0
مسیر جاری :
دلم بردي و جان بر کار داري سنایی غزنوی

دلم بردي و جان بر کار داري

دلم بردي و جان بر کار داري شاعر : سنايي غزنوي تو خود جاي دگر بازار داري دلم بردي و جان بر کار داري اگر چه عاشق بسيار داري نباشد عاشقت هرگز چو من کس چو تو با ديگران...
زهي پيمان شکن دلبر نکوپيمان به سر بردي سنایی غزنوی

زهي پيمان شکن دلبر نکوپيمان به سر بردي

زهي پيمان شکن دلبر نکوپيمان به سر بردي شاعر : سنايي غزنوي مرا بستي و رخت دل سوي يار دگر بردي زهي پيمان شکن دلبر نکوپيمان به سر بردي پس آنگه از ميان خود را به چالاکي بدر...
زان خط که تو بر عارض گلنار کشيدي سنایی غزنوی

زان خط که تو بر عارض گلنار کشيدي

زان خط که تو بر عارض گلنار کشيدي شاعر : سنايي غزنوي ابدال جهان را همه در کار کشيدي زان خط که تو بر عارض گلنار کشيدي دلها همه در نقطه‌ي پرگار کشيدي بر ماه به پرگار کشيدي...
تا معتکف راه خرابات نگردي سنایی غزنوی

تا معتکف راه خرابات نگردي

تا معتکف راه خرابات نگردي شاعر : سنايي غزنوي شايسته‌ي ارباب کرامات نگردي تا معتکف راه خرابات نگردي تا بنده‌ي رندان خرابات نگردي از بند علايق نشود نفس تو آزاد تا قدوه‌ي...
اي راه ترا دليل دردي سنایی غزنوی

اي راه ترا دليل دردي

اي راه ترا دليل دردي شاعر : سنايي غزنوي فردي تو و آشنات فردي اي راه ترا دليل دردي در جام تو قطره‌اي و مردي از دام تو دانه‌اي و مرغي با زلف تو شخص کيست گردي بي روي...
صنما آن خط مشکين که فراز آوردي سنایی غزنوی

صنما آن خط مشکين که فراز آوردي

صنما آن خط مشکين که فراز آوردي شاعر : سنايي غزنوي بر گل از غليه گوي که طراز آوردي صنما آن خط مشکين که فراز آوردي خط بسي خوبتر از زلف دراز آوردي گرچه خوبست به گرد رخ تو...
يار اگر در کار من بيمار ازين به داشتي سنایی غزنوی

يار اگر در کار من بيمار ازين به داشتي

يار اگر در کار من بيمار ازين به داشتي شاعر : سنايي غزنوي کار اين دلخسته را بسيار ازين به داشتي يار اگر در کار من بيمار ازين به داشتي يا بهش تر زين بدي يا يار ازين به داشتي...
آن دلبر عيار من ار يار منستي سنایی غزنوی

آن دلبر عيار من ار يار منستي

آن دلبر عيار من ار يار منستي شاعر : سنايي غزنوي کوس «لمن الملک» زدن کار منستي آن دلبر عيار من ار يار منستي سياره کنون ريشه‌ي دستار منستي گر هيچ کلاهي نهدم از سر تشريف...
دلا تا کي سر گفتار داري سنایی غزنوی

دلا تا کي سر گفتار داري

دلا تا کي سر گفتار داري شاعر : سنايي غزنوي طريق ديدن و کردار داري دلا تا کي سر گفتار داري ظهور ظاهر اظهار داري ظهور ظاهر احوال خود را اميد ديدن دلدار داري اگر مشتاق...
اگر از غم دل مسکين عاشق را قرارستي سنایی غزنوی

اگر از غم دل مسکين عاشق را قرارستي

اگر از غم دل مسکين عاشق را قرارستي شاعر : سنايي غزنوي جهنم پيش چشم سر سرير شهريارستي اگر از غم دل مسکين عاشق را قرارستي دل از اميد ديدارش ميان مرغزارستي گل از هجران اقطارش...