زمان قهرمان‌ها را مي‌سازد ولي شهرت را از بين مي‌برد. دانيل جي‌بورستين

کار معلمي که بدون برانگيختن علاقه شاگردان‌اش به يادگيري تلاش مي‌کند به آنها بياموزد، هم‌چون چکش‌ زدن به آهن سرد است. هوراس من

انسان آزاد خلق شده است ولي در ميان قيود بدنيا مي آيد. «فيللر»

انسان تا زماني که در اطراف خود ظلم و جور مي بيند، سعادت حقيقي نخواهد داشت.

بزرگترين افتخار قومي که آزاد بدنيا آمده اند، آنست که اين آزادي را به کودکان خود انتقال دهند. «هاوارد»

درخت آزادي با خون شهيدانش آبياري مي شود. «برتراندربارر»

کشور در صورتی داراي آزادي و استقلال است که افرادش آزاد و مستقل باشند. «منتسکيو»

ما که آزادي را دوست نداريم نمي توانيم نان آزادي را بخوريم و اگر هم بخوريم آن را هضم نخواهيم کرد. «گاندي»

حجب و حيا نور درخشنده اي است، جان را براي پذيرفتن حقيقت آماده مي کند. «گيزو»

حق کلمه اي گرانبها و وزين است و هر قدر که زننده و تلخ باشد به نتيجه ي شيرين و دلپذيرش مي ارزد.