از خوان این بزرگان دستی بشوی و بگذر کان جا ز خوردنی ها غیر از قسم نباشد بیدل دهلوی

اینجا منم و شب و درونی خالی ای کاش که در بساط ما آهی بود سلمان هراتی

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم بهروز یاسمی

این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار کاواز دهل شنیدن از دور خوش است خیام نیشابوری

ای فلک اندوه شیرین بر دل خسرو منه کاین بضاعت را خریداری به از فرهاد نیست جامی

ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق همین جاست بیایید بیایید مولانا

امروز پاس صحبت یار قدیم دار فردا چه سود که بگویند حبیب رفت مولانا

ازکیمیای آدمی قطمیر مردم میشود ماخولیای مهتری سگ میکندبلعام را سعدی

آه ازاین قوم ریایی که دراین شهردو روی روزها شحنه وشب باده فروشند همه

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را شهریار