0
مسیر جاری :
آن کيست کاندر رفتنش صبر از دل ما مي‌برد سعدی شیرازی

آن کيست کاندر رفتنش صبر از دل ما مي‌برد

آن کيست کاندر رفتنش صبر از دل ما مي‌برد شاعر : سعدي ترک از خراسان آمدست از پارس يغما مي‌برد آن کيست کاندر رفتنش صبر از دل ما مي‌برد گر باد نوروز از سرش بويي به صحرا مي‌برد...
بازت ندانم از سر پيمان ما که برد سعدی شیرازی

بازت ندانم از سر پيمان ما که برد

بازت ندانم از سر پيمان ما که برد شاعر : سعدي باز از نگين عهد تو نقش وفا که برد بازت ندانم از سر پيمان ما که برد وان گه ز دست هجر تو چندين جفا که برد چندين وفا که کرد...
آن شکرخنده که پرنوش دهاني دارد سعدی شیرازی

آن شکرخنده که پرنوش دهاني دارد

آن شکرخنده که پرنوش دهاني دارد شاعر : سعدي نه دل من که دل خلق جهاني دارد آن شکرخنده که پرنوش دهاني دارد هر که در خانه چنو سرو رواني دارد به تماشاي درخت چمنش حاجت نيست...
آن که بر نسترن از غاليه خالي دارد سعدی شیرازی

آن که بر نسترن از غاليه خالي دارد

آن که بر نسترن از غاليه خالي دارد شاعر : سعدي الحق آراسته خلقي و جمالي دارد آن که بر نسترن از غاليه خالي دارد کس ندانم که در آن کوي مجالي دارد درد دل پيش که گويم که بجز...
هر آن ناظر که منظوري ندارد سعدی شیرازی

هر آن ناظر که منظوري ندارد

هر آن ناظر که منظوري ندارد شاعر : سعدي چراغ دولتش نوري ندارد هر آن ناظر که منظوري ندارد که ميل امروز با حوري ندارد چه کار اندر بهشت آن مدعي را که پنهان شوق مذکوري...
مگر نسيم سحر بوي يار من دارد سعدی شیرازی

مگر نسيم سحر بوي يار من دارد

مگر نسيم سحر بوي يار من دارد شاعر : سعدي که راحت دل اميدوار من دارد مگر نسيم سحر بوي يار من دارد مگر شمايل قد نگار من دارد به پاي سرو درافتاده‌اند لاله و گل زمام خاطر...
غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد سعدی شیرازی

غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد

غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد شاعر : سعدي جوابش تلخ و پنداري شکر زير زبان دارد غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد به نقد اندر بهشتست آن که ياري مهربان دارد...
جفا و هر چه تواني بکن که سعدي را سعدی شیرازی

جفا و هر چه تواني بکن که سعدي را

جفا و هر چه تواني بکن که سعدي را شاعر : سعدي که ترک خويش گرفت از جفا چه غم دارد جفا و هر چه تواني بکن که سعدي را اگر چراغ بميرد صبا چه غم دارد تو را ز حال پريشان ما چه...
کس اين کند که دل از يار خويش بردارد سعدی شیرازی

کس اين کند که دل از يار خويش بردارد

کس اين کند که دل از يار خويش بردارد شاعر : سعدي مگر کسي که دل از سنگ سختتر دارد کس اين کند که دل از يار خويش بردارد دروغ گفت گر از خويشتن خبر دارد که گفت من خبري دارم...
گر از جفاي تو روزي دلم بيازارد سعدی شیرازی

گر از جفاي تو روزي دلم بيازارد

گر از جفاي تو روزي دلم بيازارد شاعر : سعدي کمند شوق کشانم به صلح بازآرد گر از جفاي تو روزي دلم بيازارد اسير عشق چه تاب شب دراز آرد ز درد عشق تو دوشم اميد صبح نبود ...