مطرب عشق عجب ساز و نوايي دارد
مطرب عشق عجب ساز و نوايي دارد نقش هر نغمه که زد راه به جايي دارد عالم از ناله عشاق مبادا خالي که خوش آهنگ و فرح بخش...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد خداش در همه حال از بلا نگه دارد حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
هر آن کو خاطر مجموع و يار نازنين دارد
هر آن کو خاطر مجموع و يار نازنين دارد سعادت همدم او گشت و دولت همنشين دارد حريم عشق را درگه بسي بالاتر از عقل است کسي آن آستان...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
بتي دارم که گرد گل ز سنبل سايه بان دارد
بتي دارم که گرد گل ز سنبل سايه بان دارد بهار عارضش خطي به خون ارغوان دارد غبار خط بپوشانيد خورشيد رخش يا رب بقاي جاودانش...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
دلي که غيب نماي است و جام جم دارد
دلي که غيب نماي است و جام جم دارد ز خاتمي که دمي گم شود چه غم دارد به خط و خال گدايان مده خزينه دل به دست شاهوشي...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
سحرگه ره روي در سرزميني
همي‌گفت اين معما با قريني سحرگه ره روي در سرزميني که در شيشه برآرد اربعيني که اي صوفي شراب آن گه شود صاف
دوشنبه، 10 خرداد 1389
بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوي
مي‌خواند دوش درس مقامات معنوي بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوي تا از درخت نکته توحيد بشنوي يعني بيا که آتش موسي نمود گل
دوشنبه، 10 خرداد 1389
آن کس که به دست جام دارد
آن کس که به دست جام دارد سلطاني جم مدام دارد آبي که خضر حيات از او يافت در ميکده جو که جام دارد
دوشنبه، 10 خرداد 1389
سحرم هاتف ميخانه به دولتخواهي
گفت بازآي که ديرينه اين درگاهي سحرم هاتف ميخانه به دولتخواهي پرتو جام جهان بين دهدت آگاهي همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان
دوشنبه، 10 خرداد 1389
اي بي‌خبر بکوش که صاحب خبر شوي
تا راهرو نباشي کي راهبر شوي اي بي‌خبر بکوش که صاحب خبر شوي هان اي پسر بکوش که روزي پدر شوي در مکتب حقايق پيش اديب عشق
دوشنبه، 10 خرداد 1389
اي دل به کوي عشق گذاري نمي‌کني
اسباب جمع داري و کاري نمي‌کني اي دل به کوي عشق گذاري نمي‌کني باز ظفر به دست و شکاري نمي‌کني چوگان حکم در کف و گويي نمي‌زني
دوشنبه، 10 خرداد 1389
تو مگر بر لب آبي به هوس بنشيني
ور نه هر فتنه که بيني همه از خود بيني تو مگر بر لب آبي به هوس بنشيني که بر اين چاکر ديرينه کسي نگزيني به خدايي که تويي بنده بگزيده او
دوشنبه، 10 خرداد 1389
ساقيا سايه ابر است و بهار و لب جوي
من نگويم چه کن ار اهل دلي خود تو بگوي ساقيا سايه ابر است و بهار و لب جوي دلق آلوده صوفي به مي ناب بشوي بوي يک رنگي از اين نقش نمي‌آيد خيز...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
دل ما به دور رويت ز چمن فراغ دارد
دل ما به دور رويت ز چمن فراغ دارد که چو سرو پايبند است و چو لاله داغ دارد سر ما فرونيايد به کمان ابروي کس که درون گوشه گيران ز...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
کسي که حسن و خط دوست در نظر دارد
کسي که حسن و خط دوست در نظر دارد محقق است که او حاصل بصر دارد چو خامه در ره فرمان او سر طاعت نهاده‌ايم مگر او به تيغ بردارد
دوشنبه، 10 خرداد 1389
درخت دوستي بنشان که کام دل به بار آرد
درخت دوستي بنشان که کام دل به بار آرد نهال دشمني برکن که رنج بي‌شمار آرد چو مهمان خراباتي به عزت باش با رندان که درد سر کشي جانا...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
بشنو اين نکته که خود را ز غم آزاده کني
خون خوري گر طلب روزي ننهاده کني بشنو اين نکته که خود را ز غم آزاده کني حاليا فکر سبو کن که پر از باده کني آخرالامر گل کوزه گران خواهي شد...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
اي که در کشتن ما هيچ مدارا نکني
سود و سرمايه بسوزي و محابا نکني اي که در کشتن ما هيچ مدارا نکني قصد اين قوم خطا باشد هان تا نکني دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
دوشنبه، 10 خرداد 1389
نوش کن جام شراب يک مني
تا بدان بيخ غم از دل برکني نوش کن جام شراب يک مني سر گرفته چند چون خم دني دل گشاده دار چون جام شراب
دوشنبه، 10 خرداد 1389
صبح است و ژاله مي‌چکد از ابر بهمني
برگ صبوح ساز و بده جام يک مني صبح است و ژاله مي‌چکد از ابر بهمني مي تا خلاص بخشدم از مايي و مني در بحر مايي و مني افتاده‌ام بيار
دوشنبه، 10 خرداد 1389