0
مسیر جاری :
اي کعبه‌ي من در سراي تو سنایی غزنوی

اي کعبه‌ي من در سراي تو

اي کعبه‌ي من در سراي تو شاعر : سنايي غزنوي جان و تن و دل مرا براي تو اي کعبه‌ي من در سراي تو محراب منست خاکپاي تو بوسم همه روز خاکپايت را دست من و زلف دلرباي تو ...
اي گشته ز تابش صفاي تو سنایی غزنوی

اي گشته ز تابش صفاي تو

اي گشته ز تابش صفاي تو شاعر : سنايي غزنوي آيينه‌ي روي ما قفاي تو اي گشته ز تابش صفاي تو با صفوت و نور خاکپاي تو بادست به دست آب و آتش را بس نيست رقيب تو ضياي تو ...
باز افتاديم در سوداي تو سنایی غزنوی

باز افتاديم در سوداي تو

باز افتاديم در سوداي تو شاعر : سنايي غزنوي از نشاط آن رخ زيباي تو باز افتاديم در سوداي تو زان که بنهاديم سر در پاي تو دستمان گير الله الله زينهار حلقه‌ي زلفين عنبرساي...
عاشقم بر لعل شکرخاي تو سنایی غزنوی

عاشقم بر لعل شکرخاي تو

عاشقم بر لعل شکرخاي تو شاعر : سنايي غزنوي فتنه‌ام بر قامت رعناي تو عاشقم بر لعل شکرخاي تو سرو شرمنده شد از بالاي تو ماه بر راه اوفتاد از روي تو از هواي چنگ روح افزاي...
تا کي از عشوه و بهانه‌ي تو سنایی غزنوی

تا کي از عشوه و بهانه‌ي تو

تا کي از عشوه و بهانه‌ي تو شاعر : سنايي غزنوي چند ازين لابه و فسانه‌ي تو تا کي از عشوه و بهانه‌ي تو غمزه‌ي چشم جاودانه‌ي تو شور و آشوب در جهان افگند اين چه فتنه‌ست...
موي چون کافور دارم از سر زلفين تو سنایی غزنوی

موي چون کافور دارم از سر زلفين تو

موي چون کافور دارم از سر زلفين تو شاعر : سنايي غزنوي زندگاني تلخ دارم از لب شيرين تو موي چون کافور دارم از سر زلفين تو سنگ بر دل بستم از جور دل سنگين‌تو خاک بر سر کردم...
اي دريغا گر رسيدي دي به من پيغام تو سنایی غزنوی

اي دريغا گر رسيدي دي به من پيغام تو

اي دريغا گر رسيدي دي به من پيغام تو شاعر : سنايي غزنوي دوش زاري کردمي در آرزوي نام تو اي دريغا گر رسيدي دي به من پيغام تو پر بريده به بود تا مانم اندر دام تو از عتاب...
اي مونس جان من خيال تو سنایی غزنوی

اي مونس جان من خيال تو

اي مونس جان من خيال تو شاعر : سنايي غزنوي خوشتر ز جهان جان وصال تو اي مونس جان من خيال تو سرگشته به پيش زلف و خال تو جانهاي مقدس خردمندان چون نيست به دلبري همال تو...
اي شادي و غم ز صلح و جنگ تو سنایی غزنوی

اي شادي و غم ز صلح و جنگ تو

اي شادي و غم ز صلح و جنگ تو شاعر : سنايي غزنوي وي داد و ستد ز سيم و سنگ تو اي شادي و غم ز صلح و جنگ تو چشم و دهن فراخ و تنگ تو اي آفت و راحت شب و روزم حقد و حسدي ز...
حلقه‌ي ارواح بينم گرد حلقه‌ي گوش تو سنایی غزنوی

حلقه‌ي ارواح بينم گرد حلقه‌ي گوش تو

حلقه‌ي ارواح بينم گرد حلقه‌ي گوش تو شاعر : سنايي غزنوي آفتاب و ماه بينم حامل شبپوش تو حلقه‌ي ارواح بينم گرد حلقه‌ي گوش تو عاشقان را کرد گويا پسته‌ي خاموش تو بي‌دلان را...