لب تو مردمي ديده دارد
لب تو مردمي ديده دارد شاعر : عطار ولي زلف تو سر گرديده دارد لب تو مردمي ديده دارد چه زنگي بچه ناگرديده دارد ...
شنبه، 6 فروردين 1390
بر در حق هر که کار و بار ندارد
بر در حق هر که کار و بار ندارد شاعر : عطار نزد حق او هيچ اعتبار ندارد بر در حق هر که کار و بار ندارد خوش بود...
شنبه، 6 فروردين 1390
زين درد کسي خبر ندارد
زين درد کسي خبر ندارد شاعر : عطار کين درد کسي دگر ندارد زين درد کسي خبر ندارد مي‌سوزم و کس خبر ندارد تا در...
شنبه، 6 فروردين 1390
دلي کز عشق جانان جان ندارد
دلي کز عشق جانان جان ندارد شاعر : عطار توان گفتن که او ايمان ندارد دلي کز عشق جانان جان ندارد که کس مردي يک جولان...
شنبه، 6 فروردين 1390
اگر درمان کنم امکان ندارد
اگر درمان کنم امکان ندارد شاعر : عطار که درد عشق تو درمان ندارد اگر درمان کنم امکان ندارد که در هر قطره صد طوفان...
شنبه، 6 فروردين 1390
بار دگر پير ما رخت به خمار برد
بار دگر پير ما رخت به خمار برد شاعر : عطار خرقه بر آتش بسوخت دست به زنار برد بار دگر پير ما رخت به خمار برد بر...
شنبه، 6 فروردين 1390
آتش عشق آب کارم برد
آتش عشق آب کارم برد شاعر : عطار هوس روي او قرارم برد آتش عشق آب کارم برد روي ننمود و روزگارم برد روزگاري به...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق تو به سينه تاختن برد
عشق تو به سينه تاختن برد شاعر : عطار وآرام و قرار من ز من برد عشق تو به سينه تاختن برد جاني که نداشتم ز تن بود...
شنبه، 6 فروردين 1390
نام وصلش به زبان نتوان برد
نام وصلش به زبان نتوان برد شاعر : عطار ور کسي برد ندانم جان برد نام وصلش به زبان نتوان برد ره بدو مي‌نتوان آسان...
شنبه، 6 فروردين 1390
درد من از عشق تو درمان نبرد
درد من از عشق تو درمان نبرد شاعر : عطار زانکه دلم خون شد و فرمان نبرد درد من از عشق تو درمان نبرد درد بسي برد...
شنبه، 6 فروردين 1390
هرچه نشان کني تويي، راه نشان نمي‌برد
هرچه نشان کني تويي، راه نشان نمي‌برد شاعر : عطار وآنچه نشان‌پذير ني، اين سخن آن نمي‌برد هرچه نشان کني تويي، راه...
شنبه، 6 فروردين 1390
دم عيسي است که با باد سحر مي‌گذرد
دم عيسي است که با باد سحر مي‌گذرد شاعر : عطار وآب خضر است که بر روي خضر مي‌گذرد دم عيسي است که با باد سحر مي‌گذرد...
شنبه، 6 فروردين 1390
از کمان ابروش چون تير مژگان بگذرد
از کمان ابروش چون تير مژگان بگذرد شاعر : عطار بر دل آيد چون ز دل بگذشت از جان بگذرد از کمان ابروش چون تير مژگان...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر دل که وصال تو طلب کرد
هر دل که وصال تو طلب کرد شاعر : عطار شب خوش بادش که روز شب کرد هر دل که وصال تو طلب کرد هر که آب حيات تو طلب...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون شراب عشق در دل کار کرد
چون شراب عشق در دل کار کرد شاعر : عطار دل ز مستي بيخودي بسيار کرد چون شراب عشق در دل کار کرد دل در آن شورش هواي...
شنبه، 6 فروردين 1390
بس نظر تيز که تقدير کرد
بس نظر تيز که تقدير کرد شاعر : عطار تا رخ زيباي تو تصوير کرد بس نظر تيز که تقدير کرد چشم تو جانم هدف تير کرد...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد
تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد شاعر : عطار دل را به عشق خويش ز جان بي نياز کرد تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق تو مست جاودانم کرد
عشق تو مست جاودانم کرد شاعر : عطار ناکس جمله‌ي جهانم کرد عشق تو مست جاودانم کرد که مي عشق سر گرانم کرد گر...
شنبه، 6 فروردين 1390
دست با تو در کمر خواهيم کرد
دست با تو در کمر خواهيم کرد شاعر : عطار قصد آن تنگ شکر خواهيم کرد دست با تو در کمر خواهيم کرد کار با تو سر به...
شنبه، 6 فروردين 1390
پشت بر روي جهان خواهيم کرد
پشت بر روي جهان خواهيم کرد شاعر : عطار قبله روي دلستان خواهيم کرد پشت بر روي جهان خواهيم کرد گرچه دين و دل زيان...
شنبه، 6 فروردين 1390