مسیر جاری :
ای شمع سرا پردهٔ شاهنشاهی
سرگرم تو ذرات ز مه تا ماهی
گر پرده ز چهره افکنی برخیزد
بانگ از عرب و عجم که ماهی ماهی
این حوض که در دیده هر نکته رسی
از جام جهان نماسبق برده بسی
آیینهٔ صد صورت گوناگونست
آیینهٔ بدین گونه ندیدست کسی
عید آمد و بانگ نوبت سلطانی
هرگوشه گذشت از فلک چوگانی
بر چرخ برین جذر اصم گوش گرفت
از غلغلهٔ کوس محمد خانی
هر نجم که بر فلک رود زایت وی
رجعت کند اختلال در رفعت وی
نواب ولی نجم غرایب اثریست
که آثار سعادتست در رجعت وی
آن شوخ که چشم مردمی دارم ازو
گفتم به نظاره کام بردارم ازو
نادیده رخش تمام رفتم از کار
وز نیم نفس تمام شد کارم ازو
ای خامه ورق چون به مداد آرایی
آرای به مدح ملک بطحایی
شاهی که کند در صفت نور رخش
هر بیضهای از زاغ قلم بیضایی
در راه دگر اگرچه چست آمدهای
در راه وفا و مهر سست آمدهای
ای یار درست وعده دیر وفا
دیر آمدهای ولی درست آمدهای
با آن که به مهر آزمونم کردی
در بارگه وفا ستونم کردی
با یان قدم دیر تحرک که مراست
از خاطر خود زود برونم کردی
از الفت درد اگرچه کلفت داری
صد شکر که بر علاج قدرت داری
آن پای که بر بستر درد است امروز
فرداست که در رکاب صحت داری
لی شیر فلک اسیر صیادی تو
در وادی دین شیر خدا هادی تو
ادراک به میزان خرد میسنجد
با خسروی ملوک فرهادی تو
گروه بندی
تازه های پیامک
ویژه نامه ها
بیشترین بازدید هفته
عمرتون صد شب یلدا
دلتون قدر یه دنیا
توی این شبهای سرما
یادتون همیشه...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
سرای احمد امشب رشک طور است
زمین و آسمان غرق سرور است
نهد پا در جهان...
روزگارت بر مراد ، روزهایت شاد شاد ، آسمانت بی غبار ، سهم چشمانت بهار ،...