هر گم شده‌ای به عشق مایل نشود هر تکه کلام ساده‌ای دل نشود برخیز شهید دیگری پیدا کن حیف است که این ترانه کامل نشود! سید مهرداد افضلی

مهمان ضیافت خطر، هیچ نداشت هنگام که می‌رفت سفر، هیچ نداشت گمنام‌ترین شهید را آوردند جز پاره‌ای از عشق، دگر هیچ نداشت وحید امیری

از سمت فرشتگان نوید آمده است در شهر دوباره بوی عید آمده است چشم نگران آسمان‌ها روشن یک دسته کبوتر شهید آمده است سارا باستانی

کجا آگه شما، از حال مایید کبوترهای خونین‌بالِ مایید صلابت در دلِ خوشحالِ مایید کمال شوکت امسال مایید در این دنیای دون، تکخال مایید

برای شهدای تفحص ناگاه نویدی آمد و او را برد پرواز سپیدی آمد و او را برد هر بار که رفت با شهیدی برگشت این بار ـ شهیدی آمد و او را برد! ...

از تربت عاشقان فغان آمده است این کیست که بی نام و نشان آمده است؟ در آتش عاشقی چنان سوخته‌ام کز من دو، سه تکه استخوان آمده است کریم رجب زاده

تقدیم به شهدای تفحص ماه از پی دیدنت جنون آور شد از گریه، گلوی نوحه خوانش تر شد خم شد که پیشانی تو بوسه زند ترکید زمین و بوسه‌اش پرپر شد

برای شهدای تفحص می‌گفت: ستاره خفت، برمی‌گردم وقتی که سحر شکفت برمی‌گردم سر تا سر خاک جبهه رو باید گشت دنبال کسی که گفت: برمی‌گردم سعید...

سری که هیچ سرآمدن نداشت، آمد بلند بود ولیکن بدن نداشت آمد بلند شد سر خود را به آسمان بخشید سری که بر تن خود، خویشتن نداشت آمد

اگر مشتی پلاک و استخوان‌اند رموز هستی و جانِ جهان‌اند چو خونی در رگ هستی، روان‌اند چو جان، در جسم این امت نهان‌اند نشان دولت صاحب زمان‌اند