تاب روي تو آفتاب نداشت
تاب روي تو آفتاب نداشت شاعر : عطار بوي زلف تو مشک ناب نداشت تاب روي تو آفتاب نداشت در خور جام تو شراب نداشت ...
شنبه، 6 فروردين 1390
درد دل من از حد و اندازه درگذشت
درد دل من از حد و اندازه درگذشت شاعر : عطار از بس که اشک ريختم آبم ز سر گذشت درد دل من از حد و اندازه درگذشت ...
شنبه، 6 فروردين 1390
در عشق تو عقل سرنگون گشت
در عشق تو عقل سرنگون گشت شاعر : عطار جان نيز خلاصه‌ي جنون گشت در عشق تو عقل سرنگون گشت کان کار به جان رسيده چون...
شنبه، 6 فروردين 1390
پشت بر روي جهان خواهيم کرد
پشت بر روي جهان خواهيم کرد شاعر : عطار قبله روي دلستان خواهيم کرد پشت بر روي جهان خواهيم کرد گرچه دين و دل زيان...
شنبه، 6 فروردين 1390
ترسا بچه‌اي ناگه قصد دل و جانم کرد
ترسا بچه‌اي ناگه قصد دل و جانم کرد شاعر : عطار سوداي سر زلفش رسواي جهانم کرد ترسا بچه‌اي ناگه قصد دل و جانم کرد...
شنبه، 6 فروردين 1390
مستغرقي که از خود هرگز به سر نيامد
مستغرقي که از خود هرگز به سر نيامد شاعر : عطار صد ره بسوخت هر دم دودي به در نيامد مستغرقي که از خود هرگز به سر نيامد...
شنبه، 6 فروردين 1390
دلا ديدي که جانانم نيامد
دلا ديدي که جانانم نيامد شاعر : عطار به درد آمد به درمانم نيامد دلا ديدي که جانانم نيامد لب لعلش به دندانم نيامد...
شنبه، 6 فروردين 1390
عاشقان زنده‌دل به نام تو اند
عاشقان زنده‌دل به نام تو اند شاعر : عطار تشنه‌ي جرعه‌اي ز جام تو اند عاشقان زنده‌دل به نام تو اند دل و جان بنده‌ي...
شنبه، 6 فروردين 1390
عطار را که عين عيان شد کمال عشق
عطار را که عين عيان شد کمال عشق شاعر : عطار اندر حضور عقل عيان‌ها بداده‌اند عطار را که عين عيان شد کمال عشق از...
شنبه، 6 فروردين 1390
آنها که پاي در ره تقوي نهاده‌اند
آنها که پاي در ره تقوي نهاده‌اند شاعر : عطار گام نخست بر در دنيا نهاده‌اند آنها که پاي در ره تقوي نهاده‌اند پس...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا چشم باز کردم نور رخ تو ديدم
تا چشم باز کردم نور رخ تو ديدم شاعر : عطار تا گوش برگشادم آواز تو شنيدم تا چشم باز کردم نور رخ تو ديدم چندان...
شنبه، 6 فروردين 1390
آن در که بسته بايد تا چند باز دارم
آن در که بسته بايد تا چند باز دارم شاعر : عطار کامروز وقتش آمد کان در فراز دارم آن در که بسته بايد تا چند باز دارم...
شنبه، 6 فروردين 1390
من با تو هزار کار دارم
من با تو هزار کار دارم شاعر : عطار جاني ز تو بي قرار دارم من با تو هزار کار دارم تا حاصل روزگار دارم شب‌هاي...
شنبه، 6 فروردين 1390
ازين کاري که من دارم نه جان دارم نه تن دارم
ازين کاري که من دارم نه جان دارم نه تن دارم شاعر : عطار چون من من نيستم، آخر چرا گويم که من دارم ازين کاري که من...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا عشق تو در ميان جان دارم
تا عشق تو در ميان جان دارم شاعر : عطار جان پيش در تو بر ميان دارم تا عشق تو در ميان جان دارم راز دل خويش چون...
شنبه، 6 فروردين 1390
مي‌روم بر خاک دل پر خون ز تو
مي‌روم بر خاک دل پر خون ز تو شاعر : عطار زاد راهم درد روزافزون ز تو مي‌روم بر خاک دل پر خون ز تو کز همه کس فارغم...
شنبه، 6 فروردين 1390
برخاست شوري در جهان از زلف شورانگيز تو
برخاست شوري در جهان از زلف شورانگيز تو شاعر : عطار بس خون که از دلها بريخت آن غمزه‌ي خون‌ريز تو برخاست شوري در جهان...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي جلوه‌گر عالم، طاوس جمال تو
اي جلوه‌گر عالم، طاوس جمال تو شاعر : عطار سرسبزي و شب رنگي وصف خط و خال تو اي جلوه‌گر عالم، طاوس جمال تو در دق...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي دل و جان کاملان، گم شده در کمال تو
اي دل و جان کاملان، گم شده در کمال تو شاعر : عطار عقل همه مقربان، بي خبر از وصال تو اي دل و جان کاملان، گم شده در...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي غذاي جان مستم نام تو
اي غذاي جان مستم نام تو شاعر : عطار چشم عقلم روشن از انعام تو اي غذاي جان مستم نام تو تا چشيدم جرعه‌اي از جام...
شنبه، 6 فروردين 1390