رندال کالینز و روشنفکری در جهان امروز (1)

رندال کالینز جامعه شناس آمریکایی است که به عنوان نظریه پرداز جدید و نوآور و خلاق پیرامون پارادایم ترکیبی تعریف اجتماعی و نظریه تقابل (کشمکش) از شهرت برخوردار است. وی دوران کودکی و نوجوانی خود را در روسیه ، آلمان ،
سه‌شنبه، 14 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
رندال کالینز و روشنفکری در جهان امروز (1)
رندال کالینز و روشنفکری در جهان امروز (1)

 

نویسنده:زینب مقتدایی
منبع:راسخون
 

مقدمه

رندال کالینز جامعه شناس آمریکایی است که به عنوان نظریه پرداز جدید و نوآور و خلاق پیرامون پارادایم ترکیبی تعریف اجتماعی و نظریه تقابل (کشمکش) از شهرت برخوردار است. وی دوران کودکی و نوجوانی خود را در روسیه ، آلمان ، اسپانیا و آمریکای جنوبی زندگی کرده است .کالینز مدرک دکتری خود را در سال ۱۹۶۰ از دانشگاه برکلی اخذ کرد، بسیاری از منتقدان وی بر این عقیده هستند که او آغازگر فعالیت های نظریه پردازی در چارچوب نظریه تقابل است و او به عنوان یک جامعه شناس پویا مطرح می شود وی علاقه خود را به بحث های کشمکش بعد از جنگ جهانی دوم دانست . کالینز به وبر ، دورکهایم و مید علاقه مند است . رندال کالینز خود را هم یک نظریه پرداز کشمکشی می داند و هم یک نظریه پرداز کنش متقابل نمادین . وی در تشریح توسعه و تکامل عقاید خود در دوره زمانی آن را با تغییراتی قابل ارزیابی و نقد می داند هم چنین به ترکیب نظریه کشمکش براساس تلقی وبر ، و هم چنین جامعه شناسی خرد با نقطه نظرات گافمن و شعایر و آیین های دورکیمی بسیار علاقه مند بوده است . وی حفظ نخستین جهت گیری های نظری خود را در تشریح اندیشه های خود ، امری مهم قلمداد می کند که تنها چند نقطه نظر به آن ها افزوده است که شامل تاکید بر شبکه های اجتماعی به عنوان شکل اصلی سازمان اجتماعی است . کالینز بهترین کار خود را پیرامون جامعه شناسی فلسفه ها می داند در این اثر نظریه ای درباره این که چگونه شبکه ها ، نمادها و کشمکش ها را در یک فضای محدود ارتباط می دهند طرح شده است و به موجب آن ایده هایی که بعضی از افراد آن را به عنوان نمایندگان شبکه مشهور می سازد فرمول بندی می کنند . در این مقاله سعی شده است با تعریف روشنفکر ، نگاه کالینز به این مقوله واکاوی شود .

روشنفکر کیست

روشنفکری در انگلیسی Intellectualism در فرانسه Intellectuelité و در زبان لاتین Intelligere به معنی تفکیک دو چیز از همدیگر است. به همین دلیل به عنوان روح انتقادگرا و ممیز شناخته می‌شود. برای اولین بار، واژه روشنفکر در ماجرای محکوم شدن ناعادلانه دریفوس و حمایت امیل زولا از وی بر می‌گردد. پس از محکومیت زولا، سیصدتن از اندیشمندان و نویسندگان در بیانیه‌ای به حمایت از وی برخاستند که به «بیانیه روشنفکران» شهره شد. این شخص یک افسر ارتشی بوده که به جرم خیانت به جزایر شیطان تبعید شده بود ولی پس از شش سال مدارکی دال بر بی گناهی وی یافت گردید. در جریان محاکمه مجدد این افسر یهودی، امیل زولا و ۳۰۰ تن از هنرمندان و نویسندگان آن دوره، نامه‌ای با عنوان من متهم می‌کنم به رئیس جمهور می‌نویسند که آن نامه به نام اعلامیه روشنفکران مشهور شد. این اقدامات منجر به عقب‌نشینی دادگاه نظامی گردید و نخستین پیروزی روشنفکری به شمار آمد.
واژه "روشنفکر" ، واژه ای وارداتی است که ریشه در زبان و فرهنگ اروپایی دارد. معروف ترین معادل این واژه در زبان های اروپایی واژه " انتلکتوئل" است که بسیاری از محققین، ریشه اصلی روشنفکر را همین واژه فرانسوی دانسته اند. این واژه در زبان فرانسه برگرفته از واژه " انتلکت" به معنای قوة عقلی است. این واژه قرن ها با توجه به ریشه لاتینی اش، به معنای وصفی و به عنوان صفت و به معناهای " عقلی"، " عقلانی"، "فکری" و "اندیشمندانه" به کار می رفت، و در زبان های اروپایی برای بیان مواردی چون "کار فکری"، "تصمیم عقلانی" یا "نظریه ای اندیشمندانه" از آن استفاده می شد.
علاوه بر این معنای وصفی، واژه «انتلکتوئل» یک معنای اسمی نیز پیدا کرد که بر اساس این معنای اسمی، به افرادی اطلاق شده است که اندیشه گرا یا عقل گرا هستند یا کسانی که موضوعات مورد علاقه یا موضوع مورد پژوهش آنها و یا اساساً نوع کار و فعالیت آنها فکری و عقلی است. در میانه سدة نوزدهم، این واژه در زبان انگلیسی تا حدودی به معنای مدرن و امروزی اش به کار رفت. مفهوم مدرن و امروزی روشن فکر محصول خردورزی اجتماعی اروپایی است که عنصر تجریدی و بخردانه سنت روشن گری و دگرگونی های فکری ناشی از انقلاب های بورژوایی را به شکل استعاری یا نمادین دریک فرد خاص و مشخص، یعنی یک موجود اجتماعی، نمایان می کرد. این خردورزی اجتماعی اروپایی به معنای خاصی از عقل اشاره دارد. به همین جهت برخی معتقدند که اساساً واژه «انتلکت»، به معنای عقل در اصطلاح اهل دیانت و کلام و فلسفه (از افلاطون تا دکارت) نیست؛ بلکه مراد از عقل، نوعی خرد عملی مستقل بشر است که از هیچ جای دیگر مدد نمی گیرد و به استقلال، وضع نظامات و قوانین می کند. روشنفکر صرفاً به این خرد که البته مراتبی دارد اعتماد می کند و روشنفکران بسته به این که صاحب چه مرتبه ای از این خرد باشند، مقامات مختلف دارند. بر اساس این معنای جدید، روشنفکر (انتلکتوئل) به کسی اطلاق می شود که پیرو آموزه های علمی و عقلانی عصر روشنگری اروپاست و بر اساس این آموزه ها ، خواهان تغییر و تحول و گذار از سنت های گذشته است.
پیش از این که واژه «انتلکتوئل» به معنای مدرن و امروزی روشن فکر به کار برود، در نوشته های تاریخی، اجتماعی و سیاسی سده نوزدهم از واژه " انتلیجنتسیا" استفاده می شد. این واژه نخست در روسیه (با تلفظ " انتلیگنتسیا") در دهه 1860 ساخته شد و سپس در قرن نوزدهم در اروپا کاربرد گسترده یافت. برخی معتقدند که «اینتلیجنتسیا» اسم جمع انتلکتوئل است و به آن دسته از دانش آموختگان دانشگاهی اطلاق می شود که "شخصیتی با فکر انتقادی" دارند و همه ارزش های قراردادی و به تعبیر دیگر ارزش های سنتی را به نام عقل و پیشرفت زیر سؤال می برند. «اینتلیگنتسیا» همچنین بیانگر لایه ای اجتماعی در روسیه تزاری و لهستان بود که نسبت به سرنوشت و آینده هم وطنان خود احساس مسؤولیت می کردند و مدعی در اختیار داشتن ابزار فکری و خطوط اصلی برنامه ای اجتماعی و سیاسی برای راهنمایی ملت خود به سوی زندگی بهتر و انسانی تری بودند. اکثر افراد اینتلیجنتسیا آدم هایی فرهیخته بودند که در دانشگاه ها و مدارس عالی نظامی آموزش یافته بودند، و هوادار اصلاحات سیاسی، تقویت مبانی زندگی دموکراتیک و مدرن (به شیوه زندگی بورژوایی در اروپای غربی به ویژه فرانسه)، و انجام پروژه اصلاحات ارضی و اقتصادی به سود بورژوازی بودند. مهم ترین شعار آنها خدمت به خلق و ملت بود. در نسبت بین «اینتلیجنتسیا» و «روشن فکر» دو نظر وجود دارد. برخی بین این دو اصطلاح تفاوت می گذارند و معتقدند اینتلیجنتسیا محدود به زمان و مکان خاص خود است یعنی منحصر به روسیه تزاری و لهستان در همان موقعیت خاص خود است. گروه دوم معتقدند اینتلیجنتسیا گروهی اجتماعی هستند که می تواند درهر کشوری پدید آید. لذا وجود این گروه لهستانی یا روسی در حکم نمونه هایی از آرمان طلبی و رادیکالیسم لایه های تحصیل کرده اروپایی به شمار آمده و برخی معتقدند که دیدگاه های اینتلیجنتسیا ریشه در انقلاب فرانسه و انقلاب 1848 دارد.
تعریف جامعه شناختی مقوله روشنفکر بر اساس شغل و حرفه کمک می کند تا قلمرو آن محدودتر شود. این تعریف در بسیاری از جوامع دنیا پذیرفته شده است. در مکزیکو، روشنفکران خود را گروهی می دانند که تحصیلات گسترده ای دارند و اندیشه ها را برای توده وسیع مخاطبان منتشر می کنند. در چین، تعریف رسمی تری از روشنفکر، به مشاغلی اشاره دارد که در این 5 حوزه جای می گیرند: مؤسسات تحقیقی، نهادهای آموزشی، مهندسی، خدمات بهداشتی و مؤسسات فرهنگی. در نتیجه در لغت نامه های معمول چینی ، روشنفکر به معنای کارگر فکری در مقابل کارگر یدی تعریف می شود.
در غرب، مهمترین نظریه ای که روشنفکران را بر اساس مشاغل تعریف می کرد، توسط آلوین گولدنر ارائه شد. او روشنفکران را طبقه نوینی تعریف کرد که نوع معینی از سرمایه فرهنگی که او فرهنگ گفتمان انتقادی می نامید را در انحصار خود دارند. مقصود او از این اصطلاح رفتار زبانی متمایزی بود که توسط تولید کنندگان و انتقال دهندگان دانش کسب می شود و منحصر به آن هاست. بر طبق دیدگاه گولدنر روشنفکران گروهی اند که از طریق انحصار فرهنگ گفتمان انتقادی و یا مالکیت این نوع سرمایه فرهنگی منزلت و درآمد کسب می کنند. این طبقه نوین، در رابطه ویژه ای با روابط تولیدی که مارکس مطرح کرده بود با یکدیگر سهیم اند. طبقه بندی گولدنر هم کسانی را که علایق فکری آن ها به شکل بنیادی تکنیکی است و هم آنانی را که علایق فکری آن ها انتقادی، رهایی بخش و در نتیجه غالبا سیاسی است، در بر می گیرد. او می گوید که برخی اتفاقات تاریخی ظهور این طبقه جدید را ممکن کرده است. سکولاریزاسیون، پیدایش بازاری برای تولیدکنندگان فرهنگی، یک شبکه ارتباطی در سطح اروپا که به روشنفکران اجازه سهیم شدن در یک هویت جهانشمول را داد و از همه مهم تر گسترش نظام مدرن آموزشی که به ایجاد طبقه جدید روشنفکران منجر شد، از جمله این اتفاقات تاریخی اند.
از نظر گولدنر قدرت این طبقه در حال افزایش است و احتمالا در آینده به قدرت مسلط در جامعه تبدیل خواهند شد. گولدنر این آینده را امیدبخش می داند، چرا که این طبقه بخشی از طبقه کارگر جامعه است و این حاملین دانش می توانند آینده ای بهتر را برای نوع بشر رقم زنند.
جورج کنراد و ایوان سزلنی نیز مفهوم پردازی مشابهی دارند. آنها روشنفکران را مالکین انحصاری دانش تعریف می کنند که جامعه آنها را معتبر می شمارد و برای جهت دهی به اعضای خود به کار می گیرد. رابرت جی بریم با تمرکز بیشتر بر کشورهای درحال توسعه، روشنفکران را طبقه ای می داند که عهده دار انقلابات و مدرنیزاسیون هستند. ادوارد شیلز نیز واژه روشنفکران را به شیوه ای مشابه تعریف می کند. روشنفکران در هر جامعه اجتماعی از افرادی هستند که ارتباطات و بیان حرفه آن ها است
چنین تعاریفی از روشنفکران با توجه به موقعیت شغلی یا حرفه ای به طور وسیعی پذیرفته شده است و در اغلب تحلیل ها به کار گرفته می شود. در این تعریف از روشنفکران، برای تمایز بخشی به تفاوت های درونی روشنفکران از اصطلاحاتی نظیر روشنفکران ادبی ، روشنفکران سیاسی ، روشنفکران علمی ، روشنفکران دانشگاهی ، روشنفکران فنی و موارد مشابه استفاده می شود.
اما کسانی نیز وجود دارند که معتقدند روشنفکری معنایی بیش از یک شغل و یا حرفه را در خود دارد. ملاکی که آنها در تمییز روشنفکری به کار می گیرند ایدئولوژیک، اخلاقی و یا سیاسی است. اصطلاحاتی نظیر روشنفکران محافظه کار و روشنفکران رادیکال ، روشنفکران واکنشی و روشنفکران انقلابی ، روشنفکران غیر متعهد و روشنفکران متعهد ناظر بر این دسته از تعاریف روشنفکر است.
از نظر کارل مانهایم روشنفکران ، گروهی در جامعه هستند که وظیفه خاص آن ها ارائه تفسیری از جهان است. مانهایم روشنفکران را نسبتا بی طبقه می داند. او می گوید بسیار دشوار است که موقعیت روشنفکران را در جامعه با توجه به تمایزات طبقاتی تعریف کرد. مانهایم تصدیق می کند که روشنفکران به این یا آن طبقه متصل اند اما تحلیلی تاریخی از گسترش آن ها چندگونگی بیشتری را در میان آن ها نشان می دهد. روشنفکران مدرن از حوزه های در حال گسترش زندگی اجتماعی، از طبقات مختلف و منزلت های مختلف اجتماعی، می آیند. در نتیجه اگر چه روشنفکران در میان طبقات مختلف قرار می گیرند اما طبقه متوسطی را نیز شکل نمی دهند. آن ها در زمان هایی، به خصوص در مبارزات سیاسی، ممکن است که با طبقه خاصی متحد شوند. اما این اتحاد پایدار نیست. از نظر مانهایم، روشنفکران همیشه در انتخاب انجمن ها و گروه بندی های خود آزاد هستند. او همچنین آن ها را تنها کسانی در جامعه می داند که از چنین آزادی انتخابی برخوردارند. ژان پل سارتر نیز می گوید که یک روشنفکر حقیقی کسی است که از تناقضات تشکیل دهنده خودش آگاهی کسب کرده است، کسی که به خاص گرایی طبقاتی خود به عنوان عضوی از طبقه متوسط پی برده است اما برای انجام وظیفه جهانشمول خود مبارزه می کند و خود را با آنچه که شغل و حرفه او نیست درگیر می کند.
نظریه پرداز دیگری که در سال های اخیر این مفهوم از روشنفکری را جان تازه ای بخشیده است ادوارد سعید منتقد و روشنفکر فلسطینی تبار است. او روشنفکر را انسانی گیتی باور می داند که نباید اجازه دهد باورهای ایدئولوژیک و مذهبی در قضاوت ها و کارهای تحقیقاتی اش دخالت کند، ولی از او انتظار اخلاقی جهانشمول و تا حدودی مذهبی نیز می رود. او می نویسد:
" تلاش برای حفظ یک معیار جهانشمول و منحصر به فرد، به عنوان مایه ای اصلی، نقش مهمی را در توصیف من از روشنفکر بازی می کند، یا ترجیحا ارتباط متقابل مابین جهانشمول و بومی، خصوصی و اکنون".
از نظر او جهانشمول بودن یعنی پذیرش خطر برای فراتر رفتن از یقین های ساده ای که پیشینه، زبان و ملیت برای ما فراهم آورده اند، و در بسیاری از موارد مانع درک حقیقت دیگران می شود. جهانشمول بودن همچنین در مباحث اجتماعی و سیاسی به معنای جست وجو و حمایت کردن از یک معیار منحصر به فرد برای رفتار انسان را می رساند.
ویژگی های روشنفکر از دیدگاه او چیست؟ او خود به این پرسش به صورت مختصر پاسخ می گوید: ویژگی هایی را که من برای روشنفکر بر می شمرم، عبارتند از: در تبعید و در حاشیه، آماتور و مؤلف زبانی که سعی می کند حقیقت را به قدرت بگوید. چنین روشنفکرانی نه شغلی دارند که در حفظ آن بکوشند و نه سرزمینی که آن را تقویت و از مرز و بومش پاسداری کنند. پس اساسا اخلالگرند و صریح در صحبت های خود. بنابراین هیچ راه فراری از این واقعیت ناگزیر وجود ندارد که ایفای چنین نقشی از جانب روشنفکران، نه دوستان بلند پایه ای برای آن ها خواهد گذاشت و نه افتخارها و مقام هایی رسمی برای آن ها به ارمغان خواهد آورد. سعید می نویسد: بله، این جایگاهی است غریب و تنها، اما همیشه بهتر از یک بردباری گروه گرا برای حفظ شرایط موجود است.
در جهان امروز که کنترل افکار عمومی و ساختارهای ذهنی افراد توسط رسانه های عظیم و جریانات خبری انحصاری هر روز ابعادی گسترده تر به خود می گیرد، بنابه گفته سعید ، سیاست در همه جا حضور دارد و هیچ راه فراری به قلمروهای هنر و تفکر ناب وجود ندارد. نمی توان بی طرف باقی ماند. روشنفکران تنها از طریق جدال با پندارها، روایات رسمی و توجیهات قدرتی که به وسیله رسانه های قدرتمند و کارخانه های عظیم خبرسازی منتشر می شود می توانند در برابر این کنش ها مقاومت کنند. آن ها نه تنها قادر به چنین کاری اند بلکه می توانند در برابر تمام مسیرهای فکری مقاومت کنند که شرایط موجود را حفظ می کند. چنین وظیفه ای بسیار مشکل است. در جهانی که یک طرف آن قدرت تشکیلات بزرگ، حکومت ها، کمپانی ها و... است و یک طرف آن ضعف نسبی انسان هایی که دارای موقعیت فرعی اند، اقلیت ها، نژادهای مورد تبعیض و...، سعید اعتقاد دارد که: من شک ندارم که روشنفکر متعلق به طرف ضعیف و بی نماینده است . چنین وظیفه ای دشوار است و انجام آن به واقع گرایی، انرژی نیرومند، و همچنین تلاش سخت و پیچیده ای برای برای برقراری موازنه میان مشکلات فردی در مقابل وظایف ترویج و فاش کردن حقایق در حوزه عمومی دارد. حرفه ای که از دیدگاه سعید، اگر چه لزوما باعث شهرت فرد نمی شود اما نیرومندی و پیچیدگی آن باعث غنای فرد می شود.
روشنفکر یک تبعیدی است. برداشت وی از روشنفکر در تبعید، اگر چه از تاریخ اجتماعی سیاسی جابه جایی ها و مهاجرت های عظیمی که به خصوص در این قرن صورت گرفته است، ناشی شده است ، اما تبعید در نزد او علاوه بر یک حالت واقعی، بر حالتی استعاری نیز استوار است. از نظر او افراد دو دسته اند. از یک طرف کسانی که به جامعه، به همان صورتی که هست تعلق دارند، کسانی که بدون احساس ناموزونی یا اختلاف عقیده در آن جامعه شکوفا می شوند، کسانی که می توان آن ها را هورا کشان یا آری گویان نامید، و نیز نه گویان در طرف دیگر. افرادی که با جامعه خود در تضادند و در نتیجه نامحرمان و تبعیدی های جامعه به شمار می آیند. شرایط روشنفکران واقعی این گونه است. عدم سازگاری کامل، احساس غریبگی دائمی، و تمایل به دوری گزیدن. روشنفکر کسی است که دیگر نمی تواند به شرایط گذشته ای که در آن احساس غربت نمی کرده بازگردد، و دریغا که هرگز نمی تواند خود را با خانه و شرایط جدید وفق دهد.
روشنفکر یک آماتور نیز هست. سعید می گوید در جامعه کنونی خطری که روشنفکران را تهدید می کند گرایش و طرز برخوردی است که او آن را حرفه ای گری می نامد. منظور از حرفه ای گری آن است که روشنفکری خود کاری برای امرار معاش تلقی شود. کاری که در ساعات معینی از روز همچون هر کار دیگری صورت می گیرد و آداب و اخلاق حرفه ای خود را رعایت می کند. چنین روشنفکری نه وضع را به هم می زند و نه از پارادایم های پذیرفته شده تخطی می کند. او سعی می کند خود را قابل عرضه به بازار و نیز شایسته معرفی کند و نتیجتا فردی است غیرجنجالی، غیرسیاسی و ابژکتیو. او چهار نوع فشار را از طرف جامعه مطرح می کند که با توانایی، مهارت، و خواست روشنفکر در تقابل است. این فشارها در تقابل با آن چیزی قرار می گیرند که او آن را آماتور گری می نامد. یعنی میل به حرکت نه برای سود یا پاداش، بلکه برای عشق و علاقه خاموش ناشدنی به منظری وسیع تر، به برقراری ارتباط از میان خطوط و موانع، به عدم قبول وابسته شدن به یک رشته اختصاصی و اهمیت دادن به اندیشه ها و ارزش ها، علی رغم محدودیت های یک حرفه.
اولین این نوع فشارها، چیزی است که او آن را تک رشته کاری یا تخصصی شدن می نامد. این که شخص با بالا رفتن از سلسله مراتب نظام آموزشی مجبور می شود خود را در یک رشته که تخصص او است محدود کند. مساله ای که احساس برانگیختگی و اکتشاف روشنفکری را می کشد. فشار دوم کیش کارشناسی است. برای کارشناس شدن باید آمرینی صلاحیت دار شخص را تایید کنند، آن ها می گویند باید چگونه صحبت کرد، از چه کسانی نقل قول کرد و به چه قلمرویی توجه کرد. سومین فشار حرفه ای گری ،کشیده شدن اجتناب ناپذیر به طرف قدرت و آمریت است. یعنی کار کردن برای قدرت. مثال آن می تواند سرمایه گذاری های هنگفت وزارت امور خارجه و دفاع آمریکا در دانشگاه هایی چون استنفورد و یا ام.آی.تی است. به عنوان مثال می توان به پروژه کاملوت توجه کرد که با کارفرمایی ارتش از سال 1964 به محققین پیمانکار علوم اجتماعی واگذار شد تا نه فقط شیوه های فروپاشی جوامع را در سراسر جهان مطالعه کنند بلکه به مطالعه شیوه هایی بپردازند که می توانند از تجزیه و فروپاشی آن ها جلوگیری به عمل آورند. فشار دیگر قدرت های موجود در جامعه مدنی مانند احزاب، صنایع بزرگ، بنگاه های انتشاراتی و... است و در نتیجه آن روشنفکر برای به دست آوردن و حفظ کردن سهم بیشتری از بازار، پژوهش و امتیاز دادن به آن تحت کنترل قرار می گیرد. معضل روشنفکر در چنین شرایطی عبارت است از تلاش برای رودررویی با تجاوزهای حرفه ای بودن . سعید آماتورگری را در تقابل با این حرفه ای گری به کار می برد. روشنفکر آماتور از دید او انسانی است که باور دارد به عنوان عضوی اندیشمند و دلسوز از جامعه موظف است مسائل اخلاقی را حتی در قلب تخصصی ترین و حرفه ای ترین عملش مطرح کند.
همان طور که پیش تر گفته شد، روشنفکر از دیدگاه سعید یک تبعیدی، یک آماتور است که کارش گفتن حقیقت به قدرت است. از نظر او گفتن حقیقت به قدرت ایده آلیسم نیست. این کار با دقت سنجیدن گزینه ها، انتخاب گزینه درست، و سپس ارائه هوشمندانه آن در جایی است که بتواند بهترین کار را انجام دهد و سبب دگرگونی درستی شود.
اما تعریف سیاسی و اخلاقی ادوارد سعید از روشنفکر در کنار تعاریف سارتر، مانهایم و برخی دیگر در یک سر طیف این دسته از تعاریف قرار دارد. قطبی که به استقلال عدم وابستگی روشنفکر معتقد است و وظیفه او را جهانشمول می داند.

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط