آن نه روي است ماه دو هفته است
آن نه روي است ماه دو هفته است شاعر : عطار وان نه قد است سرو برفته است آن نه روي است ماه دو هفته است ماه و خورشيد...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا کي از صومعه خمار کجاست
تا کي از صومعه خمار کجاست شاعر : عطار خرقه بفکندم زنار کجاست تا کي از صومعه خمار کجاست عاشقي محرم اسرار کجاست...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون ز مرغ سحر فغان برخاست
چون ز مرغ سحر فغان برخاست شاعر : عطار ناله از طاق آسمان برخاست چون ز مرغ سحر فغان برخاست آتشي از همه جهان برخاست...
شنبه، 6 فروردين 1390
دوش کان شمع نيکوان برخاست
دوش کان شمع نيکوان برخاست شاعر : عطار ناله از پير و از جوان برخاست دوش کان شمع نيکوان برخاست جوش آتش ز ارغوان...
شنبه، 6 فروردين 1390
آتش عشق آب کارم برد
آتش عشق آب کارم برد شاعر : عطار هوس روي او قرارم برد آتش عشق آب کارم برد روي ننمود و روزگارم برد روزگاري به...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق تو به سينه تاختن برد
عشق تو به سينه تاختن برد شاعر : عطار وآرام و قرار من ز من برد عشق تو به سينه تاختن برد جاني که نداشتم ز تن بود...
شنبه، 6 فروردين 1390
نام وصلش به زبان نتوان برد
نام وصلش به زبان نتوان برد شاعر : عطار ور کسي برد ندانم جان برد نام وصلش به زبان نتوان برد ره بدو مي‌نتوان آسان...
شنبه، 6 فروردين 1390
نيست ره عشق را برگ و نوا ساختن
نيست ره عشق را برگ و نوا ساختن شاعر : عطار خرقه‌ي پيروز را دام ريا ساختن نيست ره عشق را برگ و نوا ساختن از پي...
شنبه، 6 فروردين 1390
کافري است از عشق دل برداشتن
کافري است از عشق دل برداشتن شاعر : عطار اقتدا در دين به کافر داشتن کافري است از عشق دل برداشتن در خلا دين مزور...
شنبه، 6 فروردين 1390
بندگي چيست به فرمان رفتن
بندگي چيست به فرمان رفتن شاعر : عطار پيش امر از بن دندان رفتن بندگي چيست به فرمان رفتن ترک خود گفتن و آسان رفتن...
شنبه، 6 فروردين 1390
آن را که نيست در دل ازين سر سکينه‌اي
آن را که نيست در دل ازين سر سکينه‌اي شاعر : عطار نبود کم از کم و بود از کم کمينه‌اي آن را که نيست در دل ازين سر...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي صد هزار عاشقت از فرق تا به پاي
اي صد هزار عاشقت از فرق تا به پاي شاعر : عطار پنهان ز عاشقانت رويي به من نماي اي صد هزار عاشقت از فرق تا به پاي...
شنبه، 6 فروردين 1390
او نمرد از زهر و تو از قهر او
او نمرد از زهر و تو از قهر او شاعر : عطار چند ميري گر نخوردي زهر او او نمرد از زهر و تو از قهر او از خلافت خواجگي...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون عمر پيش اويس آمد به جوش
چون عمر پيش اويس آمد به جوش شاعر : عطار گفت افکندم خلافت در فروش چون عمر پيش اويس آمد به جوش مي‌فروشم گر به ديناري...
شنبه، 6 فروردين 1390
چونک آن بدبخت آخر از قضا
چونک آن بدبخت آخر از قضا شاعر : عطار ناگهان آن زخم زد بر مرتضا چونک آن بدبخت آخر از قضا مرتضا گفتا که خون ريزم...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون بمرد اسکندر اندر راه دين
چون بمرد اسکندر اندر راه دين شاعر : عطار ارسطاطاليس گفت اي شاه دين چون بمرد اسکندر اندر راه دين خلق را اين پند...
شنبه، 6 فروردين 1390
صوفيي را گفت آن پير کهن
صوفيي را گفت آن پير کهن شاعر : عطار چند از مردان حق گويي سخن صوفيي را گفت آن پير کهن آنک مي‌گويند از مردان مدام...
شنبه، 6 فروردين 1390
راه بيني وقت پيچاپيچ مرگ
راه بيني وقت پيچاپيچ مرگ شاعر : عطار گفت چون ره را ندارم زاد و برگ راه بيني وقت پيچاپيچ مرگ پس از و خشتي به حاصل...
شنبه، 6 فروردين 1390
پاک ديني گفت سي سال تمام
پاک ديني گفت سي سال تمام شاعر : عطار عمر بي‌خود مي‌گذارم بر دوام پاک ديني گفت سي سال تمام آن زمان کو را پدر سر...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون بشد شبلي ازين جاي خراب
چون بشد شبلي ازين جاي خراب شاعر : عطار بعد از آن ديدش جوامردي به خواب چون بشد شبلي ازين جاي خراب گفت ؛ چون شد...
شنبه، 6 فروردين 1390