پیرمرد خوب شهر ما
پیرمرد انگار نه انگار که جنگی بود و شهر زیر بمباران هواپیماهای دشمن بود. خیلی‌ها خرمشهر را تخلیه کرده بودند. توی کوچه فقط او مانده بود که مثل...
سه‌شنبه، 27 فروردين 1398
آقا ما بی­ گناهیم!
قرار شد از طرف مدرسه برای روزهای آخر سال، به اردوی راهیان نور و بازدید از مناطق جنگی جنوب کشور بریم. خیلی خوش­حال بودیم؛ چون اولین­ بار بود که...
سه‌شنبه، 27 فروردين 1398
نقطه‌ی سقوط
کوهنوردها با طناب بالا می‌روند و تمام قسمت‌ها را هم باید محکم بگیرند. هرچه هم بالاتر می‌روند باید محکم‌تر بگیرند. اگر نودونُه قسمت را محکم بگیرند...
سه‌شنبه، 27 فروردين 1398
از صدایش معلوم می‌شود پُر است یا پوچ
میان گل‌ها کم‌اند گل‌هایی که تیغ و خار ندارند؛ مثل گل نرگس. به امام زمان که می‌گویند گل نرگس یک دلیل آن به خاطر مادر بزرگوارشان است؛ یک دلیل...
سه‌شنبه، 27 فروردين 1398
مثل شب، مثل صبح
شب چرا به صبح می­ رسد؟ چرا به روشنی می ­رسد؟ چون سیر می­ کند، چون حرکت می­ کند. ما هم مثل شب ­ایم، تاریک و ظلمانی هستیم.
سه‌شنبه، 27 فروردين 1398
باغ آلاله و یاس
صبح درمی­ آید کوبه­ ی در به صدا مادرم می­ گوید: پستچی آمده است برو وا کن در را
دوشنبه، 26 فروردين 1398
چیزهایی هست که درباره‌ی مغز نمی‌دانیم
آیا می‌دانید به چه موضوعی «جنجال‌برانگیز» می‌گویند؟ به نظرتان خبری که سرنوشت و زندگی انسان را تغییر دهد، یک خبر جنجال‌برانگیز است؟ مثل خبر پایان...
دوشنبه، 26 فروردين 1398
از سیر تا پیاز چشم
از رنگ چشم بیش‌تر بدانیم: آیا می‌دانید رنگ چشم شما با میزان ماده‌ای به نام ملانین تعیین می‌شود؟ افرادی که چشم‌های قهوه‌ای تیره دارند، ملانین...
دوشنبه، 26 فروردين 1398
از عنکبوت‌های خانگی تا فضاپیمای ضدّخَش!
نزدیک عید که می‌شود، مامان و بابا شروع به خانه­ تکانی می‌کنند؛ از اتاق‌ها گرفته تا انباری. یکی از هدف‌های بزرگ مامان در خانه­ تکانی، پاک کردن...
دوشنبه، 26 فروردين 1398
یک مقاله ­ی علمی، اما کمی خواب­ آلود
اصحاب کهف برای این­که ازغار بیرون نروند، به خواب رفتند و چه اتفاق‌ها که از آن‌ها گذشت و بر سرشان نیفتاد. می‌دانید چه شد؟! به جای این­که توسط...
دوشنبه، 26 فروردين 1398
آخ­ جون سرگرمی (شماره سوم)
در یک شرکت طلاسازی، سه شِمش­ ساز در سه اتاق مختلف کار می­ کردند. یکی از این سه نفر از روی هر شِمش 10گرم برای خودش برمی ­داشت. بعد از مدتی معلوم...
دوشنبه، 26 فروردين 1398
آخ­ جون سرگرمی (شماره دوم)
در یک کتابخانه، دنبال یک کتاب می­ گردیم. به قفسه­ ی کتاب مورد نظر می ­رسیم. با شمارش از سمت راست، این کتاب، صد و بیست و هفتمین کتاب این قفسه...
دوشنبه، 26 فروردين 1398
آخ­ جون سرگرمی (شماره اول)
چوب پنبه ­ای را داخل لیوان آب می­ اندازیم، چوب پنبه غوطه ­ور می­ شود و از یک طرف به طرف دیگر می­ رود. یک راه ساده وجود دارد تا چوب پنبه در وسط...
دوشنبه، 26 فروردين 1398
آن چند روزِ برفی
رضا کبریت کشید و گذاشت پای فتیله­ ی فانوس. دوروبرمان روشن شد. نفسم بالا آمد. خداخدا می­ کردم رضا و بقیه ­ی بچه ­ها صدای تیریک ­تیریک به هم خوردن...
دوشنبه، 26 فروردين 1398
خرمای شیرین...
رسول با چوب روی دیوار خط کشید و دوباره زیر لب خط ­ها را شمرد: - «شد 15روز. پس چرا نیامد؟ نکنه چاخان کردی؟» دیلو، دستش را روی سینه ­اش گذاشت...
يکشنبه، 25 فروردين 1398
تخم‌مرغ ها پشت در بود
مامان در مرغ دانی را که باز کرد، همه چیز را فهمید. فکر نمی ­کردم به این زودی ­ها از ماجرا سر دربیاورد. خودم را دلداری می ­دادم که آخرش می ­فهمید....
يکشنبه، 25 فروردين 1398
دو خط آب...
صدای میرزا بریده بریده می­ آمد بالا. عباس سرش را توی چاه کرد و طناب را بالا کشید. بعد دلو را خالی کرد روی زمین و گفت: «میرزا پیر شده، دیگه آدم...
يکشنبه، 25 فروردين 1398
روزی که حال زمین بد شد
آن روز صبح وقتی زمین چشم­ هایش را باز کرد، دید نمی ­تواند خوب نفس بکشد و نمی ­تواند با چشم­ هایش اطرافش را خوب ببیند. هرچه چشم­ هایش را مالید،...
يکشنبه، 25 فروردين 1398
یاران کوچک حسین(ع)
امام حسین وقتی با یارانش راهی کربلا بود، کودکان و نوجوانانی هم همراه ایشان بودند. این‌ها شاهد مهربانی، رشادت، عبادت و شجاعت امام‌شان بودند. اکثر...
يکشنبه، 25 فروردين 1398
می­ خواهم معلم باشم
روز معلم که می ­رسد هدیه­ ی کوچکی آماده می­ کنی، با وسواس خاصی آن را تزیین می­ کنی و دلت می­ خواهد هرچه زودتر آن را به معلمت هدیه کنی و آن زمان...
يکشنبه، 25 فروردين 1398