0
مسیر جاری :
فرهاد را چو بر رخ شيرين نظر فتاد سعدی شیرازی

فرهاد را چو بر رخ شيرين نظر فتاد

فرهاد را چو بر رخ شيرين نظر فتاد شاعر : سعدي دودش به سر درآمد و از پاي درفتاد فرهاد را چو بر رخ شيرين نظر فتاد فارغ ز مادر و پدر و سيم و زر فتاد مجنون ز جام طلعت ليلي...
زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد سعدی شیرازی

زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد

زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد شاعر : سعدي از صورت بي طاقتيم پرده برافتاد زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد بيچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد گفتيم که عقل از...
جان من جان من فداي تو باد سعدی شیرازی

جان من جان من فداي تو باد

جان من جان من فداي تو باد شاعر : سعدي هيچت از دوستان نيايد ياد جان من جان من فداي تو باد سرو هرگز چنين نرفت آزاد مي روي و التفات مي‌نکني که تو پرورد و مادري که تو...
سر تسليم نهاديم به حکم و رايت سعدی شیرازی

سر تسليم نهاديم به حکم و رايت

سر تسليم نهاديم به حکم و رايت شاعر : سعدي تا چه انديشه کند راي جهان آرايت سر تسليم نهاديم به حکم و رايت کس ديگر نتواند که بگيرد جايت تو به هر جا که فرود آمدي و خيمه زدي...
بيا که نوبت صلحست و دوستي و عنايت سعدی شیرازی

بيا که نوبت صلحست و دوستي و عنايت

بيا که نوبت صلحست و دوستي و عنايت شاعر : سعدي به شرط آن که نگوييم از آن چه رفت حکايت بيا که نوبت صلحست و دوستي و عنايت قضاي عشق درآمد بدوخت چشم درايت بر اين يکي شده بودم...
گر جان طلبي فداي جانت سعدی شیرازی

گر جان طلبي فداي جانت

گر جان طلبي فداي جانت شاعر : سعدي سهلست جواب امتحانت گر جان طلبي فداي جانت يک موي به هر که در جهانت سوگند به جانت ار فروشم کس نيست که نيست مهربانت با آن که تو مهر...
خوش مي‌روي به تنها تن‌ها فداي جانت سعدی شیرازی

خوش مي‌روي به تنها تن‌ها فداي جانت

خوش مي‌روي به تنها تن‌ها فداي جانت شاعر : سعدي مدهوش مي‌گذاري ياران مهربانت خوش مي‌روي به تنها تن‌ها فداي جانت وز حسن خود بماند انگشت در دهانت آيينه‌اي طلب کن تا روي...
چه لطيفست قبا بر تن چون سرو روانت سعدی شیرازی

چه لطيفست قبا بر تن چون سرو روانت

چه لطيفست قبا بر تن چون سرو روانت شاعر : سعدي آه اگر چون کمرم دست رسيدي به ميانت چه لطيفست قبا بر تن چون سرو روانت تو نه آني که دگر کس بنشيند به مکانت در دلم هيچ نيايد...
چو نيست راه برون آمدن ز ميدانت سعدی شیرازی

چو نيست راه برون آمدن ز ميدانت

چو نيست راه برون آمدن ز ميدانت شاعر : سعدي ضرورتست چو گوي احتمال چوگانت چو نيست راه برون آمدن ز ميدانت به دوستي که نخواهم شکست پيمانت به راستي که نخواهم بريدن از تو اميد...
جان و تنم اي دوست فداي تن و جانت سعدی شیرازی

جان و تنم اي دوست فداي تن و جانت

جان و تنم اي دوست فداي تن و جانت شاعر : سعدي مويي نفروشم به همه ملک جهانت جان و تنم اي دوست فداي تن و جانت تو خود شکري يا عسلست آب دهانت شيرينتر از اين لب نشيندم که سخن...