فراموشم مکن چون من فراموشت نخواهم کرد تو در من آتشی هستی که خاموشت نخواهم کرد

فرزند بنده ای است خدا را، غمش مخور تو کیستی که به ز خدا بنده پروری سعدی

فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم آنچه گویند روا نیست نگوییم رواست حافظ

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت هوشنگ ابتهاج

فریاد که گر تشنه در این شهر بمیرم جز دیده کس آبی به لب من نچکاند خواجوی کرمانی

فکر فردای خود امروز، کن ای مرد خدا که کسی یاری تو، غیر تو فردا نکند صادق سرمد

فلک جز عشق محرابی ندارد جهان بی خاک عشق آبی ندارد نظامی

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل شاید که چو وابینی خیر تو درین باشد حافظ

غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را فروغی بسطامی

غیر از گهر عشق که پاینده و باقی است باقی همه چون موج، ز دریا گذرانند صائب تبریزی