تفسير و تحليل مقدمه ي قيصري بر شرح تائيه ي ابن فارض (2)
متن:
و العلومُ اِنَّما يتميَّزُ بعضُها عنِ البعضِ بتميُّزِ موضوعاتِها، و موضوعُ کلّ علمٍ ما يُبحثُ فيه عن عوارضِهِ الذّاتيّةِ، فالمعروضُ هو الموضوعُ و العوارضُ هي المسائل.و لاشکَّ أنّ المسائلَ اِمّا أن يَکونَ کُلُّها بديهيّاً، أو کسبيّاً، أو بعضُها بديهيّاً و بعضها کسبيّاً، فإن کانَ کلُّها بديهيّاً ( مع عدمِ إمکانِ الوقوع إلّا بالنَّسبة إلي بعضِ الأذهانِ ) فهيَ مبادي باقي العلوم.
و إن کانَ کلُّها کسبيّاً فهي متوقّفةٌ علي أمورٍ بديهيّةٍ يُعلَمُ بها هذهِ الأمورُ الکسبيّة.
إن کانَ بعضُها بديهيّاً و بعضها کسبيّاً فالبديهيُّ مبادِي الکسبيّ.
ترجمه:
تمايز و جدايي علوم از يکديگر بر اساس تمايز موضوعات آن هاست و موضوع هر علمي عبارت است از چيزي که در آن علم از عوارض ذاتي آن بحث مي شود. بنابراين، « معروض »، موضوع علم است و « عوارض » مسائل آن.بي ترديد، مسائل يک علم يا همه بديهي اند و يا همه کسبي، يا اين که قسمتي بديهي اند و قسمتي ديگر کسبي. در صورتي که همه ي مسائل يک علم بديهي باشند ( با اين که وقوع چنين حالتي، جز براي بعضي از اذهان ممکن نيست ) ديگر خود آن مسائل جاي بحث نبوده، بلکه از آن ها به عنوان مبادي، در علوم ديگر استفاده مي شد.
اگر همه ي مسائل يک علم کسبي باشند، در کسب و تحصيل اين مسائل نيازمند مسائل بديهي ديگري خواهيم بود. ( که به واسطه ي آن مسائل بديهي، اين مسائل کسبي را به دست آوريم ).
در صورتي که برخي از مسائل يک علم کسبي باشند و برخي ديگر بديهي، از مسائل بديهي به عنوان مبادي و مقدّمه ي تحصيل مسائل کسبي بهره مي گيريم.
شرح:
در اين قسمت به تعريف مطلق موضوع و مسائل مبادي پرداخته به اين بيان که: موضوع هر علمي، آن چيزي است که در آن علم از عوارض ذاتي آن موضوع بحث مي شود که طبعاً عوارض اين موضوع، همان « مسائل » اين علم خواهد بود و از مسائل بديهي به عنوان « مبادي » براي کسب مسائل نظري بهره مي گيرند و تمايز علوم از يکديگر، معلول تمايز موضوعات آن هاست.موضوع عرفان
متن:
و لا شکَّ، أنَّ هذهِ الطايفةَ إنّما تبحثُ و تُبَيِّنُ عن ذاتِ اللهِ و أسمائه و صفاتِهِ من حيثُ إنَّها موصلةُ لکلٍّ من مظاهِرِها و مستوياتها (1) إلي الذاتِ الإلهيّةِ.فموضوعُ هذا العِلمُ هو الذّاتُ الأحديّةُ ونُعوتُها الأزليّةُ و صفاتُها السرمديّةُ.
ترجمه:
آشکارا مورد بحث و تحقيق اين طايفه ( عرفا ) ذات و اسما و صفات حق تعالي است، از آن لحاظ که ( اين اسما و صفات ) هر يک از مظاهر و جلوه گاه ها و نشانه هاي خود را به ذات حق مي رسانند. بر اين اساس، موضوع علم عرفان، ذات احديّت و نعوت ازلي و صفات سرمدي اوست.شرح:
از نظر قيصري، موضوع عرفان عبارت است از: « ذات احدي و نعوت ازلي و صفات سرمدي او ».ابن ترکه درباره ي موضوع عرفان مي گويد:
آن حقيقتي که مي تواند موضوع اين علم واقع شود، - يعني آن معنا و مفهوم عام و شاملي که بر همه چيز محيط بوده و چيزي خارجي از آن وجود نداشته باشد - به آساني تعبير پذير نيست.
اگر از آن معناي محيط، عام و شامل، بالفظ « وجود مطلق » يا « حق » تعبير کنند، صرفاً به عنوان تعبير با اخصّ اوصاف آن چيز خواهد بود. که اين اخصّ اوصاف در اين مورد همان اعمّ مفهومات است. چه اگر لفظي داشتيم که داراي مفهوم محصّل بوده و عام تر از لفظ وجود مطلق يا حق بود، نسبت به معنا و حقيقت مورد نظر، اقرب و اخصّ بوده و تنها آن لفظ براي تعبير از موضوع علم الهي مطلق، صلاحيت و مناسبت داشت و بس. بدين لحاظ، در ميان الفاظ متداول، مناسب تر از لفظ وجود، براي تعبير از موضوع علم الهي نيست، زيرا از لحاظ حيطه و شمول، اعم معاني و مفهومات بوده و از جهت امکان درک و تصوّر، اعرف تصوّرات است؛ و از جهت تعقّل و حصول در ذهن، اقدام معقولات و محصولات ذهن است. (2)
ابن سينا و ملّاصدرا هم موضوع علم الهي را « موجود بما هو موجود » دانسته اند. (3) صاحب شوارق پس از بحث و مناقشاتي درباره ي موضوع علم کلام، چنين نتيجه مي گيرد که: « راه صحيح آن است که ميان علم کلام و فلسفه، از جهت موضوع فرقي نگذاشته، بلکه واجب است که موضوع هر دو را « موجود بما هو موجود » قرار دهيم. » (4)
براي روشن شدن مسئله بايد در نظر داشت که:
در تقسيم علوم و معارف به رشته ها و فنون مختلف، آنچه معيار تمايز فنون و رشته هاست، همان موضوع آن هاست. پس موضوع هر علمي مرز و حدّ آن علم را مشخص مي کند، در نتيجه علوم بشري به صورت خانواده ها و رشته هاي جداگانه اي درآمده است. مانند علم پزشکي، رياضيات، شيمي، فيزيک و... پس هر علمي موضوعي دارد که در آن علم از عوارض ذاتي آن موضوع بحث مي شود.
بنابراين طبيعي است که در عرفان نيز موضوعي باشد که محور مسائل عرفان بوده و آن را از رشته هاي ديگر علوم و معارف بشري، متمايز سازد.
چنان که ديديم قيصري ذات و صفات الهي را موضوع عرفان مي داند و ابن ترکه « وجود مطلق » را. و نيز ديديم که در موضوع فلسفه اولي يا علم الهي و نيز در موضوع علم کلام « موجود بما هو موجود » مطرح مي گردد؛ بدون آن که وارد مباحث و مناقشات طولاني شده، مطلب را به طور خلاصه مي توان چنين بيان داشت که در هر سه فن يعني فلسفه و کلام و عرفان، چيزي که مطرح بوده و مدّ نظر است، حقيقت و واقعيّت جهان هستي است. (5) و فرقشان تنها در اهداف و نتايج و اصول و مبادي و راه و روش حرکت انسان به سوي کشف يا درک واقعيت است. لذا به سادگي مي توان گفت که موضوع عرفان، « وجود مطلق » است؛ يا به عبارت ديگر « موجود بما هو موجود »، زيرا « وجود » و « موجود » به يک حقيقت مربوطند و در واقع « موجود حقيقي »، بنابر « اصالت وجود »، همان « وجود » است.
پس موضوع عرفان، وجود مطلق (6) است و اين که قيصري ذات حق را موضوع قرار داده، آن هم در حقيقت از آن جهت است که در بينش عرفا، وجود و موجود حقيقي همان ذات احدي و صفات و نعوت اوست چه دار هستي غير از او ديّاري ندارد. پس بحث از ذات حضرت حق بحثي است از تمام عالم هستي.
مسائل عرفان
متن:
و مسائلُهُ کيفيّةُ صدورِ الکثرةِ عنها و رجوعِها إليها و بيانُ مظاهر الأسماء اِلإلهيّة و النعوتِ الربّانيّةَ و بيانُ کيفيَّةِ رجوع أهلِ الله إليهِ تعالي، و کيفيّةِ سلوکِهم و مجاهداتِهم و رياضاتِهم و بيانُ نتيجةِ کلٍّ منَ الأعمالِ و الأفعالِ و الأذکارِ في دارِ الدّنيا و الآخرةِ علي وجهٍ ثابتٍ في نفسِ الأمرِ.ترجمه:
و مسائل عرفان عبارتند از:چگونگي صدور کثرت از حضرت حق و چگونگي بازگشت اين کثرت به او. و بيان مظاهر اسماي الهي و نعوت ربّاني. و کيفيّت رجوع و بازگشت اهل الله، به سوي الله و نحوه ي سلوک و مجاهدات و رياضات اهل الله. و بيان نتايج دنيوي و اخروي يکايکِ اعمال و افعال و اذکار، بر وجهي که در حقيقت و واقع، ثابت و متحقِّق است.
شرح:
مسائل هر علمي، عبارت است از عوارض ذاتي موضوع آن علم. منظور از عوارض ذاتي، عوارضي است که عروضش بدون واسطه باشد، يا با واسطه اي که جزء ذات موضوع است، يا خارج از ذات موضوع، اما مساوي با موضوع. در اين جا مباحثات و مناقشاتي است که وارد آن ها نمي شويم. اين يک تعريف کلي و جامع بود، براي مسائل علوم مختلف که عرفان را نيز در بر مي گيرد. (7)بنابراين مسائل عرفان چنان که در متن آمده، عبارت است از:
چگونگي صدور کثرت و رجوع آن به ذات حق و بيان مظاهر اسما و صفات الهي و کيفيت رجوع و سلوک اهل الله و مجاهدات ايشان و بيان نتايج دنيوي و اخروي اعمال و افعال و اذکار.
مسائل عرفان به طور کلي در معرفتِ ارتباط جهان به خدا و رابطه ي خدا با جهان خلاصه مي شود. به عبارت ديگر بحث از قوس نزولي و صعوديِ وجود.
مبادي عرفان
متن:
و مباديه، معرفةُ حدِّةِ، و فايدتِهِ، و اصطلاحاتِ القومِ فيهِ، و ما يُعلَمُ حقيقتُهُ بالبديهةِ ليُبتَني عليهِ المسائلُ.ترجمه:
مبادي عرفان عبارتند از: معرفت حدّ آن و درک فايده اش و شناخت اصطلاحات قوم ( عرفا ) و معرفت يک عدّه حقايق بديهي، که مبناي مسائل غير بديهي اين علم اند.شرح:
اما مبادي عرفان. مبادي هر علمي عبارت است از چيزهايي که آن علم بر اساس آن چيزها بنا شده است و اين مبادي يا مبادي تصوّري هستند يا تصديقي.مبادي تصوّري مانند معرفت حدّ علم و فايده و اصطلاحاتش. امّا حدّ و تعريف عرفان، از مطالب پيشين معلوم گرديد. خلاصه آن که عرفان، علمي است که درباره ي مطلق هستي بحث مي کند. اما فايده اش، علاوه بر فايده اي که در حکمت نظري و کلام هست، يعني علم به حقيقت هستي، عبارت است از وصول انسان به پروردگار و تقرّبش به حق و حقيقت و تکامل انسان تا درجه ي حق اليقين، و رهايي اش از همه گونه تقليد، و ترقي اش از مقام شنيدن و دانستن حقيقت، به مرتبه ي ديدن و تحقق يافتن. شرافت و برتري اين مراتب بر مراتب و درجات علمي - چنان که خواهيم گفت - بر کسي پوشيده نيست که: « شنيدن کي بود مانند ديدن. » در مورد اصطلاحات قوم نيز فصلي خواهد آمد براي اينکه توجه به آن اصطلاحات در فهم و درک مسائل عرفان مؤثّر و لازم است.
اما مبادي تصديقيّه، يا عبارتند از يک عدّه قاضاي بديهي که به عنوان اصول متعارفه در هر علمي مورد قبول و استفاده قرار مي گيرند، از قبيل قبول واقعيت هستي و امتناع اجتماع و ارتفاع نقيضين و اصل هر هويّت و غيره. يا عده اي از قضاياي غير بديهي که قبول آن ها در آغاز علم، براي امکان حرکت و پيشرفت در آن علم ضروري است، که به عنوان اصول موضوعه و مسلّمات پذيرفته مي شوند. تا مبنا و اساس مسائل آن علم قرار گيرند.
در عرفان نيز يک عده از قضايا به عنوان مبادي مورد استفاده قرار مي گيرند که اين قضايا بر دو قسم اند: يکي، قضاياي بديهي که به عنوان مبادي عام در علوم و معارف بشري مورد استناد واقع مي شوند. مانند اصول و مبادي مذکور پيشين و ديگري، قضايا و مطالبي که در آغاز حرکت عرفاني، آن ها را به عنوان مسلّمات بايد پذيرفت. آقاي سيّد جلال الدّين آشتياني مي گويد:
درک و شناسايي مبادي علم توحيد که معرفت مسائل علم بر آن مبادي توقّف دارد، و شأن عارفان از ابرار، و کمَّل از محقّقان است. که از خلف حجاب آثار يا بدون واسطه و حجاب، عارفان و کاملان، اين مبادي را مي شناسند. مبتديان و متوسّطان در سلوک از باب مسلّمات بايد مبادي را تلقّي به قبول نمايند، « إلي أن ينکشف لهم الحال » و نيز صدرالدّين قونيوي در اوايل مفتاح مي گويد: « و اين مبادي، يعني مبادي علم الهي و نيز مسائل آن را، به عنوان مسلّمات، آنان که نمي دانند، از دانايان يعني از عارفان متحقّق به آن مبادي و مسائل، فرا گرفته و مي پذيرند. (8)
بدون شکّ در مورد حرکت و سير و سلوک عرفاني، ايمان به اصول و قواعدي به عنوان مسلمات، اجتناب ناپذير است. از قبيل اصل امکان سلوک باطني و اثر اعمال و اذکار و اوراد و درجات و مراتب سير و... و از اينجاست که اِشراف و هدايت مرشدي به طور مستمر و در تمام مراحل حرکت، مطرح مي شود، کسي که سالک، خود را در برابر وي تسليم نموده و مطيع محض اراده و فرمان وي مي گردد.
پينوشتها:
1. در نسخه ي تصحيح آقاي آشتياني کلمه ي « مستوراتها » بود که به هيچ وجه مناسب نمي نمود. در نسخه ي چاپ مصر « مستويات » بود و در نسخه ي ديگر که در پاورقي چاپ مصر آمده « مسويّات » ضبط شده که متن به قرينه ي تناسب تصحيح شد.
2. تمهيد القواعد، ص 18 - 19.
3. الهيّات شفا، فصل 1 و 2 مقاله نخست، ج 1، ص 24 - 25.
4. شوارق الالهام، ص 10.
5. چنان که قيصري خود به همين نکته تصريح دارد. مسئله ششم از همين فصل.
6. ابن ترکه طي بحثي به اين نتيجه مي رسد که اعتبار وجود به عنوان موضوع فلسفه با اعتبار آن به عنوان موضوع عرفان بايد فرق داشته باشد. وي « وجود مطلق » با قيد اطلاق در برابر موجودات مقيّد به قيد رياضي يا طبيعي را، موضوع فلسفه دانسته و موضوع عرفان را عبارت از « مطلق وجود » مي داند، که شامل سراسر هستي است. وجودي بدون قيد، حتّي بدون قيد اطلاق، و بديهي است که وجود به اين اعتبار اعمّ از وجود به قيد اطلاق است. پس فرق موضوع عرفان و موضوع فلسفه، فرق مطلق و مقيّد است ( تمهيد القواعد، ص 11 - 17 ).
7. البتّه قيد ذاتي بودن مسائل به موضوع علم، در مورد علوم حقيقي و برهاني است، امّا در جايي که سير برهاني، به معناي رسمي و منطقي کلمه، در کار نباشد؛ خواه دون برهان باشد يا فوق برهان، به هر حال در آن صورت قيد ذاتي بودن لازم نيست و چون معرفت عرفاني متکي بر سلوک است نه برهان، اين قيد در اين جا هم چندان مطرح نمي باشد.
8. رسائل قيصري، تعليقات آقاي آشتياني، ص 46 - 47.
يثربي، سيديحيي؛ (1392)، عرفان نظري ( تحقيقي در سير تکاملي و اصول و مسائل تصوف)، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ هشتم