دالايي لاما
دالايى لاما- رهبر مذهبى و سياسى مردم تبت - در سال ۱۹۳۵ در روستاى كوچكى در شمال شرقى تبت به دنيا آمد. او كه در خانواده اى روستايى زاده شده بود تحصيلاتش را در شش سالگى شروع كرد و در سال ۱۹۵۹ در ۲۴ سالگى در فلسفه بودايى دكترا گرفت.
از ۱۹۵۰ به اين سو - سالى كه هشتادهزار سرباز ارتش چين كمونيست، تبت را تصرف كردند - دالايى لاما رهبرى سياسى تبت را برعهده دارد. در ۱۹۵۴ دالايى لاما به پكن رفت تا با مائوتسه تونگ و ساير رهبران چين از جمله جوئن لاى و دنگ شيائوپينگ درباره روند صلح گفت وگو كند. دالايى لاما در سال ۱۹۵۶ براى شركت در يك مراسم رسمى بودايى به هند رفت و به موازات آن با نخست وزير، جواهر لعل نهرو نيز ملاقاتى كرد. دالايى لاما در طول آن سال ها پيوسته در تلاش بود كه راه حل صلح آميزى براى مسأله تبت بيابد اما حكومت چين به سياست خشن خود در برابر تبت ادامه داد. در ده مارس ۱۹۵۹ لهاسا پايتخت تبت شاهد بزرگترين تظاهرات سياسى در تاريخ تبت بود با اين شعار محورى كه چين مى بايست تبت را ترك كند و استقلال آن را به رسميت بشناسد. تظاهرات وقيام مردم تبت با خشونت تمام از سوى ارتش چين سركوب شد. دالايى لاما مجبور شد به هند بگريزد. در آن جا به او پناهندگى سياسى داده شد. حدود هشتاد هزار پناهنده تبتى نيز به او پيوستند. بنابر برخى گزارش ها امروزه حدود ۱۲۰۰۰۰ تبتى در تبعيد و دور از وطن زندگى مى كنند. دالايى لاما از ۱۹۶۰ در درمسالا در هند اقامت گزيده است جايى كه گاه «لهاساى كوچك» خوانده مى شود و مقر دولت در تبعيد تبت است. در طول چند دهه اخير دالايى لاما به تلاش هاى خود براى استقلال مردم تبت ادامه داده است. او به كشورهاى بسيارى سفر كرد و در بيش از ۴۶ كشور به سخنرانى، ملاقات با سياستمداران و مردمان عادى و ساير فعاليت هاى صلح آميز اشتغال داشته است. در سال ۱۹۷۳ در واتيكان با پاپ پل ششم ملاقات كرد. در ۱۹۸۰ در يك كنفرانس مطبوعاتى در رم اظهار اميدوارى كرد كه با پاپ ژان پل دوم ديدار كند. او در بخشى از سخنانش در اين كنفرانس گفت كه «ما در دوره بحران هاى بزرگ زندگى مى كنيم، دوره اى كه دنيا با مصائب نگران كننده اى روبرو است. ممكن نيست كه جز با وجود امنيت و هماهنگى ميان مردمان به آرامش روحى رسيد.» دالايى لاما اين را مبناى ايمان و اميد خود براى ملاقات با شخصيت هاى برجسته و متحول ساختن افكار و احساسات مى داند تا به تعبير خودش «درى به سوى روابط صلح آميز در ميان مردمان گشوده شود.» او از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ چندين بار با پاپ ژان پل دوم ملاقات هايى كرد. در طول اين سال ها با مراجع مذهبى ديگر نيز ديدارهايى داشت. در ۱۹۸۹ جايزه نوبل صلح به او اهدا شد. در بيانيه كميته نوبل آمده بود كه «كميته مى خواهد بر اين واقعيت تأكيد كند كه دالايى لاما (چهاردهيمن دالايى لاما - Tenzin Gyatso) در مبارزاتش براى آزادى و استقلال تبت پيوسته، از استفاده از خشونت خوددارى كرده است. او به جاى اعمال خشونت، راه حل هاى صلح آميز در پيش گرفت كه بر مدارا و احترام متقابل متكى بود تا ميراث تاريخى و فرهنگى مردمش را حفظ كند.» كميته همچنين تصريح كرد كه فعاليت هاى مؤثر و صلح جويانه دالايى لاما براى حل كشمكش هاى بين المللى، مسائل مربوط به حقوق بشر و معضلات زيست محيطى از دلايل اهداى اين جايزه به وى به حساب مى آيد - شايد برخى قائل به دلايل و انگيزه هاى سياسى در ارتباط با چين در نزد اعضاى كميته نوبل باشند. اگر چنين باشد اين ناظر به وجه پر خشونت ماجراى تبت و يادآور قتل عام ها و كشتارهايى است كه ارتش چين كمونيست در اين سرزمين مرتكب شد.
در زندگينامه دالايى لاما آمده كه او غالباً مى گويد: «من فقط يك راهب بودايى ساده ام - نه بيشتر، نه كمتر.» او بنابراين نوشته ها، صبح ها ساعت ۴ از خواب برمى خيزد به مراقبه مى پردازد. به امور روزمره رسيدگى مى كند و به تعليم و تدريس مذهبى و ملاقات هايش ادامه مى دهد. او اغلب اين سخن حكيم بودايى مشهور قرن هشتم، شانتى دوا را با خود تكرار مى كند: «تا وقتى كه زندگى و زمين برپاست و تا وقتى كه موجودات زنده به حيات خود ادامه مى دهند من نيز تاب مى آورم و تا آنجا كه در توان دارم مى كوشم از مصائب دنيا بكاهم.» دالايى لاما علاوه بر جايزه صلح نوبل از قرار معلوم جوايز متعدد ديگرى نيز دريافت كرد و از چندين دانشگاه دكتراهاى افتخارى به او اهدا شده است.
در سخنرانى اش به مناسبت دريافت جايزه نوبل در صلح چنين گفت: «دنياى امروز اقتضا مى كند كه يگانگى بشر را بپذيريم. در گذشته، جوامع مختلف مى توانستند يكديگر را از هم كاملاً جدا و مجزا بشمارند. بعضى حتى مى توانستند در جدايى كامل به حيات خود ادامه دهند. اما امروزه هر اتفاقى در يك منطقه بيفتد، نهايتاً بر بسيارى از مناطق ديگر اثر مى گذارد.»
«وقتى مردم مناطق مختلف جهان را ملاقات مى كنم همواره به ياد مى آورم كه ما همه اساساً همانند يكديگريم: ما همه انسانيم. شايد لباس هاى مختلف داشته باشيم، رنگ پوست هايمان متفاوت باشد و به زبان هاى گوناگون سخن بگوييم. اينها همه مربوط به سطح و ظاهر است. اما اساساً ما همه انسان هستيم و همانند يكديگر. اين همان چيزى است كه ما را با يكديگر پيوند مى دهد. از همين روست كه مى توانيم همديگر را بشناسيم و بر دوستى و قرابت ميان هم بيفزاييم.»
به عقيده دالايى لاما درك عميق اين نكته كه وحدتى عميق ميان همه انسان ها وجود دارد و اينكه همه در جست وجوى سعادت و شادمانى اند و مى كوشند از رنج و مصيبت بگريزند در بسط و گسترش حس برادرى و همدلى، بسيار سودمند است. او تصريح مى كند كه اگر هر انسانى خودخواهانه فقط آنچه را كه خود مى پسندد دنبال كند و نسبت به زندگى و نيازهاى ديگران بى اعتنا باشد در نهايت نه تنها به ديگران بلكه به خود نيز آسيب مى رساند.
دالايى لاما اين احساس همدلى و حس شفقت و مهرورزى را يك واكنش صرفاً عاطفى و گذرا محسوب نمى كند بلكه آن را يك تعهد استوار و مبتنى بر عقل مى داند. ازاينجا نتيجه مى گيرد كه يك نگرش واقعاً شفقت آميز به ديگران دچار زوال و تغيير نمى شود حتى اگر آنان منفى رفتار كنند. به اعتقاد دالايى لاما «صلح درونى» امرى كليدى و اساسى است: او تصريح مى كند كه اگر انسان به صلح و آرامش درونى برسد، مسائل و معضلات بيرونى بر حس عميق صلح و آرامش و طمأنينه او اثر منفى نمى گذارد. در آن حالت ذهن، فرد باآرامش و درايت و در حالى كه شادمانى درونى اش را حفظ مى كند با مسائل روبرو مى شود. از نظر دالايى لاما اين خيلى مهم است. «بدون اين صلح و آرامش درونى - هر چقدر هم كه زندگى تان از لحاظ مادى، راحت و آكنده از رفاه باشد- باز هم در اثر شرايط محيط چه بسا دچار نگرانى و اضطراب و تشويش شويد و احساس غم و اندوه كنيد.»
دالايى لاما در بخشى ديگر از سخنرانى جايزه صلح نوبل درباره تاريخ و وضعيت تبت چنين گفت: «همان طور كه مى دانيد تبت بيش از چهل سال در اشغال نيروهاى خارجى قرار داشت. امروزه، بيش از يك چهارم يك ميليون سرباز چينى در تبت مستقر شده اند. برخى منابع تخمين مى زنند كه اين نيرو به دو برابر افزايش يافته است. طى اين دوره تبتى ها از اساسى ترين حقوق بشر از جمله حق حيات، آزادى بيان، حق عبادت و جز اينها محروم بوده اند. بيش از يك ششم جمعيت شش ميليونى تبت در نتيجه حمله و اشغالگرى چين كشته شدند. حتى پيش از آنكه انقلاب فرهنگى چين شروع شود بسيارى از معبدها و بناهاى تاريخى تبت ويران شدند و تقريباً هر آنچه را باقى ماند نيز طى انقلاب فرهنگى ويران كردند. من نمى خواهم روى اين نكته خيلى متوقف شوم. در اين مورد گزارش هاى مفصل و دقيقى وجود دارد. اما آنچه توجه به آن حائز اهيمت است اين است كه به رغم آزادى محدودى كه از سال ۱۹۷۹ براى بازسازى تعدادى از معابد و مكان هاى مذهبى داده شد حقوق بشر اساسى مردم تبت هنوز هم به صورت همه جانبه نقض مى شود. در ماه هاى اخير اين وضعيت بدتر هم شده است.» دالايى لاما همچنين از يكى ديگر از سياست هاى دولت چين ياد مى كند: اينكه از سال ۱۹۸۳ شمار كثيرى از چينى ها، پيرو ترغيب و تشويق حكومت چين به همه مناطق تبت مهاجرت كردند از جمله مركز و غرب تبت. نتيجه آنكه «تبتى ها در كشور خودشان به سرعت به يك اقليت بى اهميت تقليل پيدا مى كنند. اين دگرگونى - كه حيات و بقاى ملت تبت و ميراث فرهنگى و معنوى آن را تهديد مى كند هنور هم مى تواند متوقف شود. اما از هم اكنون بايد اين كار را كرد پيش از آنكه خيلى دير شود.»
دالايى لاما در برابر اين وضعيت دشوار تبت و مردم آن تنهاراه حل را استفاده از روش هاى صلح آميز و دور از خشونت مى داند و اذعان مى كند كه در اين راه، مهاتما گاندى استاد و راهنمايش بوده است.
دالايى لاما در همين جهت، طرح صلح پنجگانه اى ارائه مى كند:
۱- تبديل كل تبت به منطقه آهيمسا (پرهيز از خشونت)
۲- كنار گذاشتن سياست تغيير جمعيت تبت و جلوگيرى از اسكان چينيان در تبت
۳- احترام به حقوق اساسى و آزادى هاى دموكراتيك مردم تبت
۴- ترميم و حفظ محيط زيست طبيعى تبت
۵- آغاز رسمى مذاكرات جدى راجع به موقعيت آينده تبت و روابط ميان تبتى ها و مردم چين.
دالايى لاما در مورد نظام هاى حكومتى نيز بر اين گمان است كه «هيچ نظام حكومتى اى كامل نيست اما دموكراسى نزديك ترين نظام به نهاد بشر است. دموكراسى تنها بنيان استوارى است كه بر پايه آن مى توان يك بناى سياسى جهانى عادلانه و آزاد ساخت.» دالايى لاما در مورد حقوق بشر هم معتقد است كه مسأله حقوق بشر چنان اهميت بنيادينى دارد كه نبايد هيچ اختلافى در مورد آن وجود داشته باشد. او بر آن است كه نه تنها در مورد پايبندى به حقوق بشر بلكه در مورد تعريف اين حقوق نيز بايد اتفاق نظر و اجماع جهانى وجود داشته باشد. او حتى مخالفت ها در اين مورد را برنمى تابد و مى گويد: «اخيراً برخى از حكومت هاى آسيايى اين نظر را مطرح كرده اند كه معيارهاى حقوق بشر كه در اعلاميه جهانى حقوق بشر بيان شده است معيارهايى است كه غرب بنيان گذاشته و نمى توان آنها را در مورد آسيا و ساير مناطق جهان سوم به كار بست چون اين سرزمين ها از لحاظ فرهنگى و اجتماعى و اقتصادى وضعشان با غرب متفاوت است.» دالايى لاما تصريح مى كند كه اين نظر را نمى پذيرد و معتقد است كه بيشتر مردم آسيا نيز اين نظر را تأييد نمى كنند. «زيرا در سرشت همه انسان هاست كه براى آزادى و برابرى و منزلت حقيقى شان بكوشند و در واقع عمدتاً حكومت هاى اقتدارگرا و تماميت طلب هستند كه با جهانى شدن حقوق بشر مخالفت مى كنند.»
دالايى لاما در يكى از سخنرانى هايش در سال ۱۹۹۷ چنين مى گويد: در پايان قرن بيستم مى بينيم كه دنيا به يك جامعه واحد بدل مى شود. مسائل دشوارى كه با آنها روبروييم ما را به هم نزديك مى كند. مسائل مربوط به افزايش جمعيت، كاهش منابع طبيعى و بحران زيست محيطى كه اصل و اساس حيات ما را بر روى كره زمين تهديد مى كند. حقوق بشر، حفظ محيط زيست و عدالت اجتماعى و اقتصادى همه از جمله امورى اند كه با يكديگر پيوند درونى دارند. من معتقدم كه در مواجهه با اين مسائل، انسان ها بايد حس مسؤوليت فراگير و جهانى را در خود افزايش دهند. هر يك از ما بياموزيم كه نه تنها بر خودمان و خانواده مان يا براى كشورمان بلكه براى كل بشريت كار كنيم. مسؤوليت جهانى بهترين بنيان براى استقرار و حفظ صلح جهانى است.»
دالايى لاما براى شفقت بر ديگران ارزش خاصى قائل است. در اين باره مى گويد: «من ايمان دارم كه يكى از عوامل اصلى كه ما را از درك و اذعان به وابستگى درونى ميان انسان ها باز مى دارد تأكيد بيش از حد ما بر پيشرفت مادى است. بدون آنكه خود كاملاً از آن آگاه باشيم چنان غرق در جست وجوى امور مادى هستيم كه اساسى ترين اوصاف بشرى از جمله شفقت، نگرانى براى سرنوشت ديگران و همكارى با هم را از ياد برده ايم.»
او در پايان يكى از سخنانش چنين مى گويد: «علايق و دلمشغولى هاى من چقدر اهميت دارد؟ براى من كاملاً روشن است كه هر چقدر هم كه مهم باشم فقط يك فرد هستم در حالى كه ديگران از لحاظ شمار و اهميت نامحدودند...»
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
از ۱۹۵۰ به اين سو - سالى كه هشتادهزار سرباز ارتش چين كمونيست، تبت را تصرف كردند - دالايى لاما رهبرى سياسى تبت را برعهده دارد. در ۱۹۵۴ دالايى لاما به پكن رفت تا با مائوتسه تونگ و ساير رهبران چين از جمله جوئن لاى و دنگ شيائوپينگ درباره روند صلح گفت وگو كند. دالايى لاما در سال ۱۹۵۶ براى شركت در يك مراسم رسمى بودايى به هند رفت و به موازات آن با نخست وزير، جواهر لعل نهرو نيز ملاقاتى كرد. دالايى لاما در طول آن سال ها پيوسته در تلاش بود كه راه حل صلح آميزى براى مسأله تبت بيابد اما حكومت چين به سياست خشن خود در برابر تبت ادامه داد. در ده مارس ۱۹۵۹ لهاسا پايتخت تبت شاهد بزرگترين تظاهرات سياسى در تاريخ تبت بود با اين شعار محورى كه چين مى بايست تبت را ترك كند و استقلال آن را به رسميت بشناسد. تظاهرات وقيام مردم تبت با خشونت تمام از سوى ارتش چين سركوب شد. دالايى لاما مجبور شد به هند بگريزد. در آن جا به او پناهندگى سياسى داده شد. حدود هشتاد هزار پناهنده تبتى نيز به او پيوستند. بنابر برخى گزارش ها امروزه حدود ۱۲۰۰۰۰ تبتى در تبعيد و دور از وطن زندگى مى كنند. دالايى لاما از ۱۹۶۰ در درمسالا در هند اقامت گزيده است جايى كه گاه «لهاساى كوچك» خوانده مى شود و مقر دولت در تبعيد تبت است. در طول چند دهه اخير دالايى لاما به تلاش هاى خود براى استقلال مردم تبت ادامه داده است. او به كشورهاى بسيارى سفر كرد و در بيش از ۴۶ كشور به سخنرانى، ملاقات با سياستمداران و مردمان عادى و ساير فعاليت هاى صلح آميز اشتغال داشته است. در سال ۱۹۷۳ در واتيكان با پاپ پل ششم ملاقات كرد. در ۱۹۸۰ در يك كنفرانس مطبوعاتى در رم اظهار اميدوارى كرد كه با پاپ ژان پل دوم ديدار كند. او در بخشى از سخنانش در اين كنفرانس گفت كه «ما در دوره بحران هاى بزرگ زندگى مى كنيم، دوره اى كه دنيا با مصائب نگران كننده اى روبرو است. ممكن نيست كه جز با وجود امنيت و هماهنگى ميان مردمان به آرامش روحى رسيد.» دالايى لاما اين را مبناى ايمان و اميد خود براى ملاقات با شخصيت هاى برجسته و متحول ساختن افكار و احساسات مى داند تا به تعبير خودش «درى به سوى روابط صلح آميز در ميان مردمان گشوده شود.» او از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ چندين بار با پاپ ژان پل دوم ملاقات هايى كرد. در طول اين سال ها با مراجع مذهبى ديگر نيز ديدارهايى داشت. در ۱۹۸۹ جايزه نوبل صلح به او اهدا شد. در بيانيه كميته نوبل آمده بود كه «كميته مى خواهد بر اين واقعيت تأكيد كند كه دالايى لاما (چهاردهيمن دالايى لاما - Tenzin Gyatso) در مبارزاتش براى آزادى و استقلال تبت پيوسته، از استفاده از خشونت خوددارى كرده است. او به جاى اعمال خشونت، راه حل هاى صلح آميز در پيش گرفت كه بر مدارا و احترام متقابل متكى بود تا ميراث تاريخى و فرهنگى مردمش را حفظ كند.» كميته همچنين تصريح كرد كه فعاليت هاى مؤثر و صلح جويانه دالايى لاما براى حل كشمكش هاى بين المللى، مسائل مربوط به حقوق بشر و معضلات زيست محيطى از دلايل اهداى اين جايزه به وى به حساب مى آيد - شايد برخى قائل به دلايل و انگيزه هاى سياسى در ارتباط با چين در نزد اعضاى كميته نوبل باشند. اگر چنين باشد اين ناظر به وجه پر خشونت ماجراى تبت و يادآور قتل عام ها و كشتارهايى است كه ارتش چين كمونيست در اين سرزمين مرتكب شد.
در زندگينامه دالايى لاما آمده كه او غالباً مى گويد: «من فقط يك راهب بودايى ساده ام - نه بيشتر، نه كمتر.» او بنابراين نوشته ها، صبح ها ساعت ۴ از خواب برمى خيزد به مراقبه مى پردازد. به امور روزمره رسيدگى مى كند و به تعليم و تدريس مذهبى و ملاقات هايش ادامه مى دهد. او اغلب اين سخن حكيم بودايى مشهور قرن هشتم، شانتى دوا را با خود تكرار مى كند: «تا وقتى كه زندگى و زمين برپاست و تا وقتى كه موجودات زنده به حيات خود ادامه مى دهند من نيز تاب مى آورم و تا آنجا كه در توان دارم مى كوشم از مصائب دنيا بكاهم.» دالايى لاما علاوه بر جايزه صلح نوبل از قرار معلوم جوايز متعدد ديگرى نيز دريافت كرد و از چندين دانشگاه دكتراهاى افتخارى به او اهدا شده است.
در سخنرانى اش به مناسبت دريافت جايزه نوبل در صلح چنين گفت: «دنياى امروز اقتضا مى كند كه يگانگى بشر را بپذيريم. در گذشته، جوامع مختلف مى توانستند يكديگر را از هم كاملاً جدا و مجزا بشمارند. بعضى حتى مى توانستند در جدايى كامل به حيات خود ادامه دهند. اما امروزه هر اتفاقى در يك منطقه بيفتد، نهايتاً بر بسيارى از مناطق ديگر اثر مى گذارد.»
«وقتى مردم مناطق مختلف جهان را ملاقات مى كنم همواره به ياد مى آورم كه ما همه اساساً همانند يكديگريم: ما همه انسانيم. شايد لباس هاى مختلف داشته باشيم، رنگ پوست هايمان متفاوت باشد و به زبان هاى گوناگون سخن بگوييم. اينها همه مربوط به سطح و ظاهر است. اما اساساً ما همه انسان هستيم و همانند يكديگر. اين همان چيزى است كه ما را با يكديگر پيوند مى دهد. از همين روست كه مى توانيم همديگر را بشناسيم و بر دوستى و قرابت ميان هم بيفزاييم.»
به عقيده دالايى لاما درك عميق اين نكته كه وحدتى عميق ميان همه انسان ها وجود دارد و اينكه همه در جست وجوى سعادت و شادمانى اند و مى كوشند از رنج و مصيبت بگريزند در بسط و گسترش حس برادرى و همدلى، بسيار سودمند است. او تصريح مى كند كه اگر هر انسانى خودخواهانه فقط آنچه را كه خود مى پسندد دنبال كند و نسبت به زندگى و نيازهاى ديگران بى اعتنا باشد در نهايت نه تنها به ديگران بلكه به خود نيز آسيب مى رساند.
صلح درونى و شفقت بر ديگران
دالايى لاما اين احساس همدلى و حس شفقت و مهرورزى را يك واكنش صرفاً عاطفى و گذرا محسوب نمى كند بلكه آن را يك تعهد استوار و مبتنى بر عقل مى داند. ازاينجا نتيجه مى گيرد كه يك نگرش واقعاً شفقت آميز به ديگران دچار زوال و تغيير نمى شود حتى اگر آنان منفى رفتار كنند. به اعتقاد دالايى لاما «صلح درونى» امرى كليدى و اساسى است: او تصريح مى كند كه اگر انسان به صلح و آرامش درونى برسد، مسائل و معضلات بيرونى بر حس عميق صلح و آرامش و طمأنينه او اثر منفى نمى گذارد. در آن حالت ذهن، فرد باآرامش و درايت و در حالى كه شادمانى درونى اش را حفظ مى كند با مسائل روبرو مى شود. از نظر دالايى لاما اين خيلى مهم است. «بدون اين صلح و آرامش درونى - هر چقدر هم كه زندگى تان از لحاظ مادى، راحت و آكنده از رفاه باشد- باز هم در اثر شرايط محيط چه بسا دچار نگرانى و اضطراب و تشويش شويد و احساس غم و اندوه كنيد.»
دالايى لاما در بخشى ديگر از سخنرانى جايزه صلح نوبل درباره تاريخ و وضعيت تبت چنين گفت: «همان طور كه مى دانيد تبت بيش از چهل سال در اشغال نيروهاى خارجى قرار داشت. امروزه، بيش از يك چهارم يك ميليون سرباز چينى در تبت مستقر شده اند. برخى منابع تخمين مى زنند كه اين نيرو به دو برابر افزايش يافته است. طى اين دوره تبتى ها از اساسى ترين حقوق بشر از جمله حق حيات، آزادى بيان، حق عبادت و جز اينها محروم بوده اند. بيش از يك ششم جمعيت شش ميليونى تبت در نتيجه حمله و اشغالگرى چين كشته شدند. حتى پيش از آنكه انقلاب فرهنگى چين شروع شود بسيارى از معبدها و بناهاى تاريخى تبت ويران شدند و تقريباً هر آنچه را باقى ماند نيز طى انقلاب فرهنگى ويران كردند. من نمى خواهم روى اين نكته خيلى متوقف شوم. در اين مورد گزارش هاى مفصل و دقيقى وجود دارد. اما آنچه توجه به آن حائز اهيمت است اين است كه به رغم آزادى محدودى كه از سال ۱۹۷۹ براى بازسازى تعدادى از معابد و مكان هاى مذهبى داده شد حقوق بشر اساسى مردم تبت هنوز هم به صورت همه جانبه نقض مى شود. در ماه هاى اخير اين وضعيت بدتر هم شده است.» دالايى لاما همچنين از يكى ديگر از سياست هاى دولت چين ياد مى كند: اينكه از سال ۱۹۸۳ شمار كثيرى از چينى ها، پيرو ترغيب و تشويق حكومت چين به همه مناطق تبت مهاجرت كردند از جمله مركز و غرب تبت. نتيجه آنكه «تبتى ها در كشور خودشان به سرعت به يك اقليت بى اهميت تقليل پيدا مى كنند. اين دگرگونى - كه حيات و بقاى ملت تبت و ميراث فرهنگى و معنوى آن را تهديد مى كند هنور هم مى تواند متوقف شود. اما از هم اكنون بايد اين كار را كرد پيش از آنكه خيلى دير شود.»
دالايى لاما در برابر اين وضعيت دشوار تبت و مردم آن تنهاراه حل را استفاده از روش هاى صلح آميز و دور از خشونت مى داند و اذعان مى كند كه در اين راه، مهاتما گاندى استاد و راهنمايش بوده است.
دالايى لاما در همين جهت، طرح صلح پنجگانه اى ارائه مى كند:
۱- تبديل كل تبت به منطقه آهيمسا (پرهيز از خشونت)
۲- كنار گذاشتن سياست تغيير جمعيت تبت و جلوگيرى از اسكان چينيان در تبت
۳- احترام به حقوق اساسى و آزادى هاى دموكراتيك مردم تبت
۴- ترميم و حفظ محيط زيست طبيعى تبت
۵- آغاز رسمى مذاكرات جدى راجع به موقعيت آينده تبت و روابط ميان تبتى ها و مردم چين.
دالايى لاما در مورد نظام هاى حكومتى نيز بر اين گمان است كه «هيچ نظام حكومتى اى كامل نيست اما دموكراسى نزديك ترين نظام به نهاد بشر است. دموكراسى تنها بنيان استوارى است كه بر پايه آن مى توان يك بناى سياسى جهانى عادلانه و آزاد ساخت.» دالايى لاما در مورد حقوق بشر هم معتقد است كه مسأله حقوق بشر چنان اهميت بنيادينى دارد كه نبايد هيچ اختلافى در مورد آن وجود داشته باشد. او بر آن است كه نه تنها در مورد پايبندى به حقوق بشر بلكه در مورد تعريف اين حقوق نيز بايد اتفاق نظر و اجماع جهانى وجود داشته باشد. او حتى مخالفت ها در اين مورد را برنمى تابد و مى گويد: «اخيراً برخى از حكومت هاى آسيايى اين نظر را مطرح كرده اند كه معيارهاى حقوق بشر كه در اعلاميه جهانى حقوق بشر بيان شده است معيارهايى است كه غرب بنيان گذاشته و نمى توان آنها را در مورد آسيا و ساير مناطق جهان سوم به كار بست چون اين سرزمين ها از لحاظ فرهنگى و اجتماعى و اقتصادى وضعشان با غرب متفاوت است.» دالايى لاما تصريح مى كند كه اين نظر را نمى پذيرد و معتقد است كه بيشتر مردم آسيا نيز اين نظر را تأييد نمى كنند. «زيرا در سرشت همه انسان هاست كه براى آزادى و برابرى و منزلت حقيقى شان بكوشند و در واقع عمدتاً حكومت هاى اقتدارگرا و تماميت طلب هستند كه با جهانى شدن حقوق بشر مخالفت مى كنند.»
دالايى لاما در يكى از سخنرانى هايش در سال ۱۹۹۷ چنين مى گويد: در پايان قرن بيستم مى بينيم كه دنيا به يك جامعه واحد بدل مى شود. مسائل دشوارى كه با آنها روبروييم ما را به هم نزديك مى كند. مسائل مربوط به افزايش جمعيت، كاهش منابع طبيعى و بحران زيست محيطى كه اصل و اساس حيات ما را بر روى كره زمين تهديد مى كند. حقوق بشر، حفظ محيط زيست و عدالت اجتماعى و اقتصادى همه از جمله امورى اند كه با يكديگر پيوند درونى دارند. من معتقدم كه در مواجهه با اين مسائل، انسان ها بايد حس مسؤوليت فراگير و جهانى را در خود افزايش دهند. هر يك از ما بياموزيم كه نه تنها بر خودمان و خانواده مان يا براى كشورمان بلكه براى كل بشريت كار كنيم. مسؤوليت جهانى بهترين بنيان براى استقرار و حفظ صلح جهانى است.»
دالايى لاما براى شفقت بر ديگران ارزش خاصى قائل است. در اين باره مى گويد: «من ايمان دارم كه يكى از عوامل اصلى كه ما را از درك و اذعان به وابستگى درونى ميان انسان ها باز مى دارد تأكيد بيش از حد ما بر پيشرفت مادى است. بدون آنكه خود كاملاً از آن آگاه باشيم چنان غرق در جست وجوى امور مادى هستيم كه اساسى ترين اوصاف بشرى از جمله شفقت، نگرانى براى سرنوشت ديگران و همكارى با هم را از ياد برده ايم.»
او در پايان يكى از سخنانش چنين مى گويد: «علايق و دلمشغولى هاى من چقدر اهميت دارد؟ براى من كاملاً روشن است كه هر چقدر هم كه مهم باشم فقط يك فرد هستم در حالى كه ديگران از لحاظ شمار و اهميت نامحدودند...»
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله