عمرت تا به کی به خود پرستی گذرد یا در پی هستی و نیستی گذرد خیام نیشابوری

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ما سوا فکندی همه سایه ی هما را شهریار

عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود مجنون از آستانه ی لیلی کجا رود؟

عقربه باز پشت دستم را می گزد که قرار نزدیک است لحظه های به بار آمدن شاخه ی انتظار نزدیک است مرتضی آخرتی

عاشق آنست که فکر سر و سامانش نیست پیرهن گر به تنش هست گریبانش نیست نادم لاهیجی

عاشق اگر بیند ستم، کی شکوه از یارش کند بلبل نمی رنجد ز گل، هر چند آزارش کنند فایض ابهری

عاشقان چون عهد با جانان کنند جان شیرین بر سر پیمان کنند محمود شاهرخی

عاشقان را بگذارید بنالنند همه مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید معین کرمانشاهی

ظالمی را خفته دیدم نیم روز گفتم این فتنه است خوابش برده به وآنکه خوابش بهتر از بیداری است آن چنان بد زندگانی مرده به سعدی

ظریفی کرد و بیرون از ظریی شاید کرد با مستان حریفی نظامی