جانا ز فراق تو اين محنت جان تا کي شاعر : عطار دل در غم عشق تو رسواي جهان تا کي جانا ز فراق تو اين محنت جان تا کي بر بوي وصال تو دل بر سر جان تا کي چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو آن روي بدان خوبي در پرده نهان تا کي نامد گه آن آخر کز پرده برون آيي دل نوحه کنان تا چند، جان نعرهزنان تا کي در آرزوي رويت اي آرزوي جانم بر پاي دل مسکين اين بند گران تا کي بشکن به سر زلفت اين بند گران از دل خون خوردن و خاموشي زين دلشدگان تا کي دل بردن مشتاقان...