نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس ملالت علما هم ز علم بی عمل است

گو شمع میارید در این جمع که امشب

گو شمع میارید در این جمع که امشب در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس

قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست

عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده

عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست

روی مقصود که شاهان به دعا می طلبند

روی مقصود که شاهان به دعا می طلبند مظهرش آینه طلعت درویشان است

دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال

دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال بی تکلف بشنو دولت درویشان است

ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را

ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را سر و زر در کنف همت درویشان است

دیدن روی تو را دیده جان بین باید

دیدن روی تو را دیده جان بین باید وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است

از آن زمان که بر این آستان نهادم روی

از آن زمان که بر این آستان نهادم روی فراز مسند خورشید تکیه گاه من است

یار من باش که زیب فلک و زینت دهر

یار من باش که زیب فلک و زینت دهر از مه روی تو و اشک چو پروین من است