0
مسیر جاری :
مثنوی و عدم امکان فهم حقیقت مولانا (مولوی)

مثنوی و عدم امکان فهم حقیقت

«بی‌چون»، همان پروردگار است که ادراک رحمتش ممکن نیست و ما فقط می‌توانیم «اثر» آن را دریابیم. ماهیت و حقیقت رحمت حق را فقط خود او می‌داند. اوصاف کمال، صفات حق است که ما فقط با تمثیل آن را بیان می‌کنیم،...
حیرت‌زدگان تجلی حق در بیان مثنوی مولانا (مولوی)

حیرت‌زدگان تجلی حق در بیان مثنوی

«خواص» مردان کامل و واصل‌اند که می‌توانند از اسرار حق سخن بگویند و از این اقیانوس، جان به در ببرند، زیرا «محو» در حق‌اند و وجود خودی ندارند که غرق شود یا نجات یابد. «حیرانی» بدین معناست که در برابر تجلی...
رویارویی حق و باطل در مثنوی مولانا (مولوی)

رویارویی حق و باطل در مثنوی

مولانا با استناد به آیه‌های 67 و 68 سوره طه، می‌گوید: دل موسی در برابر ساحران فرعون از بیم لرزید، به او گفتیم: نترس که تو بر آنها چیره خواهی شد. حق تعالی به موسی فرمود: من قوه تمییز و تشخیص را در مردم...
مثنوی و ذات بحت الهی مولانا (مولوی)

مثنوی و ذات بحت الهی

جان کلام این است که حقیقت هستی و ذات حق وجود مادی نیست که در زمان و مکان خاصی باشد یا نباشد. بنابراین اندازه و افزایش و کاهش هم ندارد. ذات بحث الهی با ایجاد و افنای موجودات نه کاستی می‌گیرد و نه فزونی....
شرح قهر و لطف الهی در مثنوی مولانا (مولوی)

شرح قهر و لطف الهی در مثنوی

اگر از دیدگاه روشن به جنگ‌ها و صلح‌های ما نگریسته شود، معلوم می‌گردد که این پدیده‌های متضاد هیچ کدام از ما نیست بلکه از لطف و قهر الهی ناشی شده است. پس اگر با دیده‌ی باطنی به تضاد حاکم بر طبیعت نگاه کنی...
مناجات عاشقانه با خدا در مثنوی مولانا (مولوی)

مناجات عاشقانه با خدا در مثنوی

ای همایی که بلندی مقام و بخشندگی تو از همه بیشتر است.‌ ای بخشنده‌ای که بخشش‌های جهان در برابر عطای تو محو و فانی می‌شود.‌ ای لطیفی که وقتی گل سرخ، لطافت تو را دید از شدت شرم پیراهن چاک کرد. از بخشایندگی...
می ‌معرفت و باده عشق الهی در مثنوی مولانا (مولوی)

می ‌معرفت و باده عشق الهی در مثنوی

جرعه‌ای از آن جام ترسا کار هزاران سبو و خُم‌خانه می‌کند، سخن از می‌معرفت است که در آن مایه‌ی پنهانی است. منظور مولانا از این ابیات این است که اسرار حق را همان کسانی می‌دانند که غالباً ظاهرشان آراستگی و...
شرح حیرت عارفانه در مثنوی مولانا (مولوی)

شرح حیرت عارفانه در مثنوی

انسان کامل جامع ضدین است؛ یعنی جانِ شیخ از نورِ تابان است و همو جسمی خاکی دارد. مانده‌ام که بگویم، شیخ آن جان منور است یا این جسم مکدّر؟‌ای برادر! اگر حقیقت شیخِ کامل، همین جسم متکاثف است، پس آن جان منور...
مست تجلی حضرت حق مولانا (مولوی)

مست تجلی حضرت حق

خداوندا! چشمان ما مست شده و تو، از ما در گذر که بار گناهانمان سنگین گشته است.‌ ای پنهان! به راستی که مشرق و مغرب را پُر کرده‌ای و بر نور آنها برتری: «و بعظمتک التی ملأت کل شیء و بأسمائک التی ملأت اران...
بنده پروری مولانا (مولوی)

بنده پروری

یکی از فقرای با ذوقِ شهر هرات که در سوز و سرمای زمستان از برهنگی خود در رنج و عذاب بود، وقتی چشمش به غلامان عمید (یکی از رجال عصر سلجوقی) افتاد و دید که آنان با وجود غلام بودن، جامه‌های فاخر و حریر در...