يارم تويي به عالم يار دگر ندارم
يارم تويي به عالم يار دگر ندارم شاعر : انوري تا در تنم بود جان دل از تو برندارم يارم تويي به عالم يار دگر ندارم...
شنبه، 28 اسفند 1389
اگر نقش رخت بر جان ندارم
اگر نقش رخت بر جان ندارم شاعر : انوري به زلف کافرت ايمان ندارم اگر نقش رخت بر جان ندارم اگر صد درد بي‌درمان ندارم...
شنبه، 28 اسفند 1389
نگارا جز تو دلداري ندارم
نگارا جز تو دلداري ندارم شاعر : انوري بجز تو در جهان ياري ندارم نگارا جز تو دلداري ندارم به جان تو که بازاري...
شنبه، 28 اسفند 1389
گر عزيزم بر تو گر خوارم
گر عزيزم بر تو گر خوارم شاعر : انوري چه کنم دوستت همي دارم گر عزيزم بر تو گر خوارم با چنين صد غمت خريدارم ...
شنبه، 28 اسفند 1389
بيا تا ببيني که من بر چه کارم
بيا تا ببيني که من بر چه کارم شاعر : انوري نيايي ميا برگ اين هم ندارم بيا تا ببيني که من بر چه کارم چه بايد جهاني...
شنبه، 28 اسفند 1389
به آبي چند آبش باز روي آر
به آبي چند آبش باز روي آر شاعر : انوري اگر داني که آن آتش نمردست به آبي چند آبش باز روي آر الا تا نقش گيتي ناستردست...
شنبه، 28 اسفند 1389
شاها بدان خداي که بر دست قدرتش
شاها بدان خداي که بر دست قدرتش شاعر : انوري هفت آسمان چو مهره به دست مشعبدست شاها بدان خداي که بر دست قدرتش اين...
شنبه، 28 اسفند 1389
به خدايي که روز را دامن
به خدايي که روز را دامن شاعر : انوري با گريبان شب گره کردست به خدايي که روز را دامن جفته همچون کمان به زه کردست...
شنبه، 28 اسفند 1389
مرا مقصود فرزندان آدم
مرا مقصود فرزندان آدم شاعر : انوري ز فرزندان صدق خود شمردست مرا مقصود فرزندان آدم که گيتي با بزرگيهاش خردست ...
شنبه، 28 اسفند 1389
کسي که مدت سي سال شعر باطل گفت
کسي که مدت سي سال شعر باطل گفت شاعر : انوري خداي بر همه کاميش داد پيروزي کسي که مدت سي سال شعر باطل گفت چه اعتقاد...
شنبه، 28 اسفند 1389
اي رفته به فرخي و فيروزي
اي رفته به فرخي و فيروزي شاعر : انوري باز آمده در ضمان بهروزي اي رفته به فرخي و فيروزي در باغ مصاف کرده نوروزي...
شنبه، 28 اسفند 1389
خون خواجه کعبه است و نان او بيت‌الحرام
خون خواجه کعبه است و نان او بيت‌الحرام شاعر : انوري نيک بنگر تا به کعبه جز به رنج تن رسي خون خواجه کعبه است و نان...
شنبه، 28 اسفند 1389
خواجه دانم که پيش جيش سخاش
خواجه دانم که پيش جيش سخاش شاعر : انوري موج دريا همي کند يزکي خواجه دانم که پيش جيش سخاش چوبک کوزه فقع بمکي ...
شنبه، 28 اسفند 1389
اي کريمي که جرم هفت اختر
اي کريمي که جرم هفت اختر شاعر : انوري هست با عرض لطف تو پيکي اي کريمي که جرم هفت اختر ضبط کردي به مختصر نيکي...
شنبه، 28 اسفند 1389
خداوندا حريفان آمدستند
خداوندا حريفان آمدستند شاعر : انوري که تا با من کنند امشب عديلي خداوندا حريفان آمدستند وگرنه نيست در طبعم بخيلي...
شنبه، 28 اسفند 1389
سحرگاهي به نزد خواجه رفتم
سحرگاهي به نزد خواجه رفتم شاعر : انوري که بفزايد مرا جاهي و مالي سحرگاهي به نزد خواجه رفتم کز آن هر بدر بود او...
شنبه، 28 اسفند 1389
به خدايي که بازگشت بدوست
به خدايي که بازگشت بدوست شاعر : انوري که مرا بازگشت نيست به مي به خدايي که بازگشت بدوست فارغ از چنگ و ناي و بربط...
شنبه، 28 اسفند 1389
گر نيستي زمانه به جنگ و نبرد خلق
گر نيستي زمانه به جنگ و نبرد خلق شاعر : انوري پيوسته با زمانه کجا در نبردمي گر نيستي زمانه به جنگ و نبرد خلق ...
شنبه، 28 اسفند 1389
تو اي سيف زنگ اجل چون نگيري
تو اي سيف زنگ اجل چون نگيري شاعر : انوري که الحق به انصاف درخورد آني تو اي سيف زنگ اجل چون نگيري ترا در کجا مي‌خورد...
شنبه، 28 اسفند 1389
چون ترا روزگار داد به داد
چون ترا روزگار داد به داد شاعر : انوري تو چرا داد خويش نستاني چون ترا روزگار داد به داد کايدت گاه آنکه نتواني...
شنبه، 28 اسفند 1389