نوبت حسن ترا لطف تو گر پنج کند
نوبت حسن ترا لطف تو گر پنج کند شاعر : انوري عشق تو خاک تلف بر سر هر گنج کند نوبت حسن ترا لطف تو گر پنج کند چار...
شنبه، 28 اسفند 1389
گر وفا با جمال يار کند
گر وفا با جمال يار کند شاعر : انوري حلقه در گوش روزگار کند گر وفا با جمال يار کند گر بر اين پاي استوار کند ...
شنبه، 28 اسفند 1389
معشوق دل ببرد و همي قصد دين کند
معشوق دل ببرد و همي قصد دين کند شاعر : انوري با آشنا و دوست کسي اين‌چنين کند معشوق دل ببرد و همي قصد دين کند ...
شنبه، 28 اسفند 1389
جان وصال تو تقاضا مي‌کند
جان وصال تو تقاضا مي‌کند شاعر : انوري کز جهانش بي‌تو سودا مي‌کند جان وصال تو تقاضا مي‌کند آنچه هجران تو با ما...
شنبه، 28 اسفند 1389
دل به عشقش رخ به خون تر مي‌کند
دل به عشقش رخ به خون تر مي‌کند شاعر : انوري جان ز جورش خاک بر سر مي‌کند دل به عشقش رخ به خون تر مي‌کند مي‌خورد...
شنبه، 28 اسفند 1389
حسن تو عشق من افزون مي‌کند
حسن تو عشق من افزون مي‌کند شاعر : انوري عشق او حالم دگرگون مي‌کند حسن تو عشق من افزون مي‌کند زهره کرد آب و جگر...
شنبه، 28 اسفند 1389
يار در خوبي قيامت مي‌کند
يار در خوبي قيامت مي‌کند شاعر : انوري حسن بر خوبان غرامت مي‌کند يار در خوبي قيامت مي‌کند دعوي داو تمامت مي‌کند...
شنبه، 28 اسفند 1389
زلفش اندر جور تلقين مي‌کند
زلفش اندر جور تلقين مي‌کند شاعر : انوري رخ پياده حسن فرزين مي‌کند زلفش اندر جور تلقين مي‌کند اسب حسن اين است...
شنبه، 28 اسفند 1389
عالمي در ره تو حيرانند
عالمي در ره تو حيرانند شاعر : انوري پيش و پس هيچ ره نمي‌دانند عالمي در ره تو حيرانند چون به کارت رسند درمانند...
شنبه، 28 اسفند 1389
گرد ترا دل همي چنان خواهد
گرد ترا دل همي چنان خواهد شاعر : انوري که دل از بنده رايگان خواهد گرد ترا دل همي چنان خواهد کانچه خواهي تو جز...
شنبه، 28 اسفند 1389
يارم اين بار، بار مي‌ندهد
يارم اين بار، بار مي‌ندهد شاعر : انوري بخت کارم قرار مي‌ندهد يارم اين بار، بار مي‌ندهد چرخ جز کوکنار مي‌ندهد...
شنبه، 28 اسفند 1389
هرکه دل بر چون تو دلداري نهد
هرکه دل بر چون تو دلداري نهد شاعر : انوري سنگ بر دل بي‌تو بسياري نهد هرکه دل بر چون تو دلداري نهد روزگارش اين...
شنبه، 28 اسفند 1389
دوش آنکه همه جهان ما بود
دوش آنکه همه جهان ما بود شاعر : انوري آراسته ميهمان ما بود دوش آنکه همه جهان ما بود گر چند بلاي جان ما بود ...
شنبه، 28 اسفند 1389
من آن نيم که مرا بي‌تو جان تواند بود
من آن نيم که مرا بي‌تو جان تواند بود شاعر : انوري دل زمانه و برگ جهان تواند بود من آن نيم که مرا بي‌تو جان تواند...
شنبه، 28 اسفند 1389
آن روزگار کو که مرا يار يار بود
آن روزگار کو که مرا يار يار بود شاعر : انوري من بر کنار از غم و او در کنار بود آن روزگار کو که مرا يار يار بود ...
شنبه، 28 اسفند 1389
دوش تا صبح يار در بر بود
دوش تا صبح يار در بر بود شاعر : انوري غم هجران چو حلقه بر در بود دوش تا صبح يار در بر بود دي همه روز اگرچه بر...
شنبه، 28 اسفند 1389
اي دلبر عيار ترا يار توان بود
اي دلبر عيار ترا يار توان بود شاعر : انوري غمهاي ترا با تو خريدار توان بود اي دلبر عيار ترا يار توان بود با ياد...
شنبه، 28 اسفند 1389
آنچه بر من در غم آن نامسلمان مي‌رود
آنچه بر من در غم آن نامسلمان مي‌رود شاعر : انوري بالله ار با موئمن اندر کافرستان مي‌رود آنچه بر من در غم آن نامسلمان...
شنبه، 28 اسفند 1389
آب جمال جمله به جوي تو مي‌رود
آب جمال جمله به جوي تو مي‌رود شاعر : انوري خورشيد در جنيبت روي تو مي‌رود آب جمال جمله به جوي تو مي‌رود دل در...
شنبه، 28 اسفند 1389
دست در روزگار مي‌نشود
دست در روزگار مي‌نشود شاعر : انوري پاي عمر استوارمي‌نشود دست در روزگار مي‌نشود در دل و ديده خوار مي‌نشود شاهد...
شنبه، 28 اسفند 1389