از غم خبری نبود، اگر عشق نبود دل بود، ولی چه سود اگر عشق نبود؟ قیصر امین پور

از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی در آب و آتشیم و نگاهی نمی کنی فغانی

از ناز چه می خندی بر دیده که می گرید؟ این دیده زمانی نیز خندیده که می گرید علی اشتری

اگر از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره بجایی نرسد مولوی

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را صائب

الا ای پیر فرزانه مکن منعم ز میخانه که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم حافظ

از آتش فراغت شرحی شنیده بودم لیکن درون آتش خود را ندیده بودم عارف طوطی همدانی

از برای غم ما سینه ی دنیا تنگ است بهر این موج خروشان دل دریا تنگست بهادر یگانه

از تو وفا نخیزد، دانی که نیک دانم وز من جفا نیاید دانم که نیک دانی خاقانی

از در در آمدی و من از خود به در شدم گویی کز این جهان به جهان دگر شدم سعدی