0
مسیر جاری :
آن مصر مملکت که تو ديدي خراب شد خاقانی

آن مصر مملکت که تو ديدي خراب شد

آن مصر مملکت که تو ديدي خراب شد شاعر : خاقاني و آن نيل مکرمت که شنيدي سراب شد آن مصر مملکت که تو ديدي خراب شد و اکنون بر آن زگال جگرها کباب شد سرو سعادت از تف خذلان زگال...
بانوي تاجدار مرا طوقدار کرد خاقانی

بانوي تاجدار مرا طوقدار کرد

بانوي تاجدار مرا طوقدار کرد شاعر : خاقاني طوق مرا چو تاج فلک آشکار کرد بانوي تاجدار مرا طوقدار کرد چون طفل شير خوار عرب طوقدارکرد چون پير روزه دار برم سجده، کو مرا ...
صفتي است حسن او را که به وهم در نيايد خاقانی

صفتي است حسن او را که به وهم در نيايد

صفتي است حسن او را که به وهم در نيايد شاعر : خاقاني روشي است عشق او را که به گفت بر نيايد صفتي است حسن او را که به وهم در نيايد به صفات درنگنجد به خيال در نيايد علم الله...
چه سبب سوي خراسان شدنم نگذارند خاقانی

چه سبب سوي خراسان شدنم نگذارند

چه سبب سوي خراسان شدنم نگذارند شاعر : خاقاني عندليبم به گلستان شدنم نگذارند چه سبب سوي خراسان شدنم نگذارند مرغم آوخ سوي بستان شدنم نگذارند نيست بستان خراسان را چو من...
نوروز برقع از رخ زيبا برافکند خاقانی

نوروز برقع از رخ زيبا برافکند

نوروز برقع از رخ زيبا برافکند شاعر : خاقاني بر گستوان به دلدل شهبا برافکند نوروز برقع از رخ زيبا برافکند بر چرمه تنگ بندد و هرا برافکند سلطان يک سواره‌ي گردون به جنگ...
گردون نقاب صبح به عمدا برافکند خاقانی

گردون نقاب صبح به عمدا برافکند

گردون نقاب صبح به عمدا برافکند شاعر : خاقاني راز دل زمانه به صحرا برافکند گردون نقاب صبح به عمدا برافکند کاين پير طيلسان مطرا برافکند مستان صبح چهره مطرا به مي‌کنند ...
مغ که از رخ نقاب شرم انداخت خاقانی

مغ که از رخ نقاب شرم انداخت

مغ که از رخ نقاب شرم انداخت شاعر : خاقاني ناحفاظي به خواهر اندازد مغ که از رخ نقاب شرم انداخت در سپهر مدور اندازد دست نمرود بين که ناک کفر بر مسيح مطهر اندازد سنگ...
صبح چون زلف شب براندازد خاقانی

صبح چون زلف شب براندازد

صبح چون زلف شب براندازد شاعر : خاقاني مرغ صبح از طرب پراندازد صبح چون زلف شب براندازد بيضه‌ي آتشين براندازد کرکس شب غراب وار از حلق تا به مرغ نواگر اندازد کرته‌ي...
دوش بر گردون رنگي دگر آميخته‌اند خاقانی

دوش بر گردون رنگي دگر آميخته‌اند

دوش بر گردون رنگي دگر آميخته‌اند شاعر : خاقاني شب و انجم چو دخان با شرر آميخته‌اند دوش بر گردون رنگي دگر آميخته‌اند خوش خضاب از پي ابروي زر آميخته‌اند ماه نو ابروي زال...
عاشقان از زر رخساره و ياقوت سرشک خاقانی

عاشقان از زر رخساره و ياقوت سرشک

عاشقان از زر رخساره و ياقوت سرشک شاعر : خاقاني بس مفرح که ز ياقوت و زر آميخته‌اند عاشقان از زر رخساره و ياقوت سرشک لعل مي با قدح سيم بر آميخته‌اند ماه نو ديدي و در روي...