نویسنده:زینب مقتدایی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
رفتار جمعی و نظارت اجتماعی
هر جامعه ای تمهیدات و راهكارهایی به منظور مصونیت در برابر ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی در نظر می گیرد كه این نشأت گرفته از دو چیز است: اول در درون افراد جامعه و دیگر در قدرت نیروهای بازدارنده است. توجیه و تبیین مطالب فوق مبنای "نظارت اجتماعی" را شكل می دهد كه به عنوان فرایندی مهم و حیاتی به عنوان ضامن بقا و تحقق اهداف جامعه تلقی می شود. ابتدا تعریفی از نظارت اجتماعی ارائه گردد و سپس به نظریه پارک كه تبیین كننده پدیده مورد نظر است اشاره می شود.معنای لغوی نظارت، «مراقب چیزی بودن»، «پاسداری كردن» و «سرپرستی كردن» است.در تعریفی نظارت اجتماعی مجموعه ای از روش ها و فعالیت هایی است كه در جامعه بكار می رود تا فرد رفتارهای خودش را با چشم داشت های جامعه منطبق نماید.بنابراین نظارت اجتماعی به روش ها و وسائلی كه برای وادار كردن افراد در انطباق با چشمداشت های گروه یا جامعه خاص به كار گرفته می شود مرتبط است و به دو شكل رسمی و غیر رسمی انجام می شود و با درونی كردن هنجارها ارتباط دارد كه این هنجارها به دو گروه تحذیری، تجویزی تقسیم می شوند. از دیدگاه جامعه شناختی دو مفهومی كه در واقع دو جنبه از نظارت اجتماعی را باز می نمایاند؛ شامل كنترل اجتماعی و نظارت می باشد.لازم به یادآوری است، در علم جامعه شناسی، نظارت علاوه بر این كه به معنای كنترل اجتماعی به كار رفته است، به معنای مراقبت كردن نیز حاوی معانی متعددی است و همپوشانی هایی با مفهوم كنترل اجتماعی دارد.
گونه شناسی نظارت اجتماعی (نظارت عام و خاص) و بررسی كاركرد های مثبت اجتماعی آن (اجتماعی شدن، حفظ نظم اجتماعی و صیانت از ارزش های اجتماعی) كارایی و توسعه همه جانبه سازمان های اجتماعی را در جوامع امروزی سبب می شود. در جامعه شناسی نظریات متعددی با رویكردهای متفاوت به این موضوع نگریسته و آن را مورد بحث قرار داده اند.از جمله این نظرات نظریه «تنظیم اجتماعی» و «دین و نظارت اجتماعی» از دوركیم، «رفتار جمعی و نظارت اجتماعی» رابرت پارك، «رشد،ساختار و تمایز» هربرت اسپنسر و نظریه قلمرو های جهان اجتماعی آلفرد شوتز است كه با دیدگاهی اثبات گرایانه، (طرح چهار قلمرو برای جهان اجتماعی) موضوع فوق را مورد بررسی و واكاوی قرار داده است. در این بخش به توضیح رفتار جمعی و نظارت اجتماعی رابرت پارك می پردازیم.
پارک جامعه شناسی را به عنوان «علم رفتار جمعی» تعریف کرده است و خود همین تعریف نشان می دهد که او با وجود توجه به ضرورت تحلیل ساختارهای اجتماعی، به بررسی فراگردهای اجتماعی سیال تر بیشتر علاقمند بود. به نظر پارک، جامعه را باید محصول کنش های متقابل افراد ترکیب کننده آن دانست که در ضمن، با یک رشته سنت ها و هنجارهایی که در این فراگرد کنش متقابل پدید می آیند، نظارت می شود. نظارت اجتماعی، واقعیت اساسی و مسئله کانونی جامعه است. جامعه در همه جا یک سازمان نظارت کننده است و کارکرد آن، سازمان دادن، یکپارچه کردن و جهت دادن توانایی های افراد ترکیب کننده جامعه است. بدین سان، جامعه شناسی یک دیدگاه و روش برای بررسی فراگردهایی است که افراد به درون آن ها کشیده و وادار می شوند تا در قالب یک نوع وجود منسجمی که ما جامعه اش می خوانیم، با یکدیگر همکاری کنند.
نظارت اجتماعی به انواع مکانیسم هایی راجع است که به وسیله آن ها رفتار جمعی سازمان داده می شود و محتوا و جهت می گیرد. فراگرد اجتماعی مستلزم صورت های تنازع، کشمکش و رقابت است و نظارت اجتماعی کارش آن است که به این فراگردها سامان بخشد. نظارت اجتماعی چه به صورت ابتدایی ترین آن در میان افراد یک جماعت و چه به صورت کاملتر آن که در عقیده عمومی و قانون متبلور می شود، پیوسته در جهت تنظیم رقابت، تعدیل کشمکش ها و متوجه ساختن افراد به مقتضیات ضروری سامان اجتماعی عمل می کند. با این همه، نظارت اجتماعی هرگز نمی تواند توازن پایداری را در جامعه برقرار سازد. این واقعیت که تنازع ها با مکانیسم های نظارتی تنظیم می شوند، به معنای آن نیست که این تنازع ها ریشه کن می شوند، بلکه تنها به این معنی است که این ها به مجاری اجتماعاً پذیرفته شده رانده و پنهان می شوند. در این دیدگاه پارك نظارت اجتماعی را زمانی كه درجامعه رقابت،كشمكش،تضاد و تعدیل ظهور و بروز می كند،ضروری می داند و آن را عامل ایجاد نظم و سامان اجتماعی می داند. هر جامعه ای عناصری کم و بیش متنازع با یکدیگر را سازمان می دهد و با مقرراتی که روابط متقابل این عناصر را تصریح می کنند و حوزه عمل هر فردی را مشخص می سازند، دست کم به گونه موقتی آن ها را متحد می سازد. این توافق و همکاری اجتماعی در یک جامعه متشکل از طبقات بسته پایداری نسبی دارد، حال آن که در یک جامعه متشکل از طبقات باز، صورتی گذرا به خود می گیرد.
به نظر پارک، یک سامان اجتماعی به نسبت پایدار همان است که در آن، مکانیسم های نظارت اجتماعی در فایق آمدن بر نیروهای متنازع چندان توفیق یافته باشند که توافق میان آن ها به دست آید. اما از آن جا که یک چنین توافقی میان گروه ها و افراد خاص را تنها می توان به گونه موقتی به دست آورد، به نظر پارک، دلایل زیادی برای این اعتقاد در دست است که یک توافق همه جانبه دست کم در جامعه نوین هرگز نمی تواند پایدار باشد، زیرا گروه ها و افراد تازه در یک چنین جوامعی پیوسته پدید می آیند و مدعی سهمی در منابع کمیاب جامعه می شوند و بدین سان، طرح توافق های پیشین را به زیر سوال می برند.
چهار فراگرد عمده اجتماعی از نگاه پارک
بر اساس نظریه تکاملی، بهویژه مفهوم تنازع بقاء داروین، پارک چهار فراگرد اجتماعی اصلی را بازشناخته و چنین تعریف کرده است: رقابت، کشمکش، توافق و همرنگی.1- رقابت (Competition)؛ تنازع میان واحدهای یک نظام برای دسترسی به منابع.پارک. به نظر او، رقابت را باید یک پدیده همه جایی دانست که نخستین بار از سوی زیست شناسان به روشنی و رسایی توصیف شده است و در فورمول تکاملی تنازع بقاء تعریف گشته است. رقابت یک صورت بنیادی و عام کنش متقابل اجتماعی است. این یک نوع عمل متقابل بدون درگیری است. رقابت می تواند میان اعضای یک اجتماع گیاهی برای کسب سهم بیشتر از نور خورشید انجام گیرد و یا میان انسان ها برای به دست آوردن کالاها یا ارزش های مطلوب صورت گیرد، بی آنکه هر یک از واحدهای فردی از رقیبانش آگاهی داشته باشد.
2-کشمکش (Conflict)؛ رقابت میان واحدهایی که با هم در ارتباط و مقابله اند. بنایراین تنها زمانی که ذهن ها با یکدیگر برخورد پیدا کنند و معنای یک ذهن با معنای ذهن دیگری اصطکاک یابد، کشمکش اجتماعی به معنای درست آن پیش می آید. در چنین صورتی، رقابت ناآگاهانه به کشمکش اگاهانه تبدیل می شود و رقیبان یکدیگر را به عنوان رقیب یا دشمن باز می شناسند. رقابت همچنان که در سامان طبیعی می بینیم، در جامعه انسانی نیز به گونه ای کلی و دائمی برقرار است. رقابت است که پایگاه هر فردی را در تقسیم کار و نیز در سامان بومشناختی تعیین می کند. اما کشمکش یک پدیده شخصی و گهگاهی است. رقابت تلاشی است برای به دست آوردن پایگاه دلخواه در سامان بوشناختی و اقتصادی. منزلت هر فرد یا گروهی از افراد در یک سامان اجتماعی ... با رقابت، جنگ یا با صورت های ظریف تر کشمکش تعیین می شود. رقابت پایگاه هر فردی را در اجتماعی بومشناختی معین می سازد و کشمکش جای هر فرد را در جامعه تثبیت می کند. محل استقرار، پایگاه و وابستگی متقابل بومشناختی، ویژگی های یک اجتماع بومشناختی را می سازند، حال آن که منزلت، فرمانبری و فرمانروایی و نظارت اجتماعی، نشانه های شاخص یک جامعه به شمار می آیند.
3- توافق (Accommodation)؛ توافق بر فرونشستن کشمکش دلالت می کند و زمانی پدید می آید که نظام تخصیص منزلت و قدرت، روابط بالادست و زیردست موقتاً تثبیت شده باشد و از طریق قوانین و آداب و رسوم تحت نظارت درآمده باشد. در فراگرد توافق، تنازع میان عناصر دشمن موقتاً تعدیل می شود و کشمکش به عنوان یک کنش آشکار از میان می رود، اما به عنوان یک نیروی بالقوه و آتشی زیر خاکستر همچنان باقی می ماند. به محض پیدا شدن یک دگرگونی در موقعیت اجتماعی، سازگاری که تاکنون نیروهای متنازع را با موفقیت تحت نظارت داشته است، از بین می رود. توافق نیز مانند همه مکانیسم های نظارت اجتماعی، شکننده است و به آسانی فرو می پاشد. به نظر پارک، توافق و سامان اجتماعی به هیچ روی پدیده های طبیعی نیستند و تنها سازگاری های موقتی اند که اگر کمکش های فروخفته سربلند کنند و سامان الزام موجود را به مبارزه خوانند، این سازگاری ها ممکن است یکباره درهم شکنند.
4- همرنگی (Assimilation)؛ تبادل و تقسیم عناصرفرهنگی به منظور دستیابی به نتایج فرهنگی مشترک. برخلاف توافق، همرنگی، فراگردی از درهم آمیختگی و درهم فرورفتگی است که طی آن، اشخاص و گروه ها خاطرات، احساسات و رویکردهای اشخاص دیگر را از آن خود می سازند و با سهیم شدن در تجربه و تاریخ دیگران، با آن ها در یک فرهنگ مشترک عجین می گردند. به دست آمدن همرنگی به معنای آن نیست که تفاوت های فردی دیگر ریشه کن شده اند یا رقابت و کشمکش برای همیشه از بین رفته اند، بلکه تنها به این معنی است که وحدت در تجربه و اشتراک در جهتگیری نمادین به آن درجه رسیده است که یک نوع اشتراک در منظور و عمل پدیدار گشته است.
بیگانه و فاصله اجتماعی
پارک مفهوم "فاصله اجتماعی" زیمل را بهعنوان ناپایداری دوستی و صمیمیت میان دو یا چند فرد و یا سایر گروهها تعریف میکند. پارک مفهوم فاصله اجتماعی را از نظریه بیگانگی زیمل برداشت کرد و یکی از دانشجویان وی بهنام "اموری بوگاردوس" نیز مقیاسی را برای فاصله اجتماعی در نظر گرفت و آن را گسترش داد. به نظر پارک اصطلاح هایی چون آگاهی نژادی یا طبقاتی بیانگر فاصله اجتماعی میان گروه های مردم است بنابراین پارک از مفهوم فاصله اجتماعی در تحلیل روابط نژادی و مناسبات قومی استفاده کرد. او معتقد بود که هرچه میزان فاصله اجتماعی میان دو نفر بیشتر شود، آن دو تأثیر متقابل کمتری روی یکدیگر خواهند داشت.پارک همچنین نقش "انسان حاشیهنشین" را با واژه "بیگانه" در نظریه زیمل تطبیق داد. "انسان حاشیهنشین کسی است که در بین دو جهان زندگی میکند، ولی متعلق به هیچکدام نیست. برای مثال، کودکان مهاجران اروپایی در آمریکا، که زبان و فرهنگ والدین خویش را نمیپذیرند و از طرفی خودشان را عضوی واقعی در جامعه آمریکایی بهشمار نمیآورند.
پس می توان گفت؛ مفهوم فاصله اجتماعی که پارک از زیمل گرفته بود، به نظر او برای فهم روابط نژادی کنونی اهمیتی بس تعیین کننده دارد. این مفهوم به درجه نزدیکی میان گروه ها و افراد راجع است و درجه نزدیکی، میزان نفوذی را که هر کس بر دیگری اعمال می کند، اندازه گیری می کند. هر چه فاصله اجتماعی افراد و گروه ها بیشتر باشد، میزان نفوذ متقابل آن ها کمتر می شود. به نظر پارک، اصطلاح هایی چون آگاهی نژادی یا طبقاتی، بیانگر فاصله اجتماعی میان گروه های مردم است. این اصطلاح ها حالتی ذهنی را توصیف می کنند که طی آن، به فواصلی آگاه می شویم که ما را از طبقات و اقوامی که آنها را به خوبی نمی شناسیم، جدا می سازد و یا جدا در نظر می آورند. بویژه در روابط نژا ی آمریکا، یک فاصله تثبیت شده و مرسوم به ما اطمینان می دهد که یک سیاهپوست کاملاً جای خود قرار گرفته است. تا زمانی که او جا و فاصله اش را نگه می دارد، روابط گرمی میان بالا دست و زیر دست برقرار است. خانم خانه می تواند با آشپزش روابط خوبی داشته باشد، اما این روابط را تنها زمانی می توان حفظ کرد که آشپز فاصله شایسته اش را با خانم خانه حفظ کند. پارک چنین می اندیشید که آنچه که معمولاً تعصب نامیده می شود، به نظر می رسد که همان گرایش کم و بیش غریزی و خودانگیخته به حفظ فاصله اجتماعی باشد. او می گفت که انسان ها با گرایش های خاصی به دنیا می آیند و تمایل های دیگری نیز در زندگی بعدی شان به دست می آورند. یک انسان بدون تعصب، یک انسان بدون اعتقاد و در واقع، بدون شخصیت است. دوستی ها و دشمنی ها ملازم یکدیگرند. همچنان که جهان بدون دوستی تصورناپذیر می نماید، در یک چنین جهانی زندگی بدون دشمنی نیز احتمال ناپذیر به نظر می رسد، زیرا این دو حالت به یک معنی و تا حدی همبسته اند، اما تعصبی که ما در مورد صفات دوستان مان داریم، نمی گذارد که در مورد فضایل دشمنان مان انصاف داشته باشیم. پس، تعصب و فاصله اجتماعی جنبه های از بین نرفتنی اجتماع بشری به شمار می آیند. از این دیدگاه، تعصب نژادی نیز مانند تعصب طبقاتی یا کاستی، «تنها یکی از گونه های یک نوع» است. این تعصب را می توان به عنوان «یک نوع پدیده منزلتی» در نظر آورد. هر فردی که در برابر ما قرار می گیرد، به ناگزیر در ذهن ما در مقوله متمایزی جا می گیرد. هر شخصی که با او روبه رو می شویم، بر حسب منزلتی در سامان وجود دارد، طبقه بندی و ارزیابی می شود. از این روست که می بینیم در جامعه آمریکایی که از نظر نژادی تفکیک شده است، به سیاهان منزلتی پایین تر داده شده است و برای آن ها مقرر شده که فاصله شایسته شان را در برابر کسانی که منزلتی بالاتر دارند نگهدارند.
پارک بر این نکته پافشاری می کرد که تعصب نژادی و فاصله اجتماعی را نباید با تنازع و کشمکش اجتماعی یک گرفت. تعصب یا فاصله اجتماعی زمانی عمل می کند که فرودست منزلت فروترش را بپذیرد، اما کشمکش اجتماعی زمانی پدیدار می شود که فرودست دیگر پذیرای منزلت فروپایه اش نباشد. تعصب نژادی به فراگرد معمولی دسته بندی کردن افراد بر حسب پایگاهی که در سامان سنتی دارند، راجع است. در مجموع، تعصب نه یک نیروی پرخاشگر، بلکه یک نیروی محافظه کار است. کشمکش ها و تنازع های نژادی نشان می دهند که سامان سنتی چندان سست شده است که توافق های مرسوم دیگر کارگر نیستند و فاصله اجتماعی دیگر آنچنان که باید حفظ نمی شود. کشمکش های نژادی منادیان دگرگونی در سامان منزلت نژادی اند. به محض آن که توافق های موجود با فشار تنازع و کشمکش از بین می روند، راه برای یک توافق تازه میان گروه های منزلتی- نژادی متنازع هموار می شود و گروه های فرو پایه پیشین منزلت نسبتاً برابرتری می یابند. بر اثر این توافق تازه، مبنای نوینی برای آمیختگی گروه های متمایز پیشین از طریق همرنگی نژادی و از میان رفتن فاصله اجتماعی، بنیان گذاشته می شود. موقعیت نژادی در هاوایی، یکی از این موارد است. به نظر پارک، دور روابط نژادی از توافق به کشمکش تا توافق تازه و احتمالاً همرنگی، تنها یکی از موارد فراگرد عام دگرگونی اجتماعی به شمار می آید.
دگرگونی اجتماعی
پارک فراگرد دگرگونی اجتماعی را در سه مرحله متوالی یا تاریخ طبیعی در نظر می گرفت. این فراگرد با ناخرسندی ها، آشوب ها و ناآرامی های اجتماعی آغاز می شود، سپس به جنبش های توده ای می انجامد و سرانجام، با یک توافق تازه در چهارچوب یک سامان نهادی تجدید ساختار شده پایان می گیرد. جامعهشناسی شهری پارک بر پایه این مراحل فراگرد سهگانه استوار است، فراگردی که طی آن گروههای گوناگون موقعیت بومشناختی و مناطق طبیعیشان را در محیط شهری تثبیت میکنند. نا آرامی اجتماعی، هم فروریختگی نام مرسوم و هم آمادگی برای یک عمل جمعی نوین را باز می نماید. همچنان که پارک ضمن بحث از روانشناسی اجتماعی فرانسوی، گوستاو لوبون گفته است، جماعت هایی که ناآرامی را دامن می زنند، صرفاً جماعتی از مردم نیستند که تصادفاً به گردهمایی برانگیخته شده باشند بلکه توده های رها شده ای اند که پیوندهای وفاداری شان به سامان پیشین گسسته شده اند. به نظر پارک، جماعت، یک تشکل اجتماعی ابتدایی و خام است. جماعت سنتی ندارد و بنابراین، بدون هرگونه نماد، تشریفات و آیین است. این تشکل هیچگونه الزامی را تحمیل نمی کند و هیچ وفاداری ای را ایجاد نمی کند. با این همه فرقه های مذهبی و جنبش های اجتماعی از بطن همین هیجان های جماعتی پدید می آیند و کنش های زود گذر و حساب نشده آن ها به سازمان های پایدارتر و استوارتر می انجامند. رهبران جنبش های اجتماعی نوپدید یا سازمان های مذهبی، بر رفتار جمعی بدون ساختار جماعت پیشین نظارت اجتماعی تحمیل می کنند و بدین سان، آن ها را به یک جمع منظم تبدیل می نمایند. جماعت بحث نمی کند و از همین روی، به بازاندیشی درباره خود نمی پردازد، بلکه تنها به تکاپو می افتد.برعکس جماعت، عامه مردم به صورت بحث با یکدیگر کنش متقابل دارند. افراد در این حالت، به انتقاد از یکدیگر می گرایند؛ مسایلی در میان شان مطرح می شوند و در این رهگذر، احزاب سیاسی شکل می گیرد؛ برخورد عقاید پیش می آید و از این طریق، هرکسی رفتار دیگری را تصحیح و تعدیل می کند. زمانی که جماعت نااندیشنده به عامه مردم بازاندیشنده تبدیل می شود، هستی های اجتماعی تازه ای پدیدار می شوند که اگر شرایط مساعد باشند، بافت رسوم موجود را به گونه موفقیت آمیزی از هم می گسلند و راه را برای یک توافق تازه و شاخص یک سامان اجتماعی نوین هموار می سازد.