مسیر جاری :
افسوس و صد افسوس که ماه رمضان رفت
افسوس و صد افسوس که ماه رمضان رفت
آن غالیه ی عشق که خو کرده به جان رفت
افسوس و دو صد حیف که در ماهِ ضیافت
در وادیِ غفلت همه ساعات و زمان رفت!
بهار ذکر و دعا بوده و دعای عهد
بهار ذکر و دعا بوده و دعای عهد
برای امر فرج ... اَفضلُ العبادت بود
برو سفر به سلامت.... به آسمان برگرد
برای دَرْکِ تو ای کاش... باز مهلت بود
زِ دست می دهم آن را که اوج رحمت بود
هر آن زمان که وجودم خدا خدا می کرد
دعای دستِ قنوتم پر از اجابت بود
عجب که با چه شتابی به آخر آمد وحیف
زِ دست می دهم آن را که اوج رحمت بود
چه ماه عشق و صفایی چه با اٌبهت بود
چه ماه عشق و صفایی چه با اٌبهت بود
به حق که ثانیه هایش پُراز محبت بود
رسید و سفره گشود و به عینه فهمیدم
که خوان مِهر خدا و سرای برکت بود
تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه ی اعمال، سیاهی چو دخان رفت
با قامت چون تیر در این معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت
حیف شد ماه کرم ماه عطا آمد و رفت
دستمان پر شده از روزیِ در وقتِ سحر
حیف شد ماه کرم ماه عطا آمد و رفت
تا که ما عاشق و دلداده ی حیدر بشویم
بهر مولای جهان ماه عزا آمد و رفت
چقدر زود ببین ماه خدا آمد و رفت
چقدر زود ببین ماه خدا آمد و رفت
مَهِ عشاق علی ماه صفا آمد و رفت
مه جوشن مه الغوث، مه خوب خدا
مه آواره دلان ماه دعا آمد و رفت
ای ماه خدا شفاعتم خواهی کرد
مهمان خدا اگرچه کوتاهی کرد
نور تو مرا به آسمان راهی کرد
تو شاهد روز محشری، می دانم
ای ماه خدا شفاعتم خواهی کرد
می رود شب های تقدیر و قضا
می رود شب های تقدیر و قضا
ماه اشک و ناله های مرتضا
می رود ادخل علی اهل القبور
ماه رحمت ماه استغفار و نور
می رود آن بزم های پر ز شور
می رود آن بزم های پر ز شور
ماه نوشیدن از آن جام طهور
می رود آن نغمه های دلپذیر
ماه جوشن خواندن و ماه مجیر
گروه بندی
تازه های پیامک
ویژه نامه ها
بیشترین بازدید هفته
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
گرد نام پدر چه مي گردي ؟ --- پدر خويش باش اگر مردي ! [سعدي]
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان...