بعد تو
چه آرزوهایی رؤیاهایی بود دلم می خواست رنگ آسمان را بگیرم و به صورت شهر بپاشم
دوشنبه، 7 فروردين 1396
برگ آخر
تنها تکرار بی خستگی میان شکوفه های باران شکفت می دانستم
دوشنبه، 7 فروردين 1396
بتهای بی حاصل
کسی می آید از آن سوی این دیوارها، فردا که با خود می برد ما را به سروقت هدا فردا کسی که وارث اندوه انسان است از دیروز و بیرون خواهد آمد از محاق...
دوشنبه، 7 فروردين 1396
بالاتر
ای چشم تو از هر چه غزل گیراتر لبخند تو از خندۀ گل زیباتر در برکۀ آرام تو حتی مهتاب صد بار زخورشید شده والاتر
دوشنبه، 7 فروردين 1396
آیینه
روزی که بود غربت انسان در آینه تسکین نیافت خاطر ایمان در آینه پا را فراتر از حد معمول می گذاشت مردی که می گذشت هراسان در آینه
دوشنبه، 7 فروردين 1396
آیینه
آینه در آینه ست : چشم تو در آیینه پلک مزن! کرده در خویش نظر، آیینه آیینه جز شیشه ای چیز دگر نیست که چشم تو این اعتبار داده به هر آیینه
دوشنبه، 7 فروردين 1396
آیینه اشک
تو ای چشمها محو زیباییت بهار است و فصل شکوفاییت مگر می شود کند با سادگی دل از چشمهای تماشاییت
دوشنبه، 7 فروردين 1396
آیه نیاز
در نگاهت آیه ‏های خیس محبّت به گل می‏نشست و «شهادت« بهانه کوچکی بود، تا پرواز را معنی کنی
دوشنبه، 7 فروردين 1396
آینه باران
درچشمۀ چشمان تو، طوفان شده ای دوست صد آینه در چشم تو مهمان شده ای دوست امشب شب میلاد گل عشق و بهاراست کز فرط خوشی آینه باران شده ای دوست
دوشنبه، 7 فروردين 1396
آفتاب
روی دوش موجها آرام می رفت آفتاب از فرار قله اسلام می رفت آفتاب خون به جای اشک از چشم شفق فواره زد گرچه با دنیایی از اکرام می رفت آفتاب
دوشنبه، 7 فروردين 1396
آغوش شقایق
بلبل روح از قفس تن پرید غنچه گریبان خودش را درید تا گل رخسار تو از باغ رفت رنگ بهار از رخ گلشن پرید
دوشنبه، 7 فروردين 1396
آری خدا تو را به سوی خویش خوانده بود
ای پیشوای آینه‌‏های زمین، امام! آیینه شکسته ما را ببین، امام ! بعد از تو با حریم شهیدان چه می‏کنند؟ بعد از تو چیست طالع این سرزمین، امام؟
دوشنبه، 7 فروردين 1396
آسمان آبی
در فصل غربت از دل خود یاد می کنم باور مکن که دلهره ایجاد می کنم شیرین ترین صنوبر این باغ سبز را فردا فدای تیشۀ فرهاد می کنم
دوشنبه، 7 فروردين 1396
آخرین بهار
این چندمین بهار، ولی بی تو می‏گذشت این اوج انتظار ولی بی تو می‏گذشت صبحی که بی‏حضور تو از راه می‏رسید عیدی پر از غبار ولی بی تو می‏گذشت
دوشنبه، 7 فروردين 1396
آخرین بدرقه
ای سرآغاز شب پوچ پریشانی من آخرین بدرقه ات در تب حیرانی من تو گرمای نگاهت من و سرمای صدا کی به خورشید رسد ذهن زمستانی من
دوشنبه، 7 فروردين 1396
ای مهربان
فریاد موهومی رسید از آسمان امشب خشم است و آتش گسترای کهکشان امشب از وحشت این لحظه های گنگ و بی احساس چشمم نمی خوابد بیا با من بمان امشب
دوشنبه، 7 فروردين 1396
ای که در بالا بلندی شهره‌ای
ای زمین فریادهامان بی صداست ریشۀ غم هایمان بی انتهاست ما زنسل درد و داغ و غربتیم حیرتی دیرینه با ما آشناست
دوشنبه، 7 فروردين 1396
ای بزرگ آفتاب آینه‌ ‏پوش
چهره شاهدان غبار گرفت عشق را موج انفجار گرفت چفیه، پوتین، پلاک، سنگر کو؟ زیر رگبار، دیده تر کو؟
دوشنبه، 7 فروردين 1396
اوج کهکشان
گلی به نام تو را تا به ما نشان دادند به مردۀ دل ما ساحرانه جان دادند تمام آنچه که به یک قرن نوع انسان داشت
دوشنبه، 7 فروردين 1396
او مظهر سادگی بود
شب بود و داغ شقایق، در کوچه‌ها موج می‌زد قعر سکوتی سترون، مرگ صدا موج می‌زد دل‌های غریب و شکسته، در انتظار بهاری
شنبه، 28 اسفند 1395