نویسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
سامان زیستی و سامان اجتماعی
پارک با الهام از مفهوم داروینی «بافت زندگی»، یک نوع سامان زیستی مشترک میان حیوانات و گیاهان را در نظر گرفته بود و اصطلاح «اجتماع زیستی» را در مورد آن به کار بسته بود. او می نویسد که ویژگی های اساسی یک اجتماع زیستی عبارتند از 1- جمعیتی که در یک سرزمین سازمان گرفته باشد و 2- در خاکی که تحت اشغال خود دارد کم و بیش ریشه داشته باشد و 3- واحدهای فردی آن در یک رابطه وابستگی متقابل و حیات مشترک زندگی کنند. این جوامع مشترک الحیات، اجتماع بی سازمان گیاهان و جانورانی نیستند که برحسب تصادف در یک سکونتگاه گرد هم آمده باشند، بلکه برعکس این ها ارتباط متقابل و بسیار پیچیده ای به هم دارند. رقابت به پیدایش دو اصل عمده بومشناختی، یعنی تسلط و جابه جایی می انجامد. در هر اجتماع حیاتی، این تسلط نتیجه کشمکش انواع گوناگون برای داشتن فضای حیاتی بیشتر است. از سوی دیگر، جابه جایی مراحل گوناگون دارد که بر توالی منظم دگرگونی ها حکایت می کنند، دگرگونی هایی که یک اجتماع زیستی طی تحول خویش دستخوش آن ها می شود. پارک معتقد بود که همان فراگردهای شاخص رشد و تحول اجتماع های زیستی گیاهی و جانوری، در مورد اجتماع های انسانی نیز عمل می کنند. جایگاه مکانی گروه های گوناگون در درون یک شهر، به اندازه سامان مکانی یک اجتماع حیوانی، منعکس کننده فراگردهای بوم شناختی است. اما تفاوتی در اینجا مطرح است ک غالباً ندیده گرفته می شود و آن این است که پارک در ضمن گفته بود که هرچند اجتماع های انسانی سامان بوم شناختی یا مشترک الحیاتی کاملاً همانند با اجتماع های انسانی دارند، اما اجتماع های انسانی از سامان اجتماعی یا اخلاقی نیز برخوردارند که در سطح غیر انسانی اثری از آن نیست. در واقع، پارک سامان بوم شناختی را برای شناخت بهتر سامان اخلاقی انسان مورد بررسی قرار داده بود.پارک استدلال می کرد که کشمکش اقتصادی برای کسب امتیاز اقتصادی در میان انسان ها، به تنازع بقای غیر شخصی حاکم بر زندگی جانوران، بسیار همانند است. اصل تسلط در اجتماع های انسانی نیز مانند اجتماع های گیاهی و جانوری عملکرد دارد. مناطق به اصطلاح طبیعی یا کارکردی یک اجتماع شهری بزرگ ... وجودشان مستقیماً به عامل تسلط و غیر مستقیم به عامل رقابت بستگی دارد. به همین سان، جابه جایی مکانی گروه های مهاجر در «مناطق طبیعی» یک شهر را می توان به جابه جایی در تحول اجتماع های گیاهی یا جانوری به خوبی مقایسه کرد. پارک می نویسد که «دیده شده است که مردم مهاجر معمولاً درون یا حول و حوش کانون های شهری یا در مناطق به اصطلاح انتقالی مستقر می شوند. آن ها سپس از این منطقه نخستین، مرحله به مرحله و در جهت حاشیه شهر، به منطقه استقرار دوم و سوم نقل مکان می کنند تا این که سرانجام، در حومه شهر جای می گیرند. پژوهشگران در مورد این تحرک هایی که نشانگر گرایش های طبیعی در زندگی اجتماع شهری اند، اصطلاح جابه جایی را به کار برده اند.»
پارک می گفت از آن جایی که گروه های انسانی اجتماع های زیستی برپا می کنند و سامان بوم شناختی مشخصی را می سازند، می توان آن ها را با روش هایی مورد بررسی قرار داد که زیست شناسان مشخصی را می سازند، می توان آن ها را با روش هایی مورد بررسی قرار داد که زیست شناسان در تحقیق اجتماع های غیر انسانی به کار می برند. جوامع انسانی دو جنبه دارند؛ یکی آن که از افراد به هم وابسته ای ترکیب شده اند که برای تسلط اقتصادی و سرزمینی و موقعیت بومشناختی با یکدیگر رقابت می کنند و دیگر آن که همگی افراد این جوامع در اعمال مشترک جمعی سهیمند.
در سامان اخلاقی یا اجتماعی که جدا از سامان بومشناختی است، انسان ها به عنوان افراد خودآگاه و در ارتباط با یکدیگر شرکت می کنند و از این طریق، توانایی عمل دسته جمعی را می یابند. سامان اجتماعی از طریق نظارت اجتماعی و اشتراک در وظایف جمعی، تأثیر کشمکش رقابت آمیز و مبتنی بر تنازع بقا را تلطیف می کند.
ساخت جامعه و سازمان اجتماعی
پارک بر آن بود که شهر نظامی است از افراد و نهادهای وابسته به هم که باید به مثابه یک نظم فضایی مورد مطالعه قرار بگیرد. در پهنه شهری یا موزاییکی از گروه های بسیار متفاوت روبهرو هستیم که هر یک دارای فرهنگ، تاریخچه و منافع خاص خود هستند و بر اساس فرایندهای ویژهای وارد رقابت های اقتصادی برای تملک و از آن خود کردن فضا میشوند. "پهنه طبیعی" از مفاهیمی است که پارک مطرح کرد.پارک رویکردی داروینی به زندگی اجتماعی دارد؛ یعنی به تعارض برای بقاء در پهنههای جغرافیایی اشاره میکند. پارک جامعه شناسی را به منزله جستجوی قوانین ماهوی و عام طبع بشر و جامعه، قطع نظر از زمان و مکان تلقی میکرد.
خود و نقش اجتماعی
مفهوم خود پارک، از سنت ویلیام جیمز و پیروانش برگرفته شده است. شاخص رهیافت پارک این است که او مفهوم خود را با نقش اجتماعی مرتبط ساخته است، در این نقش ها هست که ماخودمان را میشناسیم.پارک یادآور شده است که ریشه معنای واژه شخص به صورتک بازیگران اشاره دارد و این خود بیانگر بازشناخت این واقعیت است که هر کسی همیشه و در همه جا به گونه ای کمابیش آگاهانه، نقشی را بازی می کند. ما به عنوان والدین و کودکان، سروران و بردگان، معلمان و پیشه وران، کلیمیان و غیرکلیمیان، در جامعه حضور داریم. در این نقش ها است که ما خودمان را می شناسیم.
پارک استدلال می کرد که مفاهیم ما از خودمان، در منزلت های اجتماعی مان و نقش هایی که در صحنه اجتماعی ایفاء می کنیم، ریشه دارند. مفهومی که هر فردی از خودش دارد، بر پایه تقسیم کار و سامان منزلتی استوار است. به نظر پارک، خود هر شخص ساخته مفهومی است که آن شخص برای نقش خویش قایل می شود و این نقش نیز به نوبه خود مبتنی بر بازشناخت منزلتی است که افراد دیگر جامعه برای فرد و نقش او قایل می شوند. مفهوم هر فردی از خودش ... بر پایه منزلتی استوار است که در گروه اجتماعی اش دارد. فردی که مفهوم او از خودش با منزلتش تطابق نداشته باشد، یک فرد منزوی است. یک فرد یکسره منزوی که مفهوم او از خودش با منزلتش هیچگونه تطابقی نداشته باشد، احتملاً فردی دیوانه است.
مفهوم معروف انسان حاشیه نشین پارک، مستقیماً از نظرهایش درباره مفهوم خود به عنوان انعکاس منزلت یک شخص در درون گروه مایه می گیرد. انسان حاشیه نشین مانند آمریکاییان و آسیاییان دورگه یا کلیمیان اروپایی، به دو گروه متفاوت تعلق دارد، بی آن که به هیچیک از آندو تعلق تام داشته باشد؛ در نتیجه، مفهوم چنین انسانی از خودش، ناهمخوان و مبهم است. یک انسان حاشیه نشین در دو جهان زندگی می کند و در هر دو آن ها کم و بیش بیگانه است. اما با این همه، پارک نیز مانند زیمل و وبلن استدلال می کند که موقعیت حاشیه نشینی نه بار خاطر انسان بلکه یار شاطرش است. افق دید او در مورد محیط فرهنگی اش، گسترده تر و هوشمندانه تر است و نگرشی بیطرفانه تر و خردمندانه تر از دیگران دارد. یک انسان حاشیه نشین همیشه انسان به نسبت متمدن ترین است. غوغای اخلاقی ای که تماس های تازه فرهنگی ایجاد می کنند، در ذهن انسان حاشیه نشین به آشکارترین صورت متجلی می شود، دگرگونی ها و در آمیختگی های فرهنگی ناشی از این تماس ها، در ذهن انسان حاشیه نشین منعکس اند و ما می توانیم فراگردهای تمدن و پیشرفت را از این طریق به بهترین وجه بررسی کنیم. پارک در بررسی جامعه شناختی انسان حاشیه نشین و نیز در سراسر جامعه شناسی اش، توجه تحلیلی اش پیوسته متمرکز بر آن فراگرد ها و موقعیت هایی بود که پیدایش صورت های تازه را زمینه سازی می کنند، همان صورت هایی که سازگاری ها و توافق های موجود را بر هم می زنند و یا آن ها را از کارایی می اندازند. دورکیم بر الزام هایی انگشت گذاشته بود که جامعه را وا می دارند تا الگوهای پیش بینی پذیری را بپذیرند. بر عکس او، پارک گرچه نیاز به سامان اجتماعی را به هیچ روی از نظر دور نداشته بود، اما بیشتر ما را متوجه آن نیروهایی می سازد که الزام های اجتماعی موجود را در هم می شکنند و از این طریق، الزام های تازه ای را به بار می آورند.
روابط نژادی در جهان مدرن
محور اصلی جامعه شناسی پارک، آگاهی از این که جهان مدرن از طریق مهاجرت انبوه، گروه های نژادی و قومی فراوانی را از اطراف جهان گرد هم آورده است که به کشورهایی در مرکز نظام نوین اقتصاد جهانی به ویژه آمریکا مهاجرت کرده اند. پارک تصور می کرد که چون مدرنیته سنت ها را ریشهکن میکند، اهمیت نژاد کاسته میشود و طبقه مهمتر میشود. این ممکن بود به آن چه پارک در موارد گوناگون "تضعیف روحیه" یا "در هم ریختگی شخصی" مینامید منجر شود. در رابطه با نژاد، سازه اجتماعی، پارک اصرار میکرد که رنگین پوستان را باید بر حسب عوامل فرهنگی درک کرد، نه عوامل زیست شناختی.پارک در درک خود از شهر به عنوان مدرک مدرنیته با زیمل هم عقیده است. مینویسد: "جهان ممکن است میان دو دسته تقسیم شود، کسانی که به شهر رسیدهاند و کسانی که هنوز نرسیدهاند، در شهر همه بلند پروازی های پنهانی و آرزوهای ابراز شده فرصتی برای تجلی پیدا میکند. شهر طبیعت انسان را در تمام جلوههای آن شکوفا میسازد، گسترش میدهد و تبلیغ میکند." به نظر پارک شهر ترکیبی از عناصر مادی(مدنیت) و غیر مادی(اخلاقی) است که بخش دوم مهمتر است.
پارک و پژوهشهای ارتباطی
پارک بهعنوان "اولین نظریهپرداز ارتباط جمعی" شناخته شده است. او ارتباطات را بهعنوان یک فراگرد اجتماعی- روانشناختی تعریف میکرد که از طریق آن فرد قادر میشود در پارهای از موارد برخی رفتارها و نقطهنظرات سایرین را تشخیص دهد؛ همچنین ارتباطات فراگردی است که در آن یک اصل اخلاقی و منطقی جانشین یک اصل فیزیولوژیکی و غریزی میشود. ارتباط میان دو نفر، حس همدلی و یکیشدن را بهوجود میآورد و بنابراین ساختار اجتماعی جامعه را شکل میدهد. پارک و همکارانش در شیکاگو ارتباطات را وسیلهای برای نزدیکی انسانها با یکدیگر میپنداشتند. زیرا ارتباطات راهحل مناسبی برای رفع مشکلات اجتماعی شهر بود. البته ارتباطات متغیر اصلی یا کانون مطالعه آنها محسوب نمیشد.جامعهشناسى شهری
جامعهشناسی شهری در اصطلاح کلی به معنی مطالعه جامعهشناختی شهرها، زندگی شهری یا شهرگرایی است. جامعهشناسی شهری درباره برخورد و تماس زندگی شهری در اعمال اجتماعی، روابط اجتماعی، نهادهای اجتماعی و هر نوع ساخت اجتماعی که بر پایه اشکال شهری زندگی متکی باشد، بحث میکند. جامعهشناسی شهری مطالعه ویژهای است از تأثیر انسان بر محیط طبیعی و ایجاد محیطهای مصنوعی که عمدهترین آنها شهرها میباشد.مفاهیم مرتبط با جامعهشناسی شهری
1ـ شهر (Urban)؛ شهر به محلی اطلاق میشود که علاوه بر داشتن تراکم و تمرکز جمیعت، نیروی کار آن درگیر فعالیت کشاورزی نیست و اقتصادش مبتنیبر تجارت، تولید صنعتی و ارائه خدمات است. همچنین شهر دارای فرهنگ خاص خود - در مقابل فرهنگ روستا- است.2ـ شهرنشینی (Urbanization)؛ شهرنشینی یعنی تغییر در نسبت جمعیت ساکن در مناطق شهری و فرایند انتقال جمعیت به شهرها، که به صورت درصدی از کل جمیعت کشور، که در شهرها ساکن هستند گزارش شده و آغاز و پایانی دارد.
3ـ شهرگرایی (Urbanism)؛ مفهوم عامی است که شامل جوانب مختلف شیوه زندگی شهری (سیاسی، اقتصادی و اجتماعی) میشود. بهعبارتی شهرگرایی یعنی جنبههای روانشناسی اجتماعی زندگی شهری، الگوهای شخصیت شهری و انطباق رفتاری در شهر.
4ـ مطالعات شهری (Urban Studies)؛ مفهومی عام و دربرگیرنده است و در واقع حوزه چند رشتهای است که مورخان، جامعهشناسان، جغرافیدانان، روانشناسان اجتماعی، اقتصاددانان سیاسی، مردمشناسان، معماران و برنامهریزان شهری هر یک در آن نقش دارند.
ریشههای تاریخی و مبانی نظری جامعهشناسی شهری
از روزگاران کهن تا به امروز صاحبنظران بزرگ اجتماعی، فلاسفه، جامعهشناسان و شهرسازان، شهر و نظام شهرنشینی را از دیدگاههای خاص خود مورد توجه قرار داده و نظریههای مختلفی در مورد آن ارائه دادهاند. از بعد تاریخی میتوان سه دوره را در شکلگیری نظریهپردازی جامعهشناسی شهری مورد تفکیک قرار داد:الف) دوره قبل از شکلگیری جامعهشناسی کلاسیک غربی؛ در این میان میتوان به اندیشمندانی چون افلاطون، ارسطو و ابنخلدون اشاره کرد:
نظریه شهر آرمانی یا اتوپیای افلاطون و ارسطو، مبنی بر تصور خوشبینانه نسبت به امکان ایجاد شهرهایی است که از هر جهت نظامیافته و زیر نظارت دقیق دولت یا سازمانهای خاص دینی یا سیاسی و حقوقی قرار داشته باشد یا بهوسیله فلاسفه و حکما یا ایدئولوگها اداره شود.
ابنخلدون شهر و شهرنشینی را یکی از گونههای تکامل بشر دانسته و درباره تأثیر آن بر خلقیات افراد در مقابل روحیات افراد بادیهنشین به بحث پرداخته، لکن در مجموع نگاه خوشبینانهای به پدیده شهرنشینی ندارد. وی همچنین مطالب مفصلی در مورد بنای شهرها، اصول شهرسازی، اشکال مشارکت مردم در ساختن شهرها و ... را بیان داشته است.
ب) دوره ظهور جامعهشناسی کلاسیک؛ به نظر جورج ریتزر، یکی از دلایل پیدایش رشته جامعهشناسی، پدیده شهریشدن و شهرنشینی فزاینده در اروپا بوده است. بسیاری از مباحث جامعهشناسی شهری، مبتنی بر آراء نظریهپردازان اروپایی در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 بوده است. مهمترین آنها عبارتاند از چهار متفکر آلمانی، مارکس، زیمل، تونیس و وبر و متفکر فرانسوی دورکیم. همگی این اندیشمندان بهدنبال تحلیل تغییرات ناشی از صنعتیشدن و شهرنشینی بودند که جامعه کوچک سنتی و روستایی اروپایی را متحول کرده بودند.
1ـ امیل دورکیم (1917-1858): جوامع مبتنیبر شباهت و باورها و نمادهای مشترک دارای همبستگی مکانیکیاند؛ ولی در جوامع شهری جدید شاهد همبستگی ارگانیکی هستیم زیرا در شهر به سبب تقسیم کار پیچیده همه اعضا به یکدیگر وابسته هستند. نتیجه نهایی جامعه دارای همبستگی ارگانیکی پیشرفت و ترقی اجتماعی است.
2ـ فردیناند تونیس (1936-1855): تونیس با خلق دو مفهوم گمینشافت و گزلشافت به بررسی جوامع در حال گذار غرب پرداخته است. گمینشافت نوعی زندگی عمیق و پرمعنا و مبتنیبر منزلت است و معرف آن روستا است. اما گزلشافت زندگی سطحی و گذرا و مبتنیبر قرارداد است. تونیس به زندگی شهری عصر مدرن خوشبین نبود.
3ـ کارل مارکس (1883-1818): مارکس برخلاف همکارش انگلس توجه چندانی به مسأله شهرنشینی نداشت؛ اما هر دو شهرها را قلمروی میدیدند که در آن فرایندهای در هم تنیده انباشت سرمایه و ستیز طبقاتی تمرکز مییابند و قلمرو شهری برای بروز آگاهی طبقاتی محیطی مساعد و ضروری به حساب میآید. در اندیشه این دو شهر نه بهمثابه یک علت، بلکه بهمثابه یک شرط و زمینه دارای اهمیت است. شهرها باعث میشوند تا طبقه کارگر تمرکز یافته و آنتیتز رو به رشد کارگر و سرمایهدار بهطور روز افزون نمایانتر گردد. بهعبارت دیگر در شهر پرولتاریا بهمثابه طبقهای انقلابی به بالاترین حد آگاهی و رفتار خود نایل میآید.
4ـ ماکس وبر (1920-1864): وبر در اثر معروف خود، "شهر در گذر زمان"، شهر را از دیدگاه استقلال سیاسی و زمینههای پیدایش جامعه مدنی در غرب مطرح میکند. او با ساختن یک نمونه آرمانی به مقایسه شهر اروپایی با آسیایی میپردازد و میخواهد نشان دهد که شهر غربی دارای ویژگی خاصی است که آن را از شهر در دیگر نقاط جهان متمایز میسازد.
5ـ جورج زیمل (1918-1858): زیمل بیشتر به بعد روانشناسی اجتماعی انسان شهری توجه داشته است. عقلانی شدن شیوه زندگی شهری دو بعد دارد. بعد اول مربوط به بخش محاسبه و کمی بودن میشود که پول ابزار اصلی آن است. حاصل این گرایش در کنار دلزدگی ناشی از تنوع و تعدد محرکهای شهری، بیگانگی انسان شهری است. بعد دیگر مربوط به آزادی و رهایی انسان از قیود جامعه کوچک و سنتی برمیگردد که در این مرحله اندیشه امکان رشد بیشتری خواهد داشت.
منابع تحقیق :
1. كوزر، لوئیس،1373، زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: علمی، چاپ پنجم.
2. ریتزر، جورج،1380، نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی.
3. اسملسر، نیل،1380، تئوری رفتار جمعی، ترجمه رضا دژاكام، تهران: یافتههای نوین: دواوین چاپ اول.
4. کیویستو، پیتر،1378، اندیشه های بنیادی در جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران: نشر نی.
5. راجرز، اورت میچل،1387، تاریخ تحلیلی علم ارتباطات، ترجمه غلامرضا آذری، تهران: فرهنگ معاصر، چاپ اول.
6. هینکل،رسکو و گیسیلا هینکل،1384، تکوین جامعهشناسی نوین، ترجمه عباس محمدی اصل، رشت، حقشناس، چاپ اول.
7. کرایب، یان،1378،نظریه اجتماعی مدرن: از پارسونز تا هابرماس، تهران: نشر آگه.
8. مجموعه مقالات اولین همایش علمی- تخصصی نظارت همگانی، مركز نظارت همگانی شهرداری، تهران (1888)، شهریور1385.
9. محسنی، منوچهر،1373، مقدمات جامعه شناسی، تهران، چاپ یازدهم.
10. سایت انسان شناسی و فرهنگ
www.pajoohe.com