بررسي جايگاه، پيشينه و دامنه امور حسبه
نويسنده: نيره قوي
در شكل گيري فقه سياسي (از ديدگاه شيعه و اهل سنت) (3)
بررسي پيشينه امور حسبه
گروه اول بر اين باورند كه اساس حسبه از تشكيلات روم قديم گرفته شده است. اينان مي گويند در بين سازمان هاي دولتي روم، نهادي به نام «كنسورت»(1)بود. اين نهاد از اهميت ويژه اي برخوردار بود و عمده وظايف آن نظارت بر بازار و اخلاق عمومي بوده است. كنسور يا رئيس اين نهاد چنان قدرت و نفوذي داشت كه مي توانست به جرم مخالفت با قانون يا عرف حتي برخي از اعضاي مجلس اعيان يا بزرگان كشور را از كار بركنار كند. مسلمانان پس ازفتح مناطقي از روم كه داراي اين نهاد بود، آن را در تشكيلات حكومتي خود به وجود آورند. هر چند كه دگرگوني هايي در خور تعاليم اسلام نيز به آن دادند. اين تغييرات فراوان بود تا جايي كه چندان اثري از گذشته بر آن باقي نگذاشتند. (2)
گروه دوم معتقدند اين همان منصبي است كه براي پياده كردن قانون اجتماع به وجود آمده است و اصل امر به معروف و نهي از منكر كه ريشه اسلامي داردـ مبناي آن است. لذا پيشينه اين منصب به زمان رسول اكرم(ص) و خلفاي بعد از ايشان مي رسد كه خود بدن واسطه مسئوليت را انجام مي دادند. (3)
اين گروه در سيره حضرت نيز تأمل نموده اند و با استناد به روايات، نمونه هايي را ذكر مي كنند. ازجمله اينكه پيامبراكرم(ص)برجمعيتي كه احتكار كردند گذشت و به آنها دستور داد كه اجناس را از انبارهايي كه در آن احتكار كرده بودند، بيرون آورند و در بازار و در معرض ديد عموم خريداران قرار دهند.
احاديثي كه اين گروه نقل مي كنند بيشتر به نظارت حضرت بر بازار نظر دارد. شايد به اين دليل كه قائلان اين نظريه امور حسبه را بيشتر در ارتباط با مسائل نظارت بر بازار بررسي كرده اند.
درادامه از سيره حضرت امير(ع)نيز نمونه هايي را دركيفيت نظارت حضرت بر بازاريان مي آورند.
به نظر نگارنده اگراين گروه درسيره حضرت در امور حسبه و در فرمان هاي حضرت در اداره جامعه و حقوق اقشار مختلف تأمل مي كردند، مي توانستند نمونه هايي بسيار زياد در اين باب ذكر نمايند، چرا كه امور حسبه با عنايت به تعريف آن، فقط در نظارت برامور اقتصادي محصور نمي گردد، ولي متأسفانه بيشترين مثال ها در ارتباط با حضرت رسول (ص)و امام علي (ع)در باب نظارت بر بازار نقل شده است.
گروه سوم بر اين باورند كه ادامه سيره پيامبر به واسطه خلفاي راشدين در اداره بازار، نقطه آغازين نهادي به نام حسبه در حكومت هاي اسلامي گشت. اينان مي گويند كه در زمان پيغمبر و ابوبكر، امور مالي دولت منحصر به سه درآمد بوده است :
1. زكات كه ازدولتمردان مي گرفتند به فقيران مي دادند.
2. غنيمت هايي كه درجنگ به دست مي آمد و ميان سپاهيان تقسيم مي شد.
3. جزيه كه از يهود و نصاراي عربستان دريافت مي كردند.
پيغمبر يا خليفه او اين درآمدها را مي گرفتند و به طور مساوي ميان مرد و زن، كوچك و بزرگ و بنده و آزاد تقسيم مي كردند و اگر چيزي هم از خارج از مدينه مي رسيد در مسجد به دست پيغمبر يا خليفه او بي قيد و شرط تقسيم مي شد و چيزي از آن باقي نمي ماند.
جرجي زيدان، نويسنده مسيحي، اين نظر را در بين نظريات ديگر آورده و ابعاد بيشتري را نسبت به ديدگاه قبلي مد نظر قرار داده است. او علاوه بر نظارت بر بازار، امور حسبه را شامل رسيدگي به وضعيت زكات، غنيمت وجزيه نيز مي داند. (4)
گروه چهارم معتقدند كه عنوان حسبه و رياست آن، نخستين بار در عصر امويان گزارش شده است. طبق اين گزارش در شهر «واسط»، تحت حكومت امويان، براي اينكه حكومت از غش و تدليس و حيله واحتكار برخي فروشندگان جلوگيري كند، مؤسسه اي براي مراقبت از آنان تأسيس كرد و محتسب در رأس اين مؤسسه بوده است.
اين گروه نقطه شروع اين مؤسسه را در حكومت عمر مي دانند. جرجي زيدان در بيان نظر اين گروه مي گويد :
همين كه عمر ممالك روم و ايران را گشود و كشور اسلام توسعه يافت، عرب ها و روميان و ايرانيان با هم مخلوط شدند، درآمد اسلام زياد شد و ناچار براي ثبت و ضبط آن و تعيين دخل و خرج محتاج دفترشدند. عمر براي تنظيم امور، دفاتري تعيين كرد كه در آن واردات ثبت مي شد، ميزان حقوق مستحقان در آن قيد مي گشت و بقيه درآمد نيز نوشته مي شد كه در موقع لزوم آن حساب، موجودي را به مصرف معين مي رساندند. به روايتي در سال 20 يا 15 هجري، اين دفاتر تأسيس گشت و اين همان است كه ايرانيان و روميان آن را ديوان مي خواندند. عمر از طرف خود مأموري جهت
ديوان تعيين كرد وهمين كه درآمد رو به فزوني گذارد، وي خزينه اي به نام بيت المال را در مدينه داير كرد و بدين گونه از زمان او بيت المال تأسيس شد. (5)
گروه پنجم عصر خلفاي عباسي را نقطه آغاز مي دانند. به نظر اين گروه، درزمان عباسيان به دليل آميزش اعراب با ساير ملل و ورود فرهنگ و آداب و سنن كشورهاي ديگر و ترجمه كتب مختلف و پيدايش تفكراتي غير از تفكرات موجود در بلاد اسلامي و از طرف ديگر، به دليل تمايل خلفاي عباسي به خوشگذراني و آسايش و براي رفاه حال خودشان، اشخاصي را معين كردند كه از طرف آنان به كارها رسيدگي كنند. بدين ترتيب، منصب وزارت حسبه يا شهرداري وغيره پديد آمد وتدريجا مؤسسات ساده سابق حكومت اسلامي داراي شعب و توابعي شد و در هر يك از حكومت هاي اسلامي مطابق مقتضيات محل سازمان هاي مختلفي ايجاد شد، همچنان كه تشكيلات حكومتي بغداد با قرطبه و قرطبه با قاهره بسياراختلاف داشت. جرجي زيدان در ادامه راجع به ايجاد شبعه امور حسبه آورده است:
عباسيان براي هر نوع درآمد، خزانه داري جداگانه تشكيل دادند؛به اين قسم كه مركزي براي جمع آوري و نگاه داري زكات و مركزي ديگر. . . مثلا مؤسسه قضايي شبعه اي از امور حسبه و مظالم و نظميه و امثال آن را به دنبال داشت. (6)
اشكالي كه در پذيرش اين پيشينه براي امور حسبه به وجود مي آيد، اين است كه پيرامون عملكرد حضرت رسول(ص)وخلفاي قبل از خلفاي عباسي در ارتباط با امور حسبه نقل هاي زيادي آمده است كه بايد از تمام آنها چشم پوشيد. اين چشم پوشي با توجه به اسناد تاريخي ممكن نيست.
ديدگاه استاد مطهري در پيشينه حسبه
در حدود هزار سال پيش بر اساس اصل امر به معروف و نهي از منكر درجامعه و حكومت اسلامي دايره و تشكيلاتي به وجود آمد كه در تاريخ اسلام دايره حسبه يا احتساب ناميده مي شد. من تاريخ دقيق پيدايش دايره حسبه را نمي دانم كه از چه زماني پيدا شده و به اين نام ناميده شده، ولي قدر مسلم اين است و شواهد تاريخي دلالت مي كند كه درقرن چهارم بوده است و علي الظاهر در قرن سوم پيدا شده باشد، اين دايره به عنوان امر به معروف و نهي از منكر درست شده بود و پايه ديني داشت و از شئون حكومت بوده است. (7)
استاد مطهري در هر حال دايره حسبه را همان دايره امر به معروف و نهي از منكر مي دانند و در ارتباط با محتسبان و خصوصا كسي كه در رأس اين دايره بود، چند شرط را بيان مي كند. از جمله علم، تقوي و امانتداري. ايشان وظيفه محتسب را نظارت بر كار و اعمال مردم مي دانند تا مرتكب فساد نشوند.
استاد مطهري درباره اصطلاح «حسبه»و پيدايش آن در تاريخ اسلام مي نويسد:
اصطلاح حسبه و احتساب در مورد امر به معروف و نهي از منكر يك اصطلاح مستحدثي است كه از همان زمان هايي كه دايره احتساب در حكومت اسلامي به وجود آمد، اين كلمه هم به معناي امر به معروف و نهي از منكر استعمال شد و الا در قرآن يا اخبار نبوي (ص)و يا روايات ائمه اطهار(ع) اين كلمه در مورد امر به معروف و نهي از منكر استعمال نشده است، نه دراخبار و روايات شيعه و نه در اخبار و روايات اهل تسنن. اين كلمه در دوره بعد دراجتماع اسلامي به تدريج جايي براي خود پيدا كرد و در اصطلاح فقها و علما هم راه يافت؛برخي انان باب امر به معروف و نهي از منكر را «باب الحسبه» ناميدند. (8)
استاد مطهري از شهيد اول و كتاب الدروس در اين مورد نام مي برد.
قابل ذكر است شهيد اول در كتاب الدروس، باب حسبه را عنوان كرده است و ذيل اين عنوان مطالبي را در خصوص امر به معروف و نهي از منكر بيان مي كند. (9)
بايد توجه كرد كه اگر استاد مطهري اظهار مي دارد كه نمي داند دايره حسبه از چه زماني پيدا شد، احتمالا نظرجرجي زيدان رادر كتاب تاريخ تمدن اسلام قبول ندارد يانظري درباره آن نداشته است. چون در بيان تاريخ پيدايش حسبه، اين كتاب نسبت به ديگر كتب كامل تر است. نكته مهم تر اينكه نقطه آغاز هر چه باشد، ايشان امور حسبه را از شئون حكومت مي داند.
بررسي نهايي ديدگاه ها
بر كسي پوشيده نيست كه اموري نظيرحفظ نظام اسلامي، حفظ جوانان مسلمان از گمراهي و انحراف، جلوگيري از تبليغات ضد اسلامي، از روشن ترين مصاديق امورحسبه به شمار مي آيد و از طرفي، تنها تشكيل يك حكومت اسلامي مي تواند ما رابه اين
اهداف مقدس نائل سازد. (10)
فقهاي متقدم در خلال ابواب فقهي ديگر به اين موضوع پرداخته اند، اما بعد از شهيد اول كه در كتاب الدروس باب«الحسبه»را آورده است، مشاهده مي شود فقهاي بزرگي چون سيد بحرالعلوم در بلغه الفقيه، دو جلد از سه كتاب خود را به فقه حكومتي اختصاص داده و بابي مستقل تحت عنوان «ولايت حسبه» آورده و دامنه آن راهم بسيار گسترده بيان كرده است. همچنين از ديگر فقهاي مشهور مي توان به صاحب جواهر(1266هـ ق)و علامه محمد حسين نائيني و ملا احمد نراقي اشاره كرد كه از امور حسبه ودامنه آن سخن به ميان آورده اند. شايد مطرح شدن اين گونه امورحسبه در فقه حكومتي فتح بابي باشد براي شناخت اصول اصيل و مباني تئوريكي موجود در منابع اسلامي كه تاكنون از آنها جهت تدوين قوانين حقوقي استفاده نشده است.
اميد است با روي آوردن به شناخت قواعد فقهي خصوصا فقه شيعي، راه برا مخالفاني كه فقه اسلامي را فاقد كارايي در عصر جديد مي دانند، بسته شود.
پي نوشت ها :
1. censorat
2. سيف الله صرافي،حسبه يك نهاد حكومتي،قم،دفتر تبليغات اسلامي،ص 53.
3. ابن اخوه،معالم القربه في الاحكام الحسبه،مكتب الاعلام الاسلامي،1408،ص 4.
4. جرجي زيدان، تاريخ تمدن اسلام،ترجمه و نگارش علي جواهر كلام،تهران، امير كبير،ص 87.
5. همان.
6. همان.
7. مرتضي مطهري ده گفتار،تهران،صدرا،ص 72.
8. همان.
9. شهيد اول،الدروس،مؤسسه نشر اسلامي،ص 47.
10. امام خميني،شئون و اختيارات ولي فقيه،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.