هماي اوج سعادت به دام ما افتد
هماي اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذري بر مقام ما افتد حباب وار براندازم از نشاط کلاه اگر ز روي تو عکسي به جام ما افتد
دوشنبه، 10 خرداد 1389
گفتند خلايق که تويي يوسف ثاني
چون نيک بديدم به حقيقت به از آني گفتند خلايق که تويي يوسف ثاني اي خسرو خوبان که تو شيرين زماني شيرينتر از آني به شکرخنده که گويم
دوشنبه، 10 خرداد 1389
نسيم صبح سعادت بدان نشان که تو داني
گذر به کوي فلان کن در آن زمان که تو داني نسيم صبح سعادت بدان نشان که تو داني به مردمي نه به فرمان چنان بران که تو داني تو پيک خلوت رازي و...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
دو يار زيرک و از باده کهن دومني
فراغتي و کتابي و گوشه چمني دو يار زيرک و از باده کهن دومني اگر چه در پي ام افتند هر دم انجمني من اين مقام به دنيا و آخرت ندهم
دوشنبه، 10 خرداد 1389
ز دلبرم که رساند نوازش قلمي
کجاست پيک صبا گر همي‌کند کرمي ز دلبرم که رساند نوازش قلمي چو شبنمي است که بر بحر مي‌کشد رقمي قياس کردم و تدبير عقل در ره عشق
دوشنبه، 10 خرداد 1389
احمد الله علي معدله السلطان
احمد شيخ اويس حسن ايلخاني احمد الله علي معدله السلطان آن که مي‌زيبد اگر جان جهانش خواني خان بن خان و شهنشاه شهنشاه نژاد
دوشنبه، 10 خرداد 1389
وقت را غنيمت دان آن قدر که بتواني
حاصل از حيات اي جان اين دم است تا داني وقت را غنيمت دان آن قدر که بتواني جهد کن که از دولت داد عيش بستاني کام بخشي گردون عمر در عوض دارد...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
هواخواه توام جانا و مي‌دانم که مي‌داني
که هم ناديده مي‌بيني و هم ننوشته مي‌خواني هواخواه توام جانا و مي‌دانم که مي‌داني نبيند چشم نابينا خصوص اسرار پنهاني ملامتگو چه دريابد ميان...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
که برد به نزد شاهان ز من گدا پيامي
که به کوي مي فروشان دو هزار جم به جامي که برد به نزد شاهان ز من گدا پيامي که به همت عزيزان برسم به نيک نامي شده‌ام خراب و بدنام و هنوز اميدوارم...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
اين خرقه که من دارم در رهن شراب اولي
وين دفتر بي‌معني غرق مي ناب اولي اين خرقه که من دارم در رهن شراب اولي در کنج خراباتي افتاده خراب اولي چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
انت روائح رند الحمي و زاد غرامي
فداي خاک در دوست باد جان گرامي انت روائح رند الحمي و زاد غرامي من المبلغ عني الي سعاد سلامي پيام دوست شنيدن سعادت است و سلامت
دوشنبه، 10 خرداد 1389
سينه مالامال درد است اي دريغا مرهمي
دل ز تنهايي به جان آمد خدا را همدمي سينه مالامال درد است اي دريغا مرهمي ساقيا جامي به من ده تا بياسايم دمي چشم آسايش که دارد از سپهر تيزرو...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
سلام الله ما کر الليالي
و جاوبت المثاني و المثالي سلام الله ما کر الليالي و دار باللوي فوق الرمال علي وادي الاراک و من عليها
دوشنبه، 10 خرداد 1389
بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالي
خوش باش زان که نبود اين هر دو را زوالي بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالي آيد به هيچ معني زين خوبتر مثالي در وهم مي‌نگنجد کاندر تصور عقل
دوشنبه، 10 خرداد 1389
رفتم به باغ صبحدمي تا چنم گلي
آمد به گوش ناگهم آواز بلبلي رفتم به باغ صبحدمي تا چنم گلي و اندر چمن فکنده ز فرياد غلغلي مسکين چو من به عشق گلي گشته مبتلا
دوشنبه، 10 خرداد 1389
زان مي عشق کز او پخته شود هر خامي
گر چه ماه رمضان است بياور جامي زان مي عشق کز او پخته شود هر خامي زلف شمشادقدي ساعد سيم اندامي روزها رفت که دست من مسکين نگرفت
دوشنبه، 10 خرداد 1389
کتبت قصه شوقي و مدمعي باکي
بيا که بي تو به جان آمدم ز غمناکي کتبت قصه شوقي و مدمعي باکي ايا منازل سلمي فاين سلماک بسا که گفته‌ام از شوق با دو ديده خود
دوشنبه، 10 خرداد 1389
بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشاني داد
بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشاني داد که تاب من به جهان طره فلاني داد دلم خزانه اسرار بود و دست قضا درش ببست...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
يا مبسما يحاکي درجا من اللالي
يا رب چه درخور آمد گردش خط هلالي يا مبسما يحاکي درجا من اللالي تا خود چه نقش بازد اين صورت خيالي حالي خيال وصلت خوش مي‌دهد فريبم
دوشنبه، 10 خرداد 1389
سليمي منذ حلت بالعراق
الاقي من نواها ما الاقي سليمي منذ حلت بالعراق الي رکبانکم طال اشتياقي الا اي ساروان منزل دوست
دوشنبه، 10 خرداد 1389