0
مسیر جاری :
بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد سعدی شیرازی

بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد

بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد شاعر : سعدي درياي آتشينم در ديده موج خون زد بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد بازم به يک شبيخون بر ملک اندرون زد خود کرده بود غارت عشقش...
کسي به عيب من از خويشتن نپردازد سعدی شیرازی

کسي به عيب من از خويشتن نپردازد

کسي به عيب من از خويشتن نپردازد شاعر : سعدي که هر که مي‌نگرم با تو عشق مي‌بازد کسي به عيب من از خويشتن نپردازد نه آدميست که بر تو نظر نيندازد فرشته‌اي تو بدين روشني نه...
دلم دل از هوس يار بر نمي‌گيرد سعدی شیرازی

دلم دل از هوس يار بر نمي‌گيرد

دلم دل از هوس يار بر نمي‌گيرد شاعر : سعدي طريق مردم هشيار بر نمي‌گيرد دلم دل از هوس يار بر نمي‌گيرد که جان من دل از اين کار بر نمي‌گيرد بلاي عشق خدايا ز جان ما برگير...
کدام چاره سگالم که با تو درگيرد سعدی شیرازی

کدام چاره سگالم که با تو درگيرد

کدام چاره سگالم که با تو درگيرد شاعر : سعدي کجا روم که دل من دل از تو برگيرد کدام چاره سگالم که با تو درگيرد که چشم شوخ من از عاشقي حذر گيرد ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن...
زنده شود هر که پيش دوست بميرد سعدی شیرازی

زنده شود هر که پيش دوست بميرد

زنده شود هر که پيش دوست بميرد شاعر : سعدي مرده دلست آن که هيچ دوست نگيرد زنده شود هر که پيش دوست بميرد شمع دلش را ز شاهدي نگزيرد هر که ز ذوقش درون سينه صفاييست سنگ...
باد آمد و بوي عنبر آورد سعدی شیرازی

باد آمد و بوي عنبر آورد

باد آمد و بوي عنبر آورد شاعر : سعدي بادام شکوفه بر سر آورد باد آمد و بوي عنبر آورد با آن همه خار سر درآورد شاخ گل از اضطراب بلبل قاصد که پيام دلبر آورد تا پاي مبارکش...
انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد سعدی شیرازی

انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد

انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد شاعر : سعدي زيرا که نه روييست کز او صبر توان کرد انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد کز عالم جان اين همه دل با تو روان کرد امروز يقين شد که...
کيست آن ماه منور که چنين مي‌گذرد سعدی شیرازی

کيست آن ماه منور که چنين مي‌گذرد

کيست آن ماه منور که چنين مي‌گذرد شاعر : سعدي تشنه جان مي‌دهد و ماه معين مي‌گذرد کيست آن ماه منور که چنين مي‌گذرد نتوان گفت که زيباتر از اين مي‌گذرد سرو اگر نيز تحول کند...
کيست آن فتنه که با تير و کمان مي‌گذرد سعدی شیرازی

کيست آن فتنه که با تير و کمان مي‌گذرد

کيست آن فتنه که با تير و کمان مي‌گذرد شاعر : سعدي وان چه تيرست که در جوشن جان مي‌گذرد کيست آن فتنه که با تير و کمان مي‌گذرد عمر ضايع مکن اي دل که جهان مي‌گذرد آن نه شخصي...
گر محتسب به خانه خمار بگذرد سعدی شیرازی

گر محتسب به خانه خمار بگذرد

گر محتسب به خانه خمار بگذرد شاعر : سعدي سعدي به خويشتن نتوان رفت سوي دوست گر محتسب به خانه خمار بگذرد هر گه که بر من آن بت عيار بگذرد کان جا طريق نيست که اغيار بگذرد...