دل بي‌تو به صدهزار زاريست
دل بي‌تو به صدهزار زاريست شاعر : انوري جان در کف صدهزار خواريست دل بي‌تو به صدهزار زاريست الحق ز هزار گونه ياريست...
شنبه، 28 اسفند 1389
ماه چون چهره‌ي زيباي تو نيست
ماه چون چهره‌ي زيباي تو نيست شاعر : انوري مشک چون زلف گل‌آراي تو نيست ماه چون چهره‌ي زيباي تو نيست که چو من بنده...
شنبه، 28 اسفند 1389
از تو بريدن صنما روي نيست
از تو بريدن صنما روي نيست شاعر : انوري زانکه چو رويت به جهان روي نيست از تو بريدن صنما روي نيست کوي تو گويي که...
شنبه، 28 اسفند 1389
سر آن داري کامروز مرا شاد کني
سر آن داري کامروز مرا شاد کني شاعر : انوري دل مسکين مرا از غمت آزاد کني سر آن داري کامروز مرا شاد کني زان لب...
شنبه، 28 اسفند 1389
بي‌گناه از من تبرا مي‌کني
بي‌گناه از من تبرا مي‌کني شاعر : انوري آنچه از خواريست با ما مي‌کني بي‌گناه از من تبرا مي‌کني ورچه مي‌دانم که...
شنبه، 28 اسفند 1389
آخر اي جان جهان با من جفا تا کي کني
آخر اي جان جهان با من جفا تا کي کني شاعر : انوري دست عهد از دامن صحبت رها تا کي کني آخر اي جان جهان با من جفا تا...
شنبه، 28 اسفند 1389
زهره کي دارد به کردن هيچکس
زهره کي دارد به کردن هيچکس شاعر : انوري آنچه تو از مکر و دستان مي‌کني زهره کي دارد به کردن هيچکس با دل مسکين...
شنبه، 28 اسفند 1389
ناز از اندازه بيرون مي‌کني
ناز از اندازه بيرون مي‌کني شاعر : انوري وز جگر خوردن دلم خون مي‌کني ناز از اندازه بيرون مي‌کني در کله‌داري تو...
شنبه، 28 اسفند 1389
باز آهنگ بلايي مي‌کني
باز آهنگ بلايي مي‌کني شاعر : انوري قصد جان مبتلايي مي‌کني باز آهنگ بلايي مي‌کني هر زمان قصد جفايي مي‌کني با...
شنبه، 28 اسفند 1389
دوستا گر دوستي گر دشمني
دوستا گر دوستي گر دشمني شاعر : انوري جان شيرين و جهان روشني دوستا گر دوستي گر دشمني انده جانست وان در مي‌زني...
شنبه، 28 اسفند 1389
گويي به سرم که از تو برگردم
گويي به سرم که از تو برگردم شاعر : انوري تا با سر نالهاي زار آيي گويي به سرم که از تو برگردم دانم که به قول استوار...
شنبه، 28 اسفند 1389
افتخار جهان حميدالدين
افتخار جهان حميدالدين شاعر : انوري که خرد مدح تو همي خواند افتخار جهان حميدالدين که نداند همي و نتواند دانکه...
شنبه، 28 اسفند 1389
انوري را خدايگان جهان
انوري را خدايگان جهان شاعر : انوري پيش خود خواند و دست داد و نشاند انوري را خدايگان جهان واندر آن سحر کرد و در...
شنبه، 28 اسفند 1389
وز قدر تو اندر حروف معجم
وز قدر تو اندر حروف معجم شاعر : انوري کلک تو نهد زانکه او تواند وز قدر تو اندر حروف معجم پيش قلمت هر ز بر نداند...
شنبه، 28 اسفند 1389
خداوندا تو مي‌داني که بنده
خداوندا تو مي‌داني که بنده شاعر : انوري نيارد هيچ زحمت تا تواند خداوندا تو مي‌داني که بنده ز گيتي مرجع ديگر نداند...
شنبه، 28 اسفند 1389
با جلال تو اي حميدالدين
با جلال تو اي حميدالدين شاعر : انوري رونق ماه و آفتاب نماند با جلال تو اي حميدالدين از ضمير تو در نقاب نماند...
شنبه، 28 اسفند 1389
جفاي گنبد گردان به پايه‌اي برسيد
جفاي گنبد گردان به پايه‌اي برسيد شاعر : انوري کز آن فرازتر اندر ضمير پايه نماند جفاي گنبد گردان به پايه‌اي برسيد...
شنبه، 28 اسفند 1389
آن بزرگاني که در خاک خراسان خفته‌اند
آن بزرگاني که در خاک خراسان خفته‌اند شاعر : انوري اين در معني که خواهم گفت ايشان سفته‌اند آن بزرگاني که در خاک خراسان...
شنبه، 28 اسفند 1389
اي خداوندي که بر درگاه جاهت بنده‌وار
اي خداوندي که بر درگاه جاهت بنده‌وار شاعر : انوري چرخ و انجم سالها اجري و راتب خورده‌اند اي خداوندي که بر درگاه...
شنبه، 28 اسفند 1389
از سخنهاي عذب شکر طعم
از سخنهاي عذب شکر طعم شاعر : انوري در دهان زمانه نوش منم از سخنهاي عذب شکر طعم با زباني چنين خموش منم ليکن...
شنبه، 28 اسفند 1389