نگاهى به فلسفه سیاسى در اسلام(3)

خلط دیگرى که ممکن است در تبیین و تفهیم مبانى فلسفه سیاسى در اسلام رخ دهد، عدم تفکیک مرزهاى مشروعیت و کارآمدى مى‏باشد. بدین جهت ابتدا به ایضاح تعاریف این دو اصطلاح مى پردازیم:
دوشنبه، 6 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهى به فلسفه سیاسى در اسلام(3)
نگاهى به فلسفه سیاسى در اسلام(3)

 

نویسنده : سید صادق حقیقت



 

مشروعیت و کارآمدى

خلط دیگرى که ممکن است در تبیین و تفهیم مبانى فلسفه سیاسى در اسلام رخ دهد، عدم تفکیک مرزهاى مشروعیت و کارآمدى مى‏باشد. بدین جهت ابتدا به ایضاح تعاریف این دو اصطلاح مى پردازیم:
«مشروعیت عبارت است از توجیه عقلانى اعمال سلطه و اطاعت. اگر اطاعت، غیرعقلانى باشد، مستند به سنت جارى (Tradition) یا محبوبیت حاکم (فره ایزدى یا Charisma خواهد بود. نظام‏هاى مبتنى بر قرارداد اجتماعى و اصالت وظیفه (Praxis) عقل محور هستند.»
[10]
مشروعیت (Legitimacy) را مى‏توان به مبانى حقانیت قدرت و تجویز اعمال سلطه، تعریف نمود. بدیهى است مشروعیت در این اصطلاح با معناى مشروعیت در علوم اسلامى، تفاوت دارد.
هر دولتى براى بقا و تداوم قدرت خود باید مبانى مشروعیت، بحران‏هاى مربوط به آن، ابزارهاى مشروعیت یابى و نهایتأ عوامل از دست دادن مشروعیت را باز شناسد. مردم در صورتى از حکومت، اطاعت مى‏کنند که حاکمیت موجود در نظر آن‏ها مشروع باشد. با مراجعه به تعریف مشروعیت مى‏توانیم عناصر ذیل را استخراج نماییم:
- منبع مشروعیت دهنده: مثل قهر و غلبه، رأى مردم یا نصب از طرف خداوند. - چگونگى و شیوه رخصت دهى یا اعطاى مشروعیت.
- کسانى که جهت دریافت مشروعیت محق هستند، مثل شاه و رئیس جمهور. - اطاعت مردم و چگونگى انجام آن.
مشروعیت به‏سان روحى دمیده در کالبد نظام سیاسى است که آن را سمت‏وسو و رونق مى‏بخشد، جامعه‏اى که به عقیده مردم داراى مشروعیت باشد، پایدار مى‏ماند،
هر چند در عالم ثبوت از عناصر لازم و کافى برخوردار نباشد.
کارآمدى (Competence) در مقابل مشروعیت قرار مى‏گیرد. هر حکومتى قطع نظر از ملاک مشروعیتش، به ساختارى جهت اجراى مقاصد خویش، نیاز دارد. این گونه ابزارها و ساختارها و شیوه‏هاى هدایت به سوى مقصود را کارآمدى مى‏نامند.
در نظریه نصب، مشروعیت از جانب خداوند تأمین مى‏شود و آراى مردم صرفاً از باب کارآمدى محترم مى‏باشد. در نظریه وکالت و قرارداد اجتماعى، آراى مردم از باب مشروعیت ذى‏اثر است. به بیان دیگر اگر سوال شود که چرا باید از چنین حکومتى اطاعت نماییم، جواب آن را باید در رأى مردم جستجو کنیم. البته باید دقت نمود که رأى مردم به این سوال پاسخ مى‏دهد که چه کسى باید حکومت کند؟ یا این پرسش که چرا باید از چنین قدرتى تبعیت کرد؟
با توضیحات فوق مشخص مى‏شود که بنابر قول نظریه نصب، تعارضى بین الهى بودن منبع مشروعیت و احترام به آراى مردم وجود ندارد، چراکه آراى مردم از باب کارآمدى محترم مى‏باشند. فقیه منصوب از طرف شارع مقدس، مشروعیت خویش را از بالا کسب مى‏کند و اقبال و ادبار مردم، تأثیرى در این جهت ندارد. پس اگر انتخابات مجلس یا خبرگان برگزار مى‏شود، از این باب است که هر حکومتى به ساختارى جهت اجراى مقاصدش نیازدارد. تئورى نصب و ولایت مطلقه بر فرض صحت، با کارآمدى بودن رأى مردم و جمهورى بودن نظام قابل جمع است.
با تمیز مبانى مشروعیت و کارآمدى مى‏توان گفت آن چه در آخر کتاب «حکمت و حکومت» نوشته آیه‏الله دکتر مهدى حائرى تحت عنوان معماى لاینحل جمهورى اسلامى و ولایت فقیه بیان شده، چیزى جز خلط مبانى مشروعیت و کارآمدى نیست. بر اساس فرهنگ‏هاى علوم سیاسى، اصطلاح «جمهورى» بر حکومت‏هاى شرقى، غربى، دموکراتیک و غیر دموکراتیک صدق مى‏کند.
[11] «جمهورى» برخلاف دموکراسى و لیبرالیسم مبانى معرفت شناختى ندارد و با اقسام متنوعى از حکومت ها قابل جمع است.

نظریه دولت اسلامى و سکولاریزم دینى

از دیدگاه توصیفى باید اذعان نمود که اکثر جنبش‏ها و گروه‏ها در کشورهاى اسلامى در طول زمان به سکولاریزم دینى متمایل شده‏اند. احتمالاً دلیل روان شناختى این تمایل، تنوع مشکلات عصر حاضر از یک طرف، و میل دینداران به بقا و کنار آمدن با صاحبان قدرت مى‏باشد.
نسیمى که از تندباد آراى جدید به عنوان آلترناتیو نظریه «ولایت» فقیه در ایران اسلامى وزیدن گرفت، گاه در شکل نظریه حکومت اسلامى، و گاه دیگر در قالب سکولاریزم دینى متجلى شده است. تفکیک بین این دو بدیل بر صاحب نظران پوشیده نیست.نظریه حکومت اسلامى هرچند «ولایت» فقیه را چه به شکل انتخابى یا انتصابى انکار مى‏کند، ولى با دخالت دین در نظام سیاسى و اقتصادى قابل جمع است.
برعکس، بر اساس سکولاریزم دینى، ادیان الهى صرفاً براى ارتباط انسان و خدا پاى به میدان گذاشته‏اند و روابط اجتماعى و سیاسى مردم با توجه به مقتضیات هر عصر، توسط خود مردم سامان داده مى‏شود. بدین لحاظ است که در نقد و بررسى این دو نظریه باید به جهات فارقه آن‏ها عنایت نمود.
مهم‏ترین چالش‏هاى درون دینى و احتمالى نظریه سکولاریزم دینى از این قرار است: - نظام قضایى در حکومت اسلامى باید دینى باشد نه سکولار و لائیک. اگر بحث زمان و مکان در استنباط هم مطرح شود، در خود فقه، آن هم به شکل محدود قابل طرح است.
- نظام سیاسى حکومت اسلامى نیز در حدودى بیان شده است: شورا، بیعت، صفات حاکمان، آزادى بیان، آزادى کار و....
- نظام اقتصادى نیز داراى اوامر و نواهى خاصى از جانب شارع مقدس است: نفى تکاثر، حرمت ربا، احترام به مالکیت خصوصى، عقود شرعى لازم و جایز، نفى فاصله طبقاتى، مبارزه با استثمار و...
- ارشادات دین اسلام در زمینه اصلاح فرهنگ و بهبود کیفیت آموزش و پرورش. همان‏گونه که قبلاً بیان شد استدلال عقلى تامى مبنى بر امتناع دخالت دین در امور سیاسى و اجتماعى وجود ندارد و از آن‏جا که مطمئن هستیم شرع به شکل فى الجمله اوامر و نواهى خاصى در این زمینه دارد، باید به عنوان افرادى متشرع به دین رجوع نماییم. بحث دین حداقل یا حداکثر، پس از اثبات و قبول مدعاى فوق، قابل طرح مى‏باشد.

اسلام و نظام اقتصادى و سیاسى

اسلام در حوزه سیاست و اقتصاد داراى مجموعه‏اى از خطوط کلى است. بر این اساس اسلام نه چنان است که براى هر مسئله‏اى در حوزه‏هاى اجتماعى حکمى بیان کرده باشد، و نه چنان است که کلیه امور اجتماعى را به بشر واگذار نموده باشد.
دلیلى عقلى بر دخالت دین در کلیه احکام اجتماعى وجود ندارد. چه بسا شارع مقدس بسیارى از مسائل اجتماعى را به عقل مردم واگذار کرده باشد. واگذارى اکثر احکام اجتماعى بر سیره عقلا و قوانین امضایى، منافاتى با خاتمیت و کامل بودن دین ندارد. مؤید این احتمال، عدم دخالت شرع در علم اقتصاد و سیاست و عدم تبیین دیدگاه آن نسبت به بسیارى از مسائل مربوط به نظام سیاسى و اقتصادى همانند پارلمان، شکل حکومت، مرز دقیق آزادى‏ها، ارتباط فرد و جامعه، تحدید مالکیت خصوصى و نقش دولت در اقتصاد (دولت حداقل و حداکثر) مى‏باشد. سکولاریزم دینى نیز همان‏طور که قبلاً ثابت شد، پشتوانه استدلالى و عقلى تام ندارد.
از آن‏جا که دخالت دین در مسائل اجتماعى ممتنع نیست، باید سراغ مباحث درون دینى رفت. در این جاست که حداقل خطوط و راهبردهاى کلى قابل مشاهده مى‏باشد
[12] از آن جمله است منع احتکار، تحریم ربا، جلوگیرى از زیاد شدن بى رویه فاصله طبقاتى، حداقل دستمزد براى طبقات محروم، جلوگیرى از اسراف و تبذیر، ایجاد شرایط مساوى براى مردم، عدم دخالت دولت در امور شخصى افراد، تأمین حداقل آزادى‏هاى فردى و حقوق بشر.
با توجه به محرومیت‏هاى زمان غیبت و کوتاه بودن دست مردم از دامان امام معصوم(ع)، نباید انتظار داشته باشیم نظام اقتصادى و سیاسى اسلام به شکل کامل در اختیار ما باشد. مسلم است نظام اقتصادى و سیاسى اسلام تا به حال به شکل سیستماتیک مدون نشده و بعید نیست این مهم در زمان غیبت کبرى عملى نشود. سعه منطقه‏الفراغ با تدوین نظام اقتصادى و سیاسى در اسلام نسبت معکوس دارد. هرچه فضاهاى خالى در نظام اقتصادى و سیاسى اسلام بیش‏تر باشد، منطقه‏الفراغ توسعه مى‏یابد. با توجه به شناخت ما از نظام اجتماعى اسلام، سعه منطقه‏الفراغ بسیار زیاد مى‏باشد. در اشباع منطقه‏الفراغ، دو تذکار مهم قابل ذکر است: اولاً: اشباع منطقه‏الفراغ باید با توجه به روح کلى کتاب و سنت و چهارچوب‏هاى تئوریک شریعت صورت پذیرد. از آن‏جا که منطقه‏الفراغ بخش وسیعى را دربر مى گیرد، اگر چهارچوب‏هاى مشخصى براى اشباع آن وجود نداشته باشد، هر کس به سلیقه خود آن را طراحى خواهدکرد.
[13]
ثانیاً: احتمال بازسازى نقاط خالى نظام اقتصادى و سیاسى اسلام وجود دارد. همان گونه که در یک سیستم مادى (مثل موتور هواپیما)، امکان بازسازى برخى لوازم خاص با توجه به کل سیستم وجود دارد، امکان دارد بتوانیم منطقه‏الفراغ را بدین شیوه بازسازى کنیم. با توجه به وسعت منطقه‏الفراغ و مصداقى و غیرتئوریک بودن اکثر مسائل مربوط به آن، اهمیت دو چندان مباحث تخصصى و کارشناسى نسبت به مسائل تئوریک، آشکار مى‏شود.

پی‌نوشت‌ها:

[10]. محمدجواد لاریجان،. نقد دیندارى و مدرنیسم (تهران: اطلاعات، 1372) ص‏154-140.
[11]. ر.ک: عبدالوهاب الکیالى، پیشین و غلامرضا على بابایى، فرهنگ علوم سیاسى، ج‏1، ص‏206-205.
[12]. ر.ک: سیدصادق حقیقت. «درآمدى بر اقتصاد دولت اسلامى»، کیهان اندیشه، ش‏56 (مهر و آبان‏73) ص‏115-109.
[13]. همان.

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 2



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.