دل دادمش به مژده و خجلت همی برم

دل دادمش به مژده و خجلت همی برم زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست

اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را

اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست

صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست بیار نفحه ای از گیسوی معنبر دوست

میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق

میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست

گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا

گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

پیوند عمر بسته به موییست هوش دار

پیوند عمر بسته به موییست هوش دار غمخوار خویش باش غم روزگار چیست

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار کس را وقوف نیست که انجام کار چیست

بر آستان تو مشکل توان رسید آری

بر آستان تو مشکل توان رسید آری عروج بر فلک سروری به دشواریست

قلندران حقیقت به نیم جو نخرند

قلندران حقیقت به نیم جو نخرند قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست