کف پا به هر زمینی که رسد تو نازنین را به لب خیال بوسم همه عمر آن زمین را میرتشبیهی

کلید باغ اجابت دعای نیمشبی بود چگونه در بگشایم گر از دعا بگریزم؟ مهدی سهیلی

کم شود مهر ز دوری دگران را لیکن کم نشود مهر من از دوری و افزود بیا اوحدی مراغه ای

کم گوی و گزیده گوی چون دُر تا ز اندک تو جهانی شود پُر نظامی

کی توان شعله ی عشق تو را در دل نهفت شمع روشن در میان شیشه پیدا می شود ظهیر فاریابی

کفر است در طریقت ما کینه داشتن آیین ماست سینه چو آیینه داشتن طالب آملی

کار پاکان را قیاس از خود مگیر گر چه ماند در نبشتن شیر شیر مولوی

کاش می شد که پریشان تو باشم یا نباشم یا از آن تو باشم سلمان هراتی

کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست چرا به دانه ی انسانیت این گمان باشد مولوی

کسی کز عشق خالی شد، فرسوده است گرش صد جان بود بی عشق مرده است نظامی