مسیر جاری :
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/maaretarsoo.jpg)
مار ترسو
زن پرحرف و بد دهانی بود که زندگی را برای شوهرش تلخ کرده بود. اسم مرد «محمدعلی» بود. هر وقت زن محمدعلی پرحرفی میکرد و کلمات زشت میگفت، محمدعلی...
پنجشنبه، 8 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/zanetajer.jpg)
زن تاجر
تاجری بود که هر وقت به خانه میآمد و زنش به او سلام میکرد، میگفت: «علیک سلام بیبی خانم، یک کم از زنهای دیگه یاد بگیر!»
پنجشنبه، 8 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/nohmanris.jpg)
فاطمهی نُه منریس
زنی، دختری به نام فاطمه داشت. فاطمه در خانه، پشم میریسید. مادرش همیشه به او میگفت: «فاطمهی نُه منریس، یک سیر خور! مادر بیا، نون بخور.»
پنجشنبه، 8 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/nadonohsekkeyetalal.jpg)
نود و نه سکهی طلا
دو تا همسایه بودند؛ یکی پولدار، یکی بیپول. همسایهی بیپول همیشه با خدای خود راز و نیاز میکرد. روزی دو دستش را به آسمان بلند کرد و گفت: «خداوندا!...
پنجشنبه، 8 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/dojhosheroba.jpg)
دژهوش ربا
پادشاهی بود که سه پسر به نامهای «ملک بهرام»، «ملک خورشید» و «ملک جمشید» داشت. یک روز هر سه با هم هوس کردند دور دنیا را بگردند. فکرشان را با...
پنجشنبه، 8 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/pirezanobazargan.jpg)
پیرزن و بازرگان
روزی بازرگانی از کنار شهری میگذشت. پشت دروازهی شهر ایستاد و به نوکرش گفت: «برو چهل تا تخممرغ آبپز بخر، بیار بخوریم.»
پنجشنبه، 8 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/darvishodehghan.jpg)
درویش و دهقان
درویشی و دهقانی همسفر شدند. درویش گفت: «راه درازه، بیا تو راه، پله بزنیم و راه رو نزدیکتر کنیم.» دهقان گفت: «درویش! مسخره میکنی؟ مگه میشه...
پنجشنبه، 8 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/rubaholaklak.jpg)
روباه و لکلک
در زمانهای خیلی دور، روباه و لکلک با هم دوست بودند. روزی روباه، لکلک را به مهمانی دعوت کرد. لکلک به خانهی او رفت. روباه، غذا را در بشقاب...
پنجشنبه، 8 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/chehelsandogh.jpg)
چهل صندوق
پادشاهی بود که دختر خیلی زیبایی داشت که در دنیا، مثل و مانندش پیدا نمیشد. تمام شاهزادگان از کشورهای مختلف به خواستگاری او میآمدند، اما پادشاه...
پنجشنبه، 8 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/mahi.jpg)
ماهی
روزی مردی به زنش گفت: «تو هیچ وقت نمیتونی من رو فریب بدی.» زن قاهقاه خندید و گفت: «فکر کردی! اگر اراده کنم، میتونم بلایی سرت بیام که تا آخر...
پنجشنبه، 8 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/pisoo.jpg)
اسی پیسو
مرد خسیسی بود که صورتش لک و پیس داشت، برای همین به او «اسی پیسو» میگفتند. او دور از مردم زندگی میکرد. یک شب سرد، پیرمرد رهگذری، در خانهی اسی...
پنجشنبه، 8 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/shahobaghban.jpg)
شاه و باغبان
روزی انوشیروان برای گردش به دشت و صحرا رفته بود که چشمش به باغبان پیری افتاد. باغبان لاغر و ضعیف بود و دست و پاهاش میلرزیدند، اما بدون خستگی...
يکشنبه، 4 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/pesarebahush.jpg)
پسر باهوش
در زمانهای قدیم، جوانی با پدر و مادر پیرش در شهر دور افتادهای زندگی میکرد. آنها شب و روز کشت و کار میکردند و زحمت میکشیدند، ولی زندگیشان...
يکشنبه، 4 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/seharf.jpg)
سه حرف
صیادی بود که پرندههای زیبای صحرایی را به دام میانداخت. یک روز، پرندهی کوچک قشنگی را گرفت و چون گرسنه بود، فکر کرد: «خوبه کباباش کنم و بخورم.»
يکشنبه، 4 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/morghetokhmtala.jpg)
مرغ تخم طلا
بیوهزنی بود که دو پسر داشت و یک مرغ که تخم طلا میگذاشت. زن، تخمها را به صرافی به نام «شمعون» میفروخت و روزگار میگذراند. شمعون میدانست هر...
يکشنبه، 4 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/gherghereh.jpg)
قرقره، دوک و سوزن
پیرزنی با دخترش زندگی میکرد. آنها از صبح تا غروب با دوکشان پشم میریسیدند، پارجه میبافتند و میفروختند. از پولی که به دست میآوردند، خرج...
يکشنبه، 4 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/narenjotoranj.jpg)
نارنج و ترنج
پادشاهی بود که فقط یک پسر داشت و پسرش را خیلی دوست داشت. وقتی پسرک هفده ساله شد، پادشاه دستور داد براش قصر زیبایی ساختند که کسی نظیرش را در دنیا...
يکشنبه، 4 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/sangesaboor.jpg)
سنگ صبور
زن و شوهری، دختری داشتند که به مکتبخانه میرفت. یک روز وقتی به ملاباجی سلام کرد، ملاباجی گفت: «علیک سلام، سفید روی سیاه بخت!»
يکشنبه، 4 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/dokhahar.jpg)
دو خواهر
زن و شوهری بودند که دو تا دختر داشتند. دخترها به خانهی بخت رفتند؛ دختر بزرگ، زن کشاورزی شد و دختر کوچک، زن یک کوزهگر. زن و مرد تنها شدند. یک...
يکشنبه، 4 تير 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/gorgegholagheh.jpg)
گرگ چلاقه
جوان ثروتمندی بود که روزها گرگ میشد و شبها آدم. یک شب، دختر کشاورزی را در خواب دید و عاشقش شد. صبح دنبال دختر راه افتاد و
يکشنبه، 4 تير 1396
گروه بندی
برگزیده ها
تازه های مقالات
عنوان جدید کلاهبرداری با موضوع همستر کامبت
همستری که شما را به آرزویتان میرساند!
اپلیکیشن تلگرام با چه هدفی بازی همستر را راهاندازی کرد؟
تاثیر بازی همستر به شبکه برق کشور
کلیک کن، پولدارشو!
از تفاوت بازی های «همستر کمبات»، «نات کوین » به چه میزان با خبر هستید؟
نظر پلیس فتا درباره بازی همستر
با همستر ثروتمند شوید!
بحران اقتصادی و ارتباط آن با اقبال به بازی همستر
انتخابات حماسه سبز حضور
ویژه نامه ها
بیشترین بازدید هفته
نحوه خواندن نماز والدین
وجود خلط یا مخاط شفاف در مدفوع
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
متن زیارت عاشورا با خط درشت به همراه ترجمه + صوت
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی
پیش شماره شهر های استان تهران
طریقه خواندن نماز امام علی(ع) برای گرفتن حاجت