تا درين زندان فاني زندگاني باشدت
تا درين زندان فاني زندگاني باشدت شاعر : عطار کنج عزلت گير تا گنج معاني باشدت تا درين زندان فاني زندگاني باشدت ...
شنبه، 6 فروردين 1390
زهي ماه در مهر سرو بلندت
زهي ماه در مهر سرو بلندت شاعر : عطار شکر در گدازش ز تشوير قندت زهي ماه در مهر سرو بلندت چو بگذشت بادي به مشکين...
شنبه، 6 فروردين 1390
دم مزن گر همدمي مي‌بايدت
دم مزن گر همدمي مي‌بايدت شاعر : عطار خسته شو گر مرهمي مي‌بايدت دم مزن گر همدمي مي‌بايدت محو شو گر محرمي مي‌بايدت...
شنبه، 6 فروردين 1390
بعدجوي از نفس سگ گر قرب جان مي‌بايدت
بعدجوي از نفس سگ گر قرب جان مي‌بايدت شاعر : عطار ترک کن اين چاه و زندان گر جهان مي‌بايدت بعدجوي از نفس سگ گر قرب...
شنبه، 6 فروردين 1390
چو ترک سيم برم صبحدم ز خواب درآمد
چو ترک سيم برم صبحدم ز خواب درآمد شاعر : عطار مرا ز خواب برانگيخت و با شراب درآمد چو ترک سيم برم صبحدم ز خواب درآمد...
شنبه، 6 فروردين 1390
لباس کفر پوشيده درآمد
لباس کفر پوشيده درآمد شاعر : عطار به دل گفتم چبودت گفت ناگه لباس کفر پوشيده درآمد مرا از من رهانيد و به انصاف...
شنبه، 6 فروردين 1390
مستغرقي که از خود هرگز به سر نيامد
مستغرقي که از خود هرگز به سر نيامد شاعر : عطار صد ره بسوخت هر دم دودي به در نيامد مستغرقي که از خود هرگز به سر نيامد...
شنبه، 6 فروردين 1390
دلا ديدي که جانانم نيامد
دلا ديدي که جانانم نيامد شاعر : عطار به درد آمد به درمانم نيامد دلا ديدي که جانانم نيامد لب لعلش به دندانم نيامد...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي روي تو شمع بت‌پرستان
اي روي تو شمع بت‌پرستان شاعر : عطار ياقوت تو قوت تنگدستان اي روي تو شمع بت‌پرستان چشم تو و صد هزار دستان زلف...
شنبه، 6 فروردين 1390
جمله‌ي عالم همي بينم به تو
جمله‌ي عالم همي بينم به تو شاعر : عطار وز تو در عالم نمي‌بينم نشان جمله‌ي عالم همي بينم به تو جان من هم در يقين...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي نهان از ديده و در دل عيان
اي نهان از ديده و در دل عيان شاعر : عطار از جهان بيرون ولي در قعر جان اي نهان از ديده و در دل عيان خود تويي از...
شنبه، 6 فروردين 1390
قصد کرد از سرکشي يارم به جان
قصد کرد از سرکشي يارم به جان شاعر : عطار قصد او را من خريدارم به جان قصد کرد از سرکشي يارم به جان راز عشقش را...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي راه تو بحر بي کرانه
اي راه تو بحر بي کرانه شاعر : عطار عشق تو نديم جاودانه اي راه تو بحر بي کرانه در سينه همي زند زبانه از عشق...
شنبه، 6 فروردين 1390
من کيم اندر جهان سرگشته‌اي
من کيم اندر جهان سرگشته‌اي شاعر : عطار در ميان خاک و خون آغشته‌اي من کيم اندر جهان سرگشته‌اي در نفاق خود ز حد...
شنبه، 6 فروردين 1390
دوش وقت صبح چون دل داده‌اي
دوش وقت صبح چون دل داده‌اي شاعر : عطار پيشم آمد مست ترسازاده‌اي دوش وقت صبح چون دل داده‌اي بي سر و پايي ز دست...
شنبه، 6 فروردين 1390
هرگز بود اي رفيق والا
هرگز بود اي رفيق والا شاعر : عطار وارسته تو از مني و از ما هرگز بود اي رفيق والا فارغ ز کشاکش تمنا من سايه...
شنبه، 6 فروردين 1390
شهري است وجود آدمي زاد
شهري است وجود آدمي زاد شاعر : عطار بر باد نهاده شهر بنياد شهري است وجود آدمي زاد چون باد گذشت خاک استاد باد...
شنبه، 6 فروردين 1390
اين خاک ز لطف نور برخاست
اين خاک ز لطف نور برخاست شاعر : عطار وانگاه روان شد از چپ و راست اين خاک ز لطف نور برخاست برتر ز ضمير و وهم داناست...
شنبه، 6 فروردين 1390
رفتند سران به بزم سلطان
رفتند سران به بزم سلطان شاعر : عطار ماندند جنيبه را به دربان رفتند سران به بزم سلطان بردند سفال را به خمدان ...
شنبه، 6 فروردين 1390
آن کيست بر آن سپهر اعظم
آن کيست بر آن سپهر اعظم شاعر : عطار وان کيست وراي هر دو عالم آن کيست بر آن سپهر اعظم وز آب درو بلاد احکم از...
شنبه، 6 فروردين 1390