از جمله حفظ امنیت و یکدستی سیاسی با اقلیت های مذهبی و حتی مذاهب عمده ای که داعیه سیاسی داشته اند، برخورد خشونت آمیز و سرکوب گری داشته اند و در برخی موارد نیز پیروان مذاهب برای کسب قدرت سیاسی و سلطه بر دیگر مذاهب، با حکومت مرکزی به نزاع پرداختند، مانند: مبارزات حسن صباح در قلعه الموت. اما این که در فرود و فرازهای این تناظر، مذهب یا قدرت، کدام یک بر دیگری چیره خواهند شد به عواملی چند بستگی دارد که از جمله مهمترین آنها عبارتند از :
 
١. میزان حمایت و تصلب پیروان مذاهب در ساختارهای فرهنگی آموزه های دین خود
۲. میزان داعیه سیاسی مذاهب.
٣. میزان اقتدار حکومت مرکزی.
۴. میزان رشد و توسعه اقتصادی منطقه سکونت اقلیت های مذهبی.
۵. میزان حمایت های خارجی و جریانات داخلی از قدرت یا اقلیت های مذهبی.
6. جمعیت تابع مذهب در یک کشور بخشی از ملیت مذهبی بزرگتری باشند که در کشورهای همجوار، دولت تشکیل داده اند.
۷. میزان بهره مذاهب از تاریخ، فرهنگ، تمدن غنی و مشاهیر و اسطوره های علمی و دینی.
۸. میزان نفوذ و یا حضور پیروان مذاهب در پیکره دولت .
9. توزیع برابر کالا و خدمات توسط دولت بین پیروان مذاهب مختلف.
۱۰. تفاوت های نژادی میان پیروان مذاهب مختلف.
 
استخراج و شناخت این عوامل در رابطه مذهب - قدرت، کمک شایانی هم در تحلیل و بررسی جامعه شناختی تناظر مذهب - قدرت و هم در تشدید و یا تضعیف این عوامل برای نیل به اتحاد مذهبی و وحدت سیاسی خواهد بود.
 
ناگفته نماند که تنها در یک صورت، میان مذهب و قدرت نسبت «تکامل» برقرار است و آن، زمانی است که قدرت، منشأ مذهبی داشته باشد یا به عبارتی دیگر، متولیان امور مذهب در رأس قدرت قرار داشته باشند. تنها در این صورت، مذهب و قدرت به دنبال تکامل و اعتلای یکدیگرند.
 

مقدمه دوم

همان گونه که تفرقه یک آفت برای قدرت و سیاست است، یک فرصت مغتنم برای قدرت های سیاسی برای اعمال فشار به واحدهای سیاسی رقیب به شمار می رود. در میان همه عناصری که موجب یکدستی و تک صدایی افرد یک جامعه می شود، مذهب نقش برجسته تری دارد. عامل مذهب به دلیل کارکردهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی، نقش عمده ای در تولید وحدت سیاسی ایفا می کند. از همین رو مذهب بیش از سایر عناصر وحدت آفرین در تعدیل موازنه قدرت، مورد توجه قدرتهای سیاسی قرار می گیرد. ایجاد تفرقه و شکاف میان پیروان مذاهب مختلف توسط قدرت های سیاسی به طور آشکار در چهار سطح و البته با انگیزه های متعدد تحقق می یابد.

نقش قدرتهای سیاسی در گسترش اختلافات مذهبی
 

احزاب سیاسی

بخش اعظم پیروان مذاهب، تمایلی به جدایی از پیکره اصلی مذهب خود ندارند و همچنین بخش اعظم ناامنی ها و مشکلات ناشی از تعدد مذاهب، منحصر در آشوب ها و شورشهای موقت قبیله ای است که خطری جدی علیه اصول و آموزهای بنیادین مذهب، تلقی نمی گردد. آنچه که در منازعات مذهبی اهمیت فراوان دارد، ادعاهای خود مختاری و استقلال دینی برخی از پیروان مذاهب است که ضربه غیر قابل برگشتی بر پیکره دین وارد می سازد. این امر، زمانی اهمیت خود را نشان می دهد که دست های نامرئی احزاب سیاسی در تشدید این شکاف احساس شود.
 
برخی از احزاب (البته در کشورهایی که عمدتا در معرض آسیب های دینی و مذهبی قرار دارند)، با برجسته سازی تمایزهای مذهبی، به دنبال دستیابی به منافع حزبی و گروهی هستند. حتی اگر این منافع در تضاد با منافع عموم پیروان دین یا حکومت متبوع آنان باشد. این فرایند، زمانی تشدید می شود که احزاب سیاسی خود زاییده منازعات مذهبی باشند؛ چون احزابی از این دست برای رسیدن به اهداف حزبی و مذهبی خود، بر احساسات و ساخت و بافت های دینی و مذهبی مورد نظر، اصرار بیشتری دارند و از این رو دامنه شکاف خرده مذاهب را از پیکره اصلی دین و مذهب گسترش می دهند. برخی از احزاب بنیادگرا و جنبش های سلفی در برخی کشورهای اسلامی از عوامل اصلی گسترش شکاف های مذهبی در کشورهای اسلامی به شمار می روند.(مانند: القاعده و اکثر احزاب سیاسی مذهبی کشور پاکستان)
 

حکومت های منطقه ای و همجوار

قدرت های سیاسی منطقه ای و همجوار نیز به دلایل مختلف از جمله اختلافات نژادی و ادعاهای نژادپرستانه، تمایزهای قومیتی، اختلافات مرزی و تغییر معادله قدرت منطقه ای، میل به فعال نگه داشتن آتشفشان انگیزه های واگرایی مذاهب یا ایجاد تفرقه و شکاف بین پیروان مذاهب در حکومت های دیگر دارند. حکومت های همجوار با حمایت و تحریک اقلیت های قومی و مذهبی سرزمین مجاور ادعاهای استقلال و خودمختاری این اقوام و مذاهب را تشدید می کنند. تمایلات واگرایی اقلیت های قومی و مذهبی شمال شرق ایران (ترکمن های سنی مذهب) غرب (کردها) و جنوب (بلوچها) در دوره های تاریخی خاص، محصول تفرقه افکنی های حکومت های همجوار بوده است.
 

استبداد داخلی

گرچه وحدت از هر نوع آن شرط بقای حاکمیت های سیاسی است ولی چه در پیدایش قدرت و چه در تداوم آن، حکومت های خودکامه و استبدادی از سیاست تفرقه افکنی بهره می گیرند؛ چون حکومت های استبدادی همواره از نگاه شهروندان حکومتی نامطلوب تلقی می شوند، و در نتیجه در مقابل آن مقاومت می کنند، از همین رو حکام مستبد همواره از تک صدایی و وحدت افراد جامعه واهمه دارند. این وحدت ممکن است در نژاد، زبان، قومیت ویا مذهب، تجلی یابد. حکومت های استبدادی با ایجاد شکاف میان این عناصر وحدت بخش، دست به مهار قدرت آنان می زنند. اوج مهار قدرت و تفرقه افکنی، زمانی است که مذهب متبوع شهروندان، دارای ماهیت و داعیه های سیاسی باشد. هم اکنون در برخی از کشورهای اسلامی علی رغم این که اکثریت مذهبی آن کشور سهمی از قدرت ندارند اما حکومت اقلیت در صدد ایجاد شکاف بین صفوف اکثریت مذهبی و برهم زدن توازن جمعیت دینی به نفع اقلیت هاست.(مانند: سیاست اخیر برخی از کشورهای جنوب خلیج فارس)
 
سیاست خشونت و سرکوب علیه مذاهب گرچه برای کوتاه مدت شعله های مقاومت را خاموش و در زیر خاکستر نگه می دارد، اما ستمی ملی و تاریخی علیه مردم یک سرزمین تلقی می شود و خاطره آن فراموش شدنی نیست؛ چون بحران های قومی و مذهبی، بحرانهای تاریخی و غیر قابل برگشتند. ایجاد ستم ملی و وارد ساختن زخم تاریخی و ریشه دار به یک مذهب، تهدیدی دائمی علیه امنیت و اقتدار دراز مدت حکومت، تلقی می شود. غافل از این که اقتدار حکومت را عمدتا باید در مؤلفه های سیاسی، امنیتی، فرهنگی، توسعه اقتصادی، میزان مشروعیت و پرستیژ بین المللی تعبیر نمود. هر اندازه حکومت های محلی در حفظ و ارتقای این مؤلفه ها موفق تر باشند سهم بیشتری از مشارکت مذاهب مختلف در سیستم سیاسی، قابل پیش بینی است. از طرف دیگر، میزان وفاداری پیروان مذاهب به دولت، بستگی به میزان تسامح و تساهل دولت در قبال مذاهب دارد و پیروان مذاهب نیز با همین معیار به ساماندهی قوای خود برای مواجهه با دولت می پردازند.

نقش قدرتهای سیاسی در گسترش اختلافات مذهبی
 

قدرت های استعماری

در میان همه عوامل تفرقه افکن، استفاده بیگانگان از عامل تفرقه مذهبی و سیاسی کردن آن به عنوان یک سلاح روانی برای فشار به دولت های متبوع، مهم ترین عامل واگرایی و تشتت مذاهب به شمار می رود. به ویژه در طول چهار قرن اخیر شکاف بین مذاهب مهم ترین حربه قدرت های استعماری برای ایجاد تفرقه بین ملت ها و رسیدن به اهداف استعماری بوده است. استعمار به ویژه در جوامعی که ناروایی ها و نابرابری های اقتصادی و اجتماعی وجود داشته باشد با ارائه آگاهی های مورد نظر خود از طریق احزاب وابسته و تبلیغات گسترده، زمینه عمل سیاسی توسط پیروان مذاهب، علیه دولت مرکزی و در پی آن ضعف و افول قدرت های محلی و منطقه ای را برای نفوذ و چپاول هرچه بیشتر فراهم می سازد. ایجاد انحراف در جریان دین به منظور ظهور و بروز فرق ضاله مخالف با جریان اصلی دین و نابودی صفوف واحد پیروان ادیان و مذاهب، از شگردهای قدرت های سلطه جو برای غلبه بر بازار و سرمایه ملت ها است. بنابراین قدرت های سیاسی استعماری با هدف چپاول ملتها و اجرای سیاست تضعیف قدرت های محلی و منطقه ای، موجب ایجاد شکاف بین پیروان مذاهب می شود .
 
از طرف دیگر نیز قدرت های استعماری در راستای اهداف سلطه جویانه با سیاست ایجاد تفرقه میان مذاهب، دست به تضعیف دولت های محلی می زنند. از این رو بیشترین تحرکات جدایی طلبانه و آشوب هایی که جنبه مذهبی و اعتقادی دارد در حکومت های ضعیف صورت می گیرد. اگر یک دولت از مهار درگیری های قومی و مذهبی ناتوان باشد بی تردید شعله های اختلافات مذهبی روز به روز گسترده تر شده، بخش های وسیعی از یک سرزمین را در بر می گیرد. بلکه شعله این آتش، دامنگیر پیروان آن مذهب در سرزمین های مجاور نیز خواهد شد. عمده اختلافات ناشی از بی اعتمادی در میان کشورهای اسلامی، محصول تلاش های قدرت های استعماری به ویژه انگلیس بعد از جنگ های صلیبی تاکنون است .
 

نتیجه

با بیان دو مقدمه فوق این نتیجه به دست می آید که «بخش عمده اختلافات مذهبی ناشی از تناظر مذهب و قدرت های سیاسی است» اهداف و سیاست های هر یک از قدرت های مذکور که نتیجه محتوم همه آنها تفرقه مذهبی است به صورت زیر است:
 
نقش قدرتهای سیاسی در گسترش اختلافات مذهبی
 
باید توجه داشت که معادله فوق به این معنا نیست که لزوما تمامی اهداف و سیاستهای قدرت های سیاسی (اعم از احزاب، حکومتهای همجوار، حکومت های استبدادی و قدرت های استعماری) به تفرقه و اختلاف مذهبی ختم می گردد. بلکه به این معناست که ایجاد تفرقه و شکاف مذهبی از ناحیه قدرتهای سیاسی همان گونه که در ادامه به مستندات تاریخی آن اشاره می شود، منحصر در معادل فوق است.
 
پیش تر بیان شد که در میان عوامل اختلاف برانگیز در میان مذاهب، استعمار و امپریالیزم، نقش تأثیرگذارتری ایفا می کنند. بدین منظور در ادامه بحث، مصادیق عینی معادله رابطه دو جانبه قدرت های استعماری - تفرقه مذهبی و نقش گسترده امپریالیزم در تفرقه افکنی را از باب نمونه در بحث تطبیقی تفرقه مذهبی در جهان اسلام، پی خواهیم گرفت.
 

بحث تطبیقی تفرقه در جهان اسلام

عامل تفرقه و تشتت مذهبی در قرون اولیه تاریخ اسلام عمدتا ناشی از مناظرات و رهیافت های علمی در حوزه علوم فلسفی و کلامی بود. مباحثی حول امامت، خلافت، جبر و اختیار، تفویض، حدوث و قدم کلام خدا، توسل به اولیا، زیارت، شفاعت و... به ایجاد گرایش ها و فرقه های کلامی و فقهی متعددی در داخل جهان اسلام دامن زد. از این رو گرچه در حوزه علوم و فرهنگ، عصر طلایی دوره اسلامی در دنیای اسلام رقم خورد، ولی منازعات قدرت که عمدتا محصول رقابت های فلسفی و کلامی بود عملا مسلمانان را به سمت و سوی سقوط و ضعف هدایت می کرد تا این که سرانجام به حمله مغول و سقوط خلافت اسلامی ختم شد.
 
پس از آن و با آغاز قدرت یابی مجدد مسلمانان این بار توسط ترکان عثمانی) و زمزمه های بیداری غرب مسیحی، اولین تعاملات اسلام و غرب پدید آمد، متأسفانه این اولین تعامل بین اسلام و غرب در غالب جنگ های صلیبی آغاز شد و موجب گردید دشمنی ریشه دار در رابطه اسلام و مسیحت حاکم گردد و قرنهای متمادی بر ارتباط پیروان این دو دین بزرگ سایه افکند. بدین سان، روح صلیبی به عنوان وجه برجسته تفکر غرب مسیحی در ضدیت با دنیای اسلام شکل گرفت. در پس این ارتباط، نقاط عطف مهمی در تاریخ اسلام و قدرت های اسلامی مشاهده می شود که متأثر از جریان جنگ های صلیبی و به قصد تفوق غرب مسیحی بر شرق اسلامی رقم خورد.
 
تفرقه در دنیای اسلام در عصر مثلث قدرتهای عثمانی، صفوی و هند، شکست تلاش های وحدت گرایانه «سید جمال الدین اسد آبادی» در عصر اصلاحات دینی و شکاف بین اجزای دنیای اسلام در عصر استعمار نوین به عنوان سه نمونه تطبیقی تفرقه در جهان اسلام و متأثر از جریان صلیبی و روحیه استعماری غرب است که به آن اشاره می کنیم.

نقش قدرتهای سیاسی در گسترش اختلافات مذهبی
 

تقریب و تفرقه در مثلث قدرت جهان اسلام در عصر صفوی

حد فاصل قرن نهم تا یازدهم هجری مصادف با زمان حکومت صفویه در ایران، خلافت عثمانی در غرب جهان اسلام و امپراتوری هند در شرق دنیای اسلام، دوران اوج قدرت سیاسی جهان اسلام پس از سقوط بغداد در حمله مغول به شمار می آید. اما به دلیل عدم هماهنگی های مذهبی و سیاسی بین این سه محور قدرت جهان اسلام و بروز منازعات متعدد مذهبی و سرزمینی به ویژه بین ایران و عثمانی، زمینه تضعیف تدریجی این قدرت های نو پا فراهم گردید و بهترین بهره به نفع اروپای مسیحی برده شد. پیشرفت و اقتدار مسلمانان درسایه مثلث قدرت عثمانی، صفوی و هندی، اروپای مسیحی را به فکر تشدید ضدیت با اسلام و جدا نمودن مسلمانان از یکدیگر انداخت. آنان با مطالعه مذاهب و فرق اسلامی افرادی را در قالب های تاجر، محقق و یا مکتشف به بلاد اسلامی رهسپار کردند. مأموریت اصلی این افراد، مطالعه مذاهب مختلف و در صورت لزوم ایجاد انحرافات و حتی تولید آیین های جدید در مناطق اسلامی بود؛ از جمله قادیانی گری، بهائیت و وهابیت.(9) فرقه وهابیت که با ظرافت خاصی طراحی شده بود، هنوز پس از دو قرن، مهم ترین جریان بنیادگرایی، تکفیری و سلفی گری در داخل جهان اسلام تلقی می گردد و هنوز مستقیم یا غیر مستقیم بر آورنده اهداف غرب است. جریان وهابیت با مخالفت با همه مذاهب و فرق اسلامی و کافر دانستن همه مسلمانان غیر از حنبلی (10) اولین و مهم ترین آسیب سیاسی و اعتقادی را بر پیکر حکومت عثمانی وارد ساخت. نتیجه این اقدامات، کشتارها و قتل عام های وسیع و جنگ چالدران به نام شیعه و سنی بین ایران و عثمانی بود .
 
اروپای مسیحی در این دوران با ایجاد پیوندهای مختلف با ایران از یک طرف و هند از طرف دیگر، زمینه بی اعتمادی این دو امپراتوری از یک سو و نزاع آنها با امپراتوری عثمانی را از سوی دیگر رقم زد. این درگیری ها به درهم شکستن امپراتوری صفوی در نیمه قرن دوازده و در پی آن حمله نادرشاه به هند و فراهم شدن زمینه نابودی حکومت اسلامی در هند و تسلط انگلستان انجامید. خلافت عثمانی که قدرتش بعدها توسط مسیحیان رو به ضعف و زوال رفت نقش مهمی در سقوط حکومت صفوی ایفا کرد.
 
نادر شاه در اولین گام پس از توسعه حوزه اقتدار حکومتی خود، هیات آشتی به سمت حکومت عثمانی اعزام داشت و با اعلام این که اختلافات موجود بین شیعه و سنی محصول القائات شاه اسماعیل صفوی است، بیان داشت که: «ایرانیان دست از سب و لعن برداشته اند و از وی (خلیفه عثمانی) خواست که مذهب جعفری را به عنوان رکن پنجم مذاهب اسلامی به رسمیت بشناسد و در کعبه در رکن شافعی شریک باشند.»(11) اما فضای بی اعتمادی که توسط غرب بین ایران و عثمانی ایجاد شده بود، موجب گردید تا این فرصت تاریخی برای نزدیکی مذاهب اسلامی از بین برود.

نقش قدرتهای سیاسی در گسترش اختلافات مذهبی
 

عصر اصلاحات دینی _ تلاش های سید جمال (1254 - 1314)

موج اصلاح طلبی دینی در تداوم گسترش همه جانبه وجوه فرهنگی، نظامی، اجتماعی، سیاسی و مذهبی غرب در سرزمین های اسلامی و برای مقابله با آن شکل گرفت. اصلاح طلبی دینی حول سه محور اساسی پدید آمد:
 
١- زدودن خرافات و بدعت ها از عقاید مسلمین و بازگشت به اسلام اصیل و اولیه.
۲- هماهنگ نمودن آموزه های دین اسلام با عقل و مقتضیات زمان.
3- غرب ستیزی و ایجاد وحدت و یکپارچگی مسلمانان در مقابل استعمار.(12)
 
مرکز ثقل اندیشه و عمل سید جمال، محمد عبده، کواکبی و بعدها اقبال لاهوری و... در راستای احیای تفکر دینی و اصلاح و پاکسازی عقاید مسلمانان از انحرافات بود. سید جمال الدین اسد آبادی مانند سایر اندیشمندان عصر اصلاحات دینی، به عامل استبداد داخلی و استعمار خارجی در زوال امت اسلامی تأکید دارد. وی در کنار این دو عامل به:
 
۱- ترک فضایل اخلاقی.
۲- فاصله گرفتن از اسلام اصیل و نفوذ خرافات و بدعتها در عقاید مسلمین.
3- قومیت گرایی.
۴- عقید؛ بدون عمل و مسأله نفاق و قطع رابطه و عدم همکاری میان علما و زمامداران و مسلمین بلاد.
۵- جدایی دین از سیاست و تبدیل خلافت به سلطنت.
۶- فرقه سازی و فرقه گرایی.
۷- جهل و بی خبری و عقب ماندگی در علوم و فنون ،(13) اشاره دارد.
 
 سید جمال بر این اعتقاد بود که: «دولت های مقتدر سقوط نکرده اند و از بین نرفتند مگر با دخول بیگانگان به آن کشورها و گماردن آنان برای کارهای مهم ممکن؛ زیرا در تاریخ همه دولت های منقرض شده آثاری از دخالت بیگانگان به چشم می خورد»(14)
 
سید جمال با سفر به مصر، افغانستان و شهرهای مسلمان نشین هند از رنج و فلاکت و درماندگی مردم این مناطق به شدت متأثر شده و بنای اتحاد اسلامی و مبارزه با استعمار را بنا نهاد. در این راستا وی سفرهای متعددی به ایران، عربستان، فرانسه، انگلستان و سرانجام ترکیه که تحت حاکمیت خلیفه عثمانی بود داشت و با انتشار مجله ها و ارسال نامه های متعدد به حاکمان و علمای بلاد اسلامی از ضرورت اتحاد مسلمانان و تمرکز قدرت سیاسی اسلام و مبارزه با استعمار انگلیس، فرانسه و روسیه سخن گفت. بدین ترتیب، سیدجمال الدین اسدآبادی اولین و بزرگ ترین منادی تقریب و اتحاد اسلامی است که تلاش های بی وقفه ای در تحقق این هدف انجام داده است.
 
اما علی رغم تلاش های سید جمال و حمایت های خلیفه وقت عثمانی سلطان عبدالحمید دوم)؛ در مقابل، جنگ های محمدعلی پاشا، ایجاد شورش های مقطعی در امپراتوری عثمانی، تحریک اقلیت های قومی و مذهبی برای جدایی طلبی از امپراتوری عثمانی و مواردی از این دست از تحریک های غرب به ویژه فرانسه، انگلیس، روسیه، آلمان و تا حدودی ایتالیا و اتریش بعد از کنگره وین تا قبل از جنگ اول جهانی به تقویت جریان ناسیونالیسم در امپراتوری عثمانی دامن زده شد، به ویژه در مورد سوریه و لبنان که دارای اقلیت های مذهبی متعددی بودند از حربه تفرقه مذهبی بهره بردند تا این که از درون، این امپراتوری عظیم را به سرحد بیماری رسانده و در پایان جنگ، پاره های این امپراتوری را تحت سلطه یا قیومیت خود در آوردند. پس از سقوط امپراتوری عثمانی، عملا کوشش های تقریبی سیدجمال بی نتیجه ماند و با شکل گیری حکومت های جدید در غرب جهان اسلام، پروندهی تقریب تا سالیان دراز مختومه اعلام شد. از آن پس، پان ترکسیم به جای پان اسلامیسم، وجه مسلط تفکر پایتخت امپراتوری عثمانی قرار گرفت.

نقش قدرتهای سیاسی در گسترش اختلافات مذهبی
 

عصر استعمار نوین بنیان نظری تفرقه

سیاست معروف «تفرقه بینداز و حکومت کن»، چندان آشناست که به تحلیل و بررسی نظریات مختلف مربوط به آن، نیاز نیست. از دیرباز چه در عمل و چه در اندیشه، ایجاد شکاف میان صفوف واحد دینی و قومی از سیاست های قدرت های استعماری بوده است. گرچه کشور انگلستان بیشترین سهم را در تفرقه ملت های ضعیف داشته و به فرموده مقام معظم رهبری:«متخصص این کار انگلیسی ها هستند و اختلاف افکنی بین شیعه و سنی را به آمریکایی ها یاد داده اند»(15) اما با غروب کردن آفتاب در امپراتوری بریتانیای کبیر روح صلیبی برگرفته از ضدیت غرب با اسلام در چهره قدرت نوپای تمدن غربی یعنی ایالات متحده آمریکا پدیدار شد. آمریکا به ویژه پس از فراغت از درگیری های جنگ سرد و تلاش در نگهداری کشورهای حوزه بلوک غرب از افتادن در ورطه ایدئولوژی کمونیستی، به احیای تفکر ضدیت با اسلام پرداخت. به همین منظور با طرح دکترین «نظم نوین جهانی» شیوۀ تازه ای برای سلطه بر منابع مالی و ایدئولوژیکی جهان در پی گرفت. این دکترین در بنیان نظری توسط کارگردانان پشت صحنه وزارت خارجه این کشور، حمایت و تقویت می شد. مهم ترین حامی نظری دکترین نظم نوین، تئوری «برخورد تمدن های ساموئل هانتینگتون است. هانتینگون این تئوری را برای بار اول در تابستان ۱۹۹۲ در فصلنامه «فارین افیروز» مطرح کرد و در پس آن مباحث و مناظرات نظرى حول این تئوری در داخل و خارج آمریکا در گرفت .
 
هانتینگتون در تئوری خود، بر این عقیده است که جنگ بزرگ بعدی، جنگ تمدنی یا برخورد تمدن هاست و نشانه ها و شواهد، حاکی از آن است که جوامع کنفوسیوسی شرق آسیا و جهان اسلام در یک طرف و تمدن غرب در طرف دیگر این منازعه قرار خواهند داشت. برای جلوگیری از این درگیری با تفوق تمدن غرب بر شبه تمدن اسلامی و کنفوسیوسی، هانتینگتون چند پیشنهاد به دستگاه های تصمیم گیر غرب ارائه می کند:
 
1. ایجاد هماهنگی بیشتر بین اعضای تمدن غربی.
۲. همکاری با تمدن های آمریکای لاتین و اروپای شرقی برای مقابله با گسترش تمدن اسلام و کنفوسیوس.
٣. جلوگیری از تبدیل منازعات محلی به جنگ های فراگیر.
۴. محدود ساختن قدرت های نظامی کشورهای اسلامی و کنفوسیوسی و حفظ برتری نظامی غرب در شرق آسیا و محاصره تمدن های اسلامی و کنفوسیوسی.
۵. بهره گیری غرب از اختلاف موجود بین تمدن های اسلامی و کنفوسیوسی و شدت بخشیدن به این اختلافات.
 
گرچه تبیین عناصر و اجزای تئوری برخورد تمدن ها در این مجال، امکان پذیر نیست اما همین مقدار در تحلیل پیامدهای این نظریه در دنیای اسلامی حائز اهمیت است که هنوز کمتر از ده سال از ارائه این نظریه نگذشته بود که در پس تحولات زنجیره ای، رئیس جمهور آمریکا از شروع جنگ های صلیبی» و «تقابل بین غرب و اسلام» (16)سخن به میان آورد و بعدها رسمة، قرآن به عنوان «کتاب تروریست ها» خوانده شد. بهره وری دنیای یهودیت از این تئوری و عمل آمریکا و غرب در راستای آن، خود ماجرای مفصل تری است که به احیای ایده «آرماگدون» و آخرین جنگ تمام خیر در برابر تمام شر» در اندیشه و عمل سیاسی صهیونیست انجامید.
 
برخی از حوادثی که در راستای دکترین نظم نوین جهانی و پس از تئوری هانتینگتون در منطقه خاورمیانه یا مرکز ثقل جهان اسلام اتفاق افتاد عبارتند از:
 
1. ماجرای قایق های تندرو در آب های خلیج فارس و شروع درگیری های مرزی بین ایران و امارات متحده عربی و دخالت های غرب به ویژه انگلیس و آمریکا در این ماجرا
٢. حمله کشورهای متحد غربی به عراق (جنگ خلیج فارس) و تضعیف این قدرت نوپا و در منطقه.
٣. تقویت گروه بنیادگرای القاعده و تولید مستقیم یا غیر مستقیم واقعه یازده سپتامبر.
4. تقویت، تجهیز و حمایت از گروههای تندرو در دنیای عرب و پاکستان.
۵. حمله به افغانستان و اشغال این کشور.
۶ . اتهام ایران به دخالت داشتن در قتل های اروپای غربی و ماجرای دادگاه میکونوس1376
۷. وقایع تیرماه ۱۳۷۸ در ایران.
۸. ایجاد پایگاه های مختلف در داخل جهان اسلام از یک طرف و ایجاد کمربند امنیتی بین کشورهای اسلامی و چین
9. حمله به عراق و تضعیف بیش از پیش آن و کاشتن بذر اختلاف عقیدتی میان اقوام و مذاهب این کشور که سالیانی بدون اختلاف زندگی کرده اند.
10. ایجاد واهمه میان کشورهای عربی و حوزه خلیج فارس از ایران در راستای بی اعتماد سازی.
۱۱. ارائه و پیگیری سیاست «تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه».
۱۲. تقسیم مشهود مسلمانان منطقه به شیعه و سنی و سعی در تکرار و تشدید مداوم این تمایز.
 
 این حوادث به وضوح بیانگر نقش تفرقه افکنانه استعمار نوین در میان کشورهای اسلامی است. در تداوم این سیاست، هاله ای از بحران از درون فضای سیاسی کشورهای اسلامی خاورمیانه را در بر گرفته و روز به روز به ناامنی ها و بی اعتمادی های متقابل میان این کشورها به ویژه بین دنیای غرب و ایران از یک سو و مسلمانان سنی مذهب با شیعیان از سوی دیگر، انجامیده است. پیامد کوتاه مدت این منازعه بعضا عبارتند از:
 
١- تشدید قتلها و درگیری های مذهبی در عراق و برخی دیگر از کشورهای خاورمیانه
۲- عدم حمایت دولتهای عرب از حزب الله در جنگ ۳۳ روزه.
٣- تمایل کشورهای عرب خاورمیانه به غرب (دوری از چین).
۴- تسهیل مراودات سیاسی اعراب با اسرائیل
۵- عدم حمایت جدی دولت های اسلامی منطقه از ایران در مسأله هسته ای.
۶- تغییر تراکم جمعیت مذهبی به نفع اقلیت سنی مذهب در برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس
۷- بروز نزاعهای متعدد با انگیزه های مذهبی در منطقه به ویژه جنگ اعراب با شیعیان یمن.
 
با وقوع این پیامدها، عین پیشنهادهای هانتینگتون در نظریه «برخورد تمدن ها»، گام به گام عملی شده و هدف نهایی آن را که ایجاد اختلاف و تضعیف تمدن اسلامی از درون و قطع ارتباط آن با تمدن کنفوسیوسی از بیرون بود تحقق بخشید .

نقش قدرتهای سیاسی در گسترش اختلافات مذهبی

استراتژی تقریب - الگوی جمهوری اسلامی ایران

در شیوه مدیریت عقیدتی حکومت های دارای مذاهب مختلف در سطح ملی سه الگو قابل بررسی و ارزیابی است.
 
1- الگوی حکومت مذهب مسلط؛ که به معنی تسلط پیروان مذهب خاصی در اداره حکومت بر پیروان دیگر مذاهب است. (مانند نمونه عراق قبل از اشغال) در این الگو علی رغم اینکه پیروان مذاهب تحت سلطه در اکثریت مطلق یا نسبی قرار دارند، از حقوق و مزایای مناسب شهروندی در عرصه های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی برخوردار نیستند.
 
۲- مدل «پلورالیزم عقیدتی»؛ در این مدل، در سایه یکنواختی سیاست و توزیع برابر کالا و خدمات، بر حفظ یا تشدید تمایزهای مذهبی، تأکید می شود. این تأکید ممکن است در راستای جلوگیری از تسلط مذهب خاص و قدرت گیری آن باشد. دولت مرکزی در این الگو، خود را مسؤول صیانت از هویت های دینی می داند، فرصت ها را به طور برابر بین پیروان مذاهب توزیع می کند و به شکل ضمنی از شکل گیری اتحاد دینی (نه لزوما به معنی تک دینی) جلوگیری می کند. کشورهایی که در مدیریت اعتقادی از این الگو بهره می گیرند، بیشتر از سایر کشورها در معرض خطر تفرقه منازعات دینی و ادعاهای خود مختاری اقوام و مذاهب قرار دارند.
 
 ٣- الگوی «همگن سازی دینی»؛ به معنی تقلیل تمایزها و شکاف های دینی، فرهنگی و اجتماعی بین پیروان مذاهب مختلف و تأکید بر وجوه اشتراک، تقریب و اتحاد مذاهب است که به تبع آن، توزیع برابر امتیازات حکومت از قبیل سرمایه، قدرت و فرهنگ، شکل می گیرد. در فرایند تحقق همگن سازی دینی، حس اعتماد واحدهای عقیدتی و مذهبی به حکومت گسترش یافته و میزان وفاداری آنان به سیستم سیاسی افزایش می یاید. ایجاد «همبستگی ملی و انسجام دینی» در عین احترام به هویت های دینی، محترم شمردن عقاید اقلیت های مذهبی و تأکید بر حقوق آنان و حراست از عناصر جوهری و حقوقی مذاهب، می تواند تمایلات گریز از مرکز را به شدت کاهش داده، به فراوانی حس اعتماد ملی، وفاداری وطنی و سرانجام «اتحاد ملی» بیانجامد.
 
یکی از راهکارهای جذب مذاهب و جلوگیری از خطر تفرقه و انشعاب دینی در جمهوری اسلامی ایران که در سال های اخیر ضرورت آن احساس شده و در سال ۸۶ نیز بر تقویت این راهکار تأکید شده است، «اتحاد ملی و انسجام اسلامی» است. این دو مقوله در راستای ایجاد استراتژی وحدت و یکپارچگی به مثابه رمز بقا و تداوم سیستم سیاسی کشور است. گرچه مقوله انسجام اسلامی، اساسا مقوله ای فرا ملی و ناظر به سطح اتحاد بین المللی کشورهای اسلامی است که خود دارای شاخص ها و معیارهای جداگانه ای است ولی در عین حال چون اکثر قومیت های آسیب پذیر کشور، سنی مذهبند (مانند اکثر مردم کردستان، بلوچستان و بندر ترکمن) از این رو کشاندن این بحث به داخل مرزهای سرزمینی و تبیین آن به عنوان یکی از شاخص های اتحاد ملی، حائز اهمیت است.
 
ایجاد همبستگی و وفاق ملی غیر از ایجاد اجباری وحدت نمادین است که در دوره حکومت پهلوی به صورت نسبی اتفاق افتاد؛ چرا که در بطن جامعه، هیچ گاه تعلقات دینی و قومی، محو و نابود نمی شود. رفتار قبایل کردستان و آذربایجان در طول صد سال اخیر نشان داده است که علی رغم آرامش نسبی در دهه ۱۳۱۰ و ۱۳۴۰، هرگاه دولت مرکزی رو به ضعف نهاد، لایه های مقاومتی آنان همزمان پدیدار می شد. در حال حاضر هم رفتار انتخاباتی برخی از قومیت ها مثل کردستان نشان می دهد که هنوز مقاومت قومی در برابر خواسته های حکومت وجود دارد. بنابراین در ایجاد وحدت ملی باید شاخص هایی را بسط و پرورش داد که به القای واقعی و درونی سطح خاصی از وحدت بیانجامد، در این راستا تک صدایی مدیران سطوح عالی کشوری و اتحاد احزاب و گروه ها نقش خاصی ایفا می کند؛ چرا که هدف از وحدت ملی، وحدت سیاسی و یکپارچگی در برابر تهدیدهای بیرونی است و بیانات مقام معظم رهبری هم درباره اتحاد ملی ناظر به همین بخش از وحدت است، در غیر این صورت متحدالشکل ساختن مردم و ایجاد دین و فرهنگ واحد و حذف خرده فرهنگ ها و خرده مذهب بومی، صراحتا مخالف اصل پانزدهم قانون اساسی است.
 
پی‌نوشت‌ها:
١- فرهنگ فارسی، موسسه انتشارات امیرکبیر، ج۳، ص39760
2- سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
3- انفال، آیه 46
4- سوره انعام، آیه 159
5 - نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص ۳۵۶.
6- همان، ص ۳۵۴.
7- همان، ص ۳۵۰.
8- همان، ص ۳۵۹.
9- سید احمد موثقی: جنبش های اسلامی معاصر، ص186.
10 - جعفر السبحانی: بحوث فی الملل و النحل، صص ۳۴۵-۳۵۲.
11- همبستگی مذاهب اسلامی، ص ۲۳.
12- همان، ص ۲۹۶.
13- همان، صص ۲۹۸-۳۱۲.
14- همان، ص ۳۱۱.
15- از بیانات مقام معظم رهبری در خطبه نماز جمعه تهران، ۸۶/ ۱۰ / ۷
16- این جملات در اولین اظهارات بوش پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۰ بیان شد.
 
منبع: مجموعه مقالات «امت اسلامی؛ از تنوع مذهبی تا فرقه گرایی»، نویسنده: محمد حسین رفیعی، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1389ش، صص 342-325


مجله راسخون مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مجله راسخون مرتبط